رشد و توسعه فردی و ارتباطی به روش TA
جهت خرید محصولات در فسمت فروشگاه وارد شوید
جهت خرید محصولات در فسمت فروشگاه وارد شوید
محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.
محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.
تحلیل رفتار متقابل Transnational Analysisبه اختصار TA یک تئوری روان شناسی است که توسط دکتر اریک برن در سال ۱۹۵۰ میلادی ارائه شد و به لحاظ کاربرد آن در حل مشکلات احساسی و رفتاری؛ مورد قبول جامعه روان شناسی قرار گرفته و به طور تدریجی در زمینه های مشاوره؛ روان کاوی؛ گروه درمانی؛ مدیریت؛ جامعه شناسی؛ توسعه سازمانی و آموزش مورد استفاده فراوان قرار گرفته است .
تحلیل رفتار متقابل به افراد کمک می کند که به آنالیز رفتارهای خود و دیگران بپردازند و با آگاهی حاصل از این کار، بتوانند در هر لحظه واکنش مناسبی را به یک رویداد نشان دهند.
دانلود پادکست قسمت اول از آپارات
دانلود پادکست قسمت دوم از آپارات
دانلود پادکست قسمت سوم از آپارات
دانلود پادکست قسمت چهارم از آپارات
دانلود پادکست قسمت پنجم از آپارات
دانلود پادکست قسمت ششم از آپارات
ابهام و پیچیدگی در مفاهیم روانشناسی، تخصصی بودن و زمان طولانی درمان در دیگر روش های روان درمانی باعث شد تا تحلیل رفتار متقابل با مفاهیم اساسی و واژه های ساده به سرعت جایگزین روش های روان درمانی قدیمی شود. به همین علت تحلیل رفتار متقابل عمومیت یافته است و هر جا که انسان ها حضور دارند و با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند؛ این نوع درمان کاربرد دارد و به عنوان ابزاری برای تغییر و حل مشکلات مورد استفاده قرار می گیرد.
تحلیل رفتار متقابل یا به اختصار تی ای TAیک مکتب علمی کاربردی است که در آن از به کار بردن مفاهیم پیچیده؛ اجتناب شده و نظریات آن به صورتی مطرح شده است که به راحتی می توان آن ها را مشاهده و تجربه کرد.
گذشته از این موضوع ، تحلیل رفتار متقابل به چگونگی شکل گیری ساختار کلی شخصیت در چند سال اول زندگی می پردازد و به همین منظور به گذشته و کودکی افراد نیز سر می زند و گره های روانی و شخصیتی آنها را با تحلیل و آنالیز دقیق بررسی می کند. اینکار سبب می شود که شرکت کنندگان در کلاس تحلیل رفتار متقابل بتوانند مشکلات گذشته خود را برطرف کنند و رفتارهای کنونی خود را در ارتباطات انسانی کنترل کنند
تا به اینجا تقریبا متوجه شده ایم که تحلیل رفتار متقابل TAچیست؛ می توان به طور کلی گفت که تئوری TA به روابط و مشکلات درونی شخص و رابطه انسان ها با یکدیگر توجه ویژه ای دارد و اعتقاد بر این است که اگر افراد با یکدیگر روابط سالم؛ صمیمانه و صادقانه داشته باشند و آن را جایگزین روابط مخرب، منفی و تحقیرآمیز کنند، قادر خواهند بود از فشارهای روانی خود و دیگران بکاهند و از زندگی لذت بیشتری ببرند.
تحلیل رفتار متقابل در عین سادگی این توانایی را دارد تا افکار و احساسات پیچیده؛ سردرگم و پریشان شخص را سامان بخشد تا فرد با تفکیک و سازماندهی افکار و احساسات؛ شناخت بهتری از خود به دست آورد؛در نتیجه با آگاهی بیشتر به نقاط ضعف و قدرت خود؛ رفتارهای سالم و سازنده را انتخاب کند و با توانمندی در بحران های روحی ـ روانی خود قادر به تجزیه و تحلیل مشکل و حل آن باشد.
علاوه بر این؛ تئوری تحلیل رفتار متقابل TA این امکان را فراهم می کند که ساختار شخصیت به صورت نمودارهای شخصیتی ترسیم شود؛ به صورتی که هر فرد آشنا با این روش با دیدن نمودار می تواند به ساختار شخصیتی و روابط متقابل فردی که نمودار آن ثبت شده؛ پی ببرد.
لینک های آموزش رایگان تحلیل رفتار متقابلTA
محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.
آخرین باری که به خواستۀ عمیق قلبیتان فکر کردید، چه زمانی بود؟ بیشتر ما آنقدر در میان جزییات و فعالیتها درگیر میشویم که ارتباطمان را با علایقمان از دست میدهیم. عواطف از ذهن احساساتی ناشی میشوند و وقتی ارتباط خود با عمیقترین علایقمان را از دست میدهیم، احساساتمان را بیرون انداخته و سلامت خود را به خطر میاندازیم. اگر فعالیتهای ما از سوی عمیقترین خواستهایمان هدایت نشوند، نمیتوانیم انگیزۀ کافی برای دنبالکردن آن فعالیت جمعآوری کنیم. اگر چیزی را که عمیقاً برای زندگیمان آرزو میکنیم نادیده بگیریم، به طریقی میتوان گفت با خودمان صادق نبودهایم. عدم درک این که واقعاً در درون چه کسی هستیم، جلوی دستیابی ما به اهدافمان را گرفته، سلامت فیزیکیمان را به خطر انداخته و بدتر از همه، مانع دستیابی به خوشبختی حقیقی میشود.
وقتی واقعاً از زندگی خود احساس رضایت میکنیم. پس احتمالاً در مسیر درست قرار داریم. این رضایت درونی هرچند ممکن است با سختی های فراوان در مسیر رسیدن به هدف باشد ولی ما به فرصتی که این رضایت برایمان ایجاد میکند، احتیاج داریم، چرا که نمیتوانیم انگیزۀ شدید درونی را بدون استراحت و تجدید قوا تا ابد حفظ کنیم. حتی در لحظاتی که کمتر علاقهمند هستیم. هنوز شدت معانی و هدف در وجود ما آشکار است و به عنوان راهنمای عملکردمان کار میکند.
ارتباط دوباره با هدفتان یکی از اصلیترین راهها برای ارزیابی انرژی و انگیزۀ زندگیتان است.
تا چه حد خواستار یک چیز هستید؟
آیا انگیزه دارید؟
اگر اشتیاق زیادی ندارید، پس از منبع اصلی مفاهیم- چیزهایی که واقعاً برایتان لذتبخش هستند و واقعاً برایتان اهمیت دارند- بهرهبرداری نکردهاید. اینها هستند که شما را مشتاق کرده و به شما انگیزه میدهند. در قلبتان به دنبال آن جرقهای از انرژی بگردید که آتش درونتان را روشن خواهد کرد.
پیشنهادهایی برای یافتن مفهوم کارتان
1-یک دفترچۀ وقایع روزانه همیشه با خود همراه داشته باشید.
2-اگر در بیان واضح آنچه که واقعاً میخواهید مشکل دارید به خودتان اجازۀ فکر، تدبیر، آرامش و احساسکردن آن چیزی را که در درونتان وجود دارد، بدهید. هر چیزی را که واقعاً بخواهید، در قلبتان احساس خواهید کرد. به آن فکر کرده و بیانش کنید و اجازه ندهید ذهن منطقیتان اشتیاقتان را با تفکری چون «چرا به آن فکر کنم، وقتی نمیتوانم به دستش بیاورم؟» دفن کند. اگر نمیتوانید این علاقهمندیتان را به عنوان یک شغل یا حرفه انجام دهید راهی برای انجام آن به شکل یک سرگرمی یا شغل دوم پیدا کنید.
3- به چیزهایی که هیجان زدهتان میکند، توجه کرده و آنها را بیشتر انجام دهید! به خودتان فرصت و اجازه دهید تا عاشق یک ایده، یک شی، یک پروژه، یک فرد، کار، سرگرمی یا هر چیز دیگری شوید که بهترین خصوصیات شما را آشکار میکند. این مسئلۀ کلیدی مهم در سلامت عاطفی است. هر کسی حداقل به یک بخش از زندگی احتیاج دارد که در مورد آن احساس اشتیاق کند.
4-به چیزهایی در گذشته فکر کنید که شما را هیجانزده میکردند. کدام عناصر آنها را میتوانید در زمان حال بازسازی کنید؟
5-از تحلیل فرآیند با یک فرد دیگر استفاده کنید.و با مشاوران شغلی و بیزینس کوچ در ارتباط باشید. هیچ چیز مثل مشاورۀ شخصی یا شغلی در سروساماندادن به مسایل و پیداکردن راهتان، مفید نیست. تا زمانی که گامهای ضروری را برندارید، نمیتوانید برای مسائل ایجاد انگیزه کنید.
6- با نگاهی تازه به سازمانتان نگاه کنید. وانمود کنید دارید در مورد شغلتان به یک بچۀ 6 ساله توضیح میدهید. بچهها جزئیات را نمیخواهند، (نگویید: « ما لوازم ترمز میسازیم») بگویید: «ما برای دوچرخۀ تو ترمز میسازیم تا نگذاریم توی خیابان بروی و ماشین به تو بزند»
نگویید:« ما سامانههای مراقبت بهداشتی را مدیریت میکنیم» بگویید:« ما مراقب پول بیمارستانها هستیم تا آنها بتوانند به خوبشدن آدمها کمک کند؟» مفهوم شغلتان را به زبان یک بچه توضیح دهید، کارتان چطور به دیگران کمک کرده یا باعث میشود دنیا جای بهتری باشد؟
حضور یک فرد با رفتار مثبت، بسیار خوشایند است. در واقع ما به سوی چنین افرادی جذب میشویم و اغلب خوشبینی آنها واگیردار است. خوشبینها مشتری بیشتری به سوی خود جلب میکنند و افرادی که زیردست آدمهای خوشبین کار میکنند، راندمان بالاتری دارند، ما سختتر کار میکنیم تا همکاران، مشتریان، زیردستان و بالادستان خوشبین خود را خوشحال کنیم و از کارکردن با آنها لذت میبریم. هیچ کس دوست ندارد وقت زیادی را با کسی بگذراند که حرفهای طعنهآمیز میزند. ترشرو است یا همیشه جنبۀ منفی موارد را میبیند! خوشبینها در خلق نتیجۀ هر چیزی که دنبال میکنند، موفقتر هستند.
خوشبینی با امید پیوند دارد و امید پیشگوی خوب موفقیت در یک کار سخت است. امید یا خوشبینی، بخش مهمی از هوش هیجانی است و باعث میشود به رغم موانع اجتنابناپذیری که با آنها روبرو میشویم، همچنان پیشروی کنیم. افرادی باهوش هیجانی کمتر ( به خصوص امید کمتر) در مواجهه با سختیها خیلی زود و آسان تسلیم میشوند. افرادی که رفتار خوشبینانه دارند، شکست را موقتی میبینند. شکست در نظر آنها چیزی است که میتوان آن را تغییر داد و این افراد بر روی شرایط شکست، مقداری کنترل دارند. بدبینها اغلب شکست را بخشی از خصوصیات فردی میدانند که همیشگی و غیرقابل تغییر است. همچنین آنها به دنبال مسایل بد دنیا میگردند و نکات خوب آن را نادیده میگیرند.
روانشناسان به ما میگویند که حس ناامیدی ممکن است منجر به افسردگی و در نتیجه، فقدان انرژی و انگیزه شود. ما باید خودمان را متقاعد کنیم که اشتباهات تنها در صورتی دائمی هستند که ما به آنها این اجازه را بدهیم. شاید نتوانیم یک اشتباه را کاملاً پاک کرده یا تمامی فاکتورهای خارجی را کنترل کنیم، ولی میتوانیم راهی پیدا کنیم که یک اشتباه تمامی راهمان را مسدود نکند. میتوانیم خطاها و موانع را با تمرکز بر چیزهایی که بر آنها کنترل داریم، کاهش دهیم. تنها چیزی که بر آن کنترل کامل داشته و در 100% موارد میتوانیم تغییر دهیم، رفتارمان است: اگر به نظرمان دنیا جای به دردنخوری باشد، شواهد زیادی به حمایت از این تفکر پیدا میکنیم و همین امر مطمئناً رفتار نومیدانه و بدبینانۀ ما را توجیه میکند! فردی که از نظر عاطفی هوشمند باشد، به دنبال نکات خوب در دنیا، جامعه و محل کار میگردد (و مقدار زیادی خوبی هم پیدا میکند) مسئله فقط تغییر دیدگاه و استفاده از اکثریت فضای تفکر و احساساتمان برای نگهداری مسایل خوب است.
وقتی هیچ انگیزهای ندارید، وقتی دنیا اندوهناک به نظر میرسد، رفتار مثبت از کجا میآورید؟ اگر سرشار از رخوت، ترس، افسردگی یا ناامیدی باشد، باید حتماً مسئلۀ کمک تخصصی را بررسی کنید.
1-از یک دفترچۀ وقایع روزانه برای بیان افکارتان در مورد هدف با خواسته تان استفاده کنید. چه چیزی ناخودآگاه به ذهنتان میرسد؟ آیا همان چیزی است که در حال حاضر مشغول آن هستید، یا باید تغییراتی انجام دهید؟
2-بر روی صدای درونیتان تمرکز کنید- همان گفتگوی خودتان با خودتان. اگر چیزهایی مثل «هیچوقت انجامش نخواهم داد» یا « از این خوششان نخواهد آمد. مطمئنم که خوشتان نخواهد آمد. میگویید عمداً و از روی قصد افکار مثبتتان را بازآرایی کنید. از عبارات مثبتتان استفاده کنید. « قبلاً کارهای خوبی انجام دادهام و مطمئناً این را هم میتوانم انجام دهم»
3-اگر گفتگوی درونیتان چیزهایی مثل این میگوید: «کار اینجا مزخرف است» پس وقت ایجاد تغییر است. واقعاً چه چیزی میخواهید و میخواهید کجا باشد؟ به یک تغییر شغل قبل از خروج از آن فکر کنید.
4-هر روز در مسیرتان به سمت کار با خودتان صحبت کنید. یک صحبت انرژیزا، به خودتان بگویید: «امروز میتوانم تمام چیزهایی را که میخواهم تمام کنم» یا «امروز روز خوبی خواهد بود» تأکیدهای مثبت را بارها و بارها تکرار کنید.
5-در پایان روز، 5 اتفاق خوبی را که آن روز رخ داده است، ثبت کنید و حتی در روزهای بد، میتوانید به اندک مواردی که خوب پیش رفتهاند فکرکنید-حتی چیزهایی بیاهمیت و جزئی . این کار به شما کمک میکند این افکارکه “اوضاع هیچ وقت کاملاً بدنیست” را پیدا کنید.
6-پروژههایی که سرکار با آنها درگیر هستید واین که آنها چطور با مفهوم وعلاقۀ زندگیتان مرتبط هستند، لیست کنید. اگر درکارتان تقریباً هیچ مسئلۀ معنیداری ندارید، چطور میتوانید چند کار دیگر که برایتان مفهوم دارد به دست بیاورید؟ در مورد جهتگیریهای جدید و ممکن با مدیر خودتان صحبت کنید.
7- فکر کنید امروز بهترین روز زندگیتان است. مقدار زیادی کار را به نتیجه رساندهاید و انرژی همینطور جریان دارد. در چنین روزهایی از اشتیاقتان بهرهبرداری کنید.
8-هر روز یا هر هفته، وقتی به عنوان زمان تمرکز کنار بگذارید (مثلاً روزانه 20 دقیقه یا هفتهای 2 ساعت) در اتاقتان را ببندید. تلفنهایتان را جواب ندهید به کارمندانتان خبر دهیدکه در دسترس نخواهید بود و کاری مهم و متمرکز را انجام دهید. این زمان را در جدول برنامهریزیتان قرار دهید.از قبل لیستی مداوم از پروژهها و کارهایی که باید در زمان تمرکزتان انجام شوند، درست کنید. موفقیتهای کوچک در پروژههای بزرگ به حفظ انگیزۀ شما در طولانیمدت کمک میکند.
9- اندازۀ عملکرد را درنظر بگیرید. هر پروژۀ بزرگی را میتوان به گامهای کوچکتر وقابل انجام شکاند. کار را با تهیۀ لیستی از این گامها شروع کنید. اگر گام اول را کاری نسبتاً ساده قرار دهید، مطمئناً میتوانید گام بعدش را هم بردارید، موفقیت بینهایت به انگیزه میافزاید.
10-یک تیم انگیزۀ شخصی بسازید. به سه یا پنج نفری که میتوانید رویشان حساب کنید-افرادی که به آنها اعتماد دارید و به شما حس خوبی میدهند و معمولاً میتوانند سرحالتان بیاورند-فکر کنید. اینها باید افرادی باشند که به شما الهام میدهند.گفتگویی صادقانه و صریح با این افراد داشته باشید و به آنها خبر دهید که میخواهید مقداری برنامهریزی آتی انجام دهید. از آنها بپرسید دوست دارند در تیم انگیزۀ شخصی شما باشند که درصورت نیاز با آنها تماس گرفته شود یا نه. پیشنهاد جبران و انجام همین کار را برای آنها بدهید.
11-به دنبال الگویی برای رقابت بگردید. بهترازآن، به چند نفری که آنها را به خاطر سطح انگیزه و توانایی ذاتیشان در رهبری تحسین میکنید، بنگرید. اگرآنها را خوب میشناسید، میتوانید از آنها مشورت بخواهید یا حتی ازآنها بخواهید نقش مربی شما را بازی کنند، بفهمید چه چیزی آنها را در زمانهای مشکل سرپا نگه میدارد.
همانطورکه بر روی جستجو وافزایش انگیزه درونیمان کار میکنیم، اغلب متوجه میشویم که با دیدی تازه و نظراتی تازه به مسائل نزدیک میشویم. اشتیاق به جرقهزدن خلاقیت کمک میکند.رهبران عالی باهوش هیجانی بالا همواره به دنبال بهترکردن مسائل و در نتیجه افزودن ارزش به سازمان هستند. بدون انگیزه، خلاقیت و تفکر منعطف، ارزش همکاریهایمان محدود است. بایدیاد بگیریم به ارزش بیافزاییم و ایدههای جدید در خودمان و دیگران را تشویق کرده، قضاوتهای منفی را عقب انداخته و مدافع چنین ایدههای تازهای باشیم. این مسئله شامل این است که به کارمندانمان اجازه دهیم با برداشتن مرزها، خارج از جعبه فکر کنند و انرژی و انگیزه کارکنانمان کار را به دست بگیرد.
1-نسبت به ایدهها روی باز داشته باشید. درانتقاد کند عمل کنید و هیچوقت بلافاصله نگویید که ایدهای عملی نخواهد شد. حالا این ایده، هرچقدر هم که دیوانهوار باشد.
2-واقعاً به پیشنهادات و نظریات دیگران گوش دهید. فکر نکنید خودتان تمامی جوابها را دارید یا اینکه وضعیت فعلی، تنها راهکار است.
3-از ارائهدهندۀ ایده بخواهید اطلاعات بیشتری به شما بدهد، به ایده فکر کنید و به دیگران بگویید آنها هم به ایدهها فکر کنند. حتی اگر کل ایده قابل انجام نباشد،کدام بخش آن شدنی است؟
4-افراد را تشویق کنید با یکدیگر همکاری کنند چون اغلب ایدههای خوب از درون همکاری بیرون میآیند.
5-جلسات ایده پراکنی سازماندهی شده با ناظران آموزش دیده یا کسی از کارکنانتان که این مهارت را میداند یا میتواند یاد بگیرد، برگزار کنید. برای کیفیت ایدهها- حتی ایدههای عجیب و غریب- فشار بیاورید.
6-از تحلیلهای «فرآیندی» برای تهییج گروهی که ممکن است گیرافتاده باشد، استفاده کنید. تحلیلهای فرایندی نظراتی دربارۀ مسائل نهفته پشت رفتارها یا عبارات خاص هستند. به دنبال دلایل چرایی بروید.
7-افراد را برای انجام همکاریها، تصدیق کرده و به آنها پاداش دهید. هیچوقت حق ایدۀ دیگران را به نام خود نکنید و همواره ایدههای خوب را تصدیق کرده و پاداش دهید. ایدههایی که اجرا میشوند، باید پاداشی ملموس دریافت کنند.
8-خارج از زمینههای تخصصی خود مطالعه کرده و به دنبال راههایی برای ارتباطدادن اطلاعات به کار یا شغلتان باشید.
9-پشتکار کلید اصلی و راز رسیدن به هدف می باشد، داستان جالب پشتکار را در لینک زیر بخوانید :
داستان شیرین پشتکار (رمز پیروزی )
هفت گام موفقیت و توسعه فردی در سال 1400- گام اول- نگرش
هفت گام موفقیت و توسعه فردی در سال 1400- گام دوم-لیزر باش
هفت گام موفقیت و توسعه فردی در سال 1400- گام سوم- تکنیک زندانی و اعدام
هفت گام موفقیت و توسعه فردی در سال 1400- گام چهارم -شور زندگی
هفت گام موفقیت و توسعه فردی در سال 1400- گام پنجم- سکه جادویی
هفت گام موفقیت و توسعه فردی در سال 1400- گام ششم -خودشناسی در مشکلات
هفت گام موفقیت و توسعه فردی در سال 1400- گام هفتم -پشتکار
کاریزما، در اصطلاح به خصوصیت کسی گفته میشود که به عقیده دیگران، دارای قدرت رهبری فوقالعاده است. این اصطلاح اغلب در علوم سیاسی و جامعهشناسی به کار برده میشود تا زیرمجموعهای از رهبرانی را که با استفاده از نیروی توانایی شخصی خود میتوانند تأثیراتی عمیق و استثنایی در پیروان خود داشته باشند، توصیف کنند. اما خبر خوب اینجاست: کاریزما یک خصیصه اکتسابی است. شما اگر فرد کاریزماتیکی نیستید، میتوانید آن را بدست آورید…
شخصیت کاریزماتیک، به کاراکتری گفته میشود که به سبب داشتن برخی ویژگیها الگوی سایرین محسوب میشود و حتی میتواند برای آنها الهام بخش هم باشد. شخصیتهای کاریزماتیک که در دنیا زیاد پیدا نمیشوند، افرادی هستند که میتوانند با قدرت خود جمعیت زیادی را تحت تاثیر قرار دهند و آنها را به سمت و سوی خود جذب کنندو بسیار جذاب و دوست داشتنی هستند.
7ویژگی افراد کاریزما در محیط کار – هنر جذاب بودن
1-در ارتباط با مخاطب تماس چشمی برقرار می کند.
2-با اشتیاق به حرفهای طرف مقابل گوش می دهد.
3-خوبی های طرف مقابل رانوازش و تحسین می کند.
4-شمرده و واضح صحبت می کند.
5-همیشه در حال یادگیری است و بر دانش خود می افزاید.
6-بیش از گرفتن می بخشد.
7-حتی در شرایط سخت لبخند می زند.
رهبر کاریزماتیک ، کسی است که دارای قدرت و جاذبه الهام بخش به پیروان باشد. این توانایی و قدرت را رهیر فقط و فقط با استفاده از نیروی تعهد و شخصیت خود به دست می آورد. در این نوع رهبری نیت ، دریافت پاداش مالی و یا به کاربردن زور، جایگاهی ندارد. ویژگی های منحصر به فرد رهبر کاریزماتیک در ادامه آمده است:
خشم یکی از چالشبرانگیزترین احساسات برای اکثر ماست و این برانگیختگی به مدت چند ساعت یا حتی چندین روز ممکن است در ما باقی بماند در این مدت، اگر چیز دیگری ما را خشمگین بسازد، واکنش شدیدتری نشان خواهیم داد. زیرا پیش از این برانگیخته و خشمناک شدهایم. این تا حدودی روشن مینماید که چرا برخی مردم بیشتر از سایرین با کنترل خشم خود مشکل دارند. خشم برخاسته از این احساس است که آنچه برایمان عزیز و ارزشمند است (حتی ایده یا پروژهای) در معرض نوعی تهدید یا خطر قرار گرفته است.
سرکوب خشم یا انفجار آن به شکلی خشونتآمیز، هر دو تهدیدهایی برای سلامت محسوب میشوند و معمولاً واکنشهایی در برابر این رفتارها به وجود میآید. انسانهای با هوش هیجانیEQ آموختهاند که چگونه روشهای مناسبی برای مقابله با خشم پیدا کنند.
همیشه به خود اجازه احساس خشم دهید. بدون اینکه آن را سرکوب یا آشکار کنید ،ابراز خشم با روش الگوی رفتار قاطع به جای پرخاشگری ،روشی درست و منطقی برای برخورد با خشم می باشد.
دانلود فایل صوتی مهارت مدیریت خشم
آلبرت آلیس روانشناس امریکایی درمدل ABC عنوان می کند که این عوامل بیرونی یا دیگران نیستند که ما را ناراحت می کنند بلکه “باورهای غیرمنطقی” ما است که موجب ناراحتی ما می شود.
مدل ABC را با یک تجربه واقعي که اخیراً برای خودم پيش آمد توضیح می دهم:
«… به هر حال این پیشامد بسیار ناخوشایند رخ داده و من هم به لحاظ زمان و هم هزینه متضرر شدم. اما باید سفرم را عملی کنم و اجازه ندهم موانع باعث تغییر برنامه ام شوند. از طرفی دنیا که به آخر نرسیده از پروازهای ساعت های بعد و یا اتوبوس استفاده می کنم. نهایتاً اینکه من سفرم را به خوبی و خوشی عملی کردم…»
یک جدول بکشیم با سه ستون. مشابه شکل زیر:
سعی کنیم رویدادی که اتفاق افتاده ، باورهایی که پس از مواجهه با آن رویداد در ذهنمان شکل میگیرد و سپس پیامد آن باورها (احساس یا رفتار نامطلوبی که بروز دادهایم) را بنویسیم.
چه اتفاقی باعث عصبانیت در من شده؟ همسرم سالگرد ازدواجمان را فراموش کرده.(رویداد تحریک کننده)
فکر من در آن لحظه چیست؟ من برایش ارزشی ندارم. (باور من در آن لحظه)
نفرت –انزجار – دشمنی – (احساس من)
تو هیچوقت برای من ارزشی قایل نبودی – (رفتار من)
چه چیزی باعث عصبانیت من شده؟ همکارم به جای من ترفیع گرفته (رویداد تحریککننده)
فکر من در آن لحظه چیست؟ کسی برای تلاش من ارزشی قائل نیست. (فکر و باور من در آن لحظه)
دشمنی- ناامیدی از اون مجموعه و دنبال کار بودن (احساس من)
خرابکاری سرکار – جواب سرد دادن به مدیر – دیر آمدن- زود رفتن (رفتار من)
امروز سر فرزندم فریاد کشیدم (رفتار من)
چه اتفاقی مرا تحریک کرد؟ فرزندم علی رغم تاکید من، درس نمیخونه . (رویداد تحریککننده )
باور من در آن لحظه چه بود؟ بدبخت میشه – شغل نخواهد داشت – بیکاری –معتاد – آس و پاس و دزد خواهد شد (باور من)
آیا من همه فکتها و واقعیتها را در نظر گرفتهام؟
این فکر من هیچ استثنا و مثال نقضی ندارد؟
آیا مسئله را بیش از حد فاجعهسازی و بزرگنمایی نکردهام؟
آیا دیگران هم این باور را از من میپذیرند؟
آیا انتظاری که داشتم معقول بوده؟
مکتوب کردن افکار به کمک مدل ABC اگر هیچ کمکی هم به ما نکند، دست کم در سادهسازی مسئله برایمان مفید است. و کمترین دستاورد شفافیت افکار و الگوهای فکری برای ما، تسلط به احساسات و رفتار و در نتیجه افزایش عزت نفس است.
روانشناسي مثبت گرا معتقد است كه زندگي همه ما بهتر خواهد شد اگر اصول مدل ABC را فرا گيريم.
1-تکنیک بسیار کاربردی ABC را انجام دهید (پادکست مهارت مدیریت خشم بالا را گوش دهید) و با توجه به توضیحات پادکست ، ستون B را به طور مفصل شناسایی و ارزیابی نمایید.
2-محلی امن و مطمئن برای تنها بودن داشته باشید، مشغول کاری شوید که از قبل برنامهریزی کرده بودید، میتوانید ورزش کنید، بازی کنید. فیلم خندهداری ببینید یا کتابی طنزآمیز یا الهام بخش بخوانید.
3-به خود اجازه دهید برای مدت محدودی در این حال به فکر فرو روید، زمانی متناسب با دلخوری و ناراحتی خود تنظیم کنید که در آن زمان بتوانید به تلخی آن اتفاق بیاندیشید وقتی زمان تعیینشده به اتمام رسید، ماجرا را کنار بگذارید.
4-از برنامههای ریلکسیشن استفاده کنید.
5-فکر خود را از ماجرا آزاد کنید کاری وقتگیر و انرژی بر مانند گردگیری قفسههای دفتر یا بایگانی برگهها ، تمیز کردن خانه یا شستن ماشین انجام دهید.
6-سرانجامی متفاوت و قابل قبولتر برای واقعۀ مذکور تصور کنید. همانطور که مشغول تصورکردن سرانجام دلخواه هستید، نخستین قدم را به سمت خلق آن برداشتهاید.
7-بر مواردی که میتوانید تغییرشان دهید، تمرکز کنید و ذهن خود را درگیر مواردی که نمیتوانید تغییرشان دهید نسازید.
8-آتشبس موقتی میان خود و فردی که دعوایی قدیمی با او دارید، اعلام کنید. میتوانید این آتشبش را هنگامی که اوضاع دارد وخیم میشود؛ به این نحو اعلام نمایید «الان من عصبانی هستم، پس بهتر است فعلاً دست نگه داریم و بعداً دوباره در این مورد صحبت کنیم» (زمانی را پیشنهاد دهید) سپس از آن محل بروید و خود را مشغول یکی از پیشنهادهای بالا کنید.
9-اگر عصبانیت نسبت به شخصی است که شما باید مرتب با او چشم در چشم باشید و حس میکنید که عصبانیت باعث سد راه روابط مناسب شما خواهد شد، جلسهای ترتیب دهید و این مسئله را با وی مطرح کنید. این کار را تنها زمانی انجام دهید که آرام شده باشید، بعد از تکانه هیجانی، وقتی یکدیگر را ملاقات کردید، عصبانیت خود را به شکلی که سرزنش آمیز نباشد، بیان کنید. یعنی «وقتی گزارشها دیر آورده میشود، عصبانی میشوم! چون نمیتوانم کارم را انجام دهم» به جای آنکه بگویید «این اخلاقت که همیشه گزارش را اینقدر دیر بهم میدهی دارد دیوانهام میکند»
لینک دوره جامع تحلیل رفتار متقابل TA
پژوهشها نشان میدهد که شیوه سنتی تخلیه هیجان، یعنی خالیکردن خشم به وسیلۀ فریادزدن یا حملهکردن مؤثر نیست. در حقیقت برونریزی یکی از بدترین شیوهها برای آرامشدن است. زیرا به نقطه نظر کارشناسانه، اعمال خشمگینانه خود خشم بیشتری تولید میکنید. اگر شیوههای دیگر برای کاهش خشم مؤثر واقع نشدند فقط و فقط در آن هنگام میتوانید با شخص مذکور رو به رو شوید، اما به شکلی آرام و مؤثر و تنها زمانی که میتوانید خود را کنترل کنید با او روبه رو شوید.
دفاع کردن از خود در برابر خشم دیگران هم میتواند در ما ایجاد خشم کند. به ویژه اگر حملۀ شخصی بسیار خشونتآمیز باشد. اگر بتوانید آن را تحمل کرده و آرام بمانید، جملۀ کلامی بالاخره به پایان خواهد رسید. افرادی با هوش هیجانی اجازه نمیدهند دیگران آنها را عصبی کنند، وقتی خشم آرام گرفت در فرد دیگر برای انجام یکی از کارهای زیر تمرکز کنید:
1-اگر لازم است عذرخواهی کنید.
2-اگر نیاز است توضیح دهید اما اگر فقط عذر و بهانه دارید، بهتر است تنها به عذرخواهی اکتفا نمایید.
3-راهحلی پیشنهاد دهید. بیندیشید که واقعاً چه کاری میتوانید برای بهترشدن شرایط انجام دهید و آن را پیشنهاد کنید یا بپرسید «چه کار میتوانیم انجام دهیم؟»
برای اکثر ما سخت است که مورد انتقاد واقع شده یا زیر بار خشم کسی قرار بگیریم بدون اینکه آزرده، عصبانی یا شرمگین شویم. اگر با کنترل خود در این شرایط مشکل دارید، پیشنهادهایی در زیر ارائه شده است.
1-وقتی از طرف فرد دیگری مورد حمله قرار میگیرید، به خود بگویید «من میتوانم این را تحمل کنم، قبلاً هم این کار را انجام دادهام و دوباره هم میتوانم . من دلیل خشم او نیستم. من مشکلی ندارم. سالم هستم و آرام خواهم ماند» تکرار عبارتهای مثبت به مغز منطقی شما کمک میکند کنترل احساستان را به دست گیرد.
2-اگر فکر میکنید مورد انتقاد قرار خواهید گرفت، سعی کنید قبل از آن زمان این موقعیت را تصور کنید. بلافاصله بعد از آن خود را در حال انجام تمرینهای ریلکسیشن ببینید.
3-تصمیم بگیرید که از آن انتقادات و نظرات چیزی بیاموزید. به خاطر داشته باشید که این فرصتی برای رشد شماست. فرصتی تا بتوانید انسان عالیتری شوید.
4- به خاطر داشته باشید که برای آرامشدن، آرام و عمیق نفس بکشید.
5-حالت تدافعی به خود نگیرید، ساکت باشید خود را وادار به گوشدادن کنید.
6-بعد از شنیدن انتقاد، با خود در مورد احساسات و عکسالعملهایتان صادق باشید.اگر نمیتوانید آنها را با شخص انتقادگر در میان بگذارید بعداً در یادداشتهای خود ثبتشان کنید.
7-درک خود را از آن چه فرد مقابل در موردتان گفته، جمعبندی کنید.
8-برای تغییر از خود تمایل نشان بدهید حتی اگر فرد منتقد اغراق کرده باشد، حرفش میتواند تاحدودی درست باشد.
محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.
مهارت مدیریت هیجانات منفی مثل استرس ، ترس، اضطراب ، نگرانی ، وحشت و هراس فرد را قادر میسازد تا در شرایط مختلف زندگی، واکنش مناسبی نسبت به رویدادها داشته باشد و بتواند زندگی موفق تری را تجربه کند. قطعا میزان بیش از حد این هیجانات منفی منجر به ضعف سیستم ایمنی، افزایش بیماریهای مزمن، ضعیفشدن حافظه و مهارتهای شناختی میشود و نیازی به اشاره نیست که روابط را نیز تضعیف میکند، افراد با هوش هیجانی بالا، تلاش می کنند تا با خودشناسی، آگاهی و دانایی خود را در این زمینه افزایش دهند و در نهایت شخصیتی سالم همراه با آرامش برای خود بسازند.
1-استرس Stress
2-ترس Fear
3- اضطراب Anxiety
4- نگرانی Worry
5- هراس Phobia
6- وحشت Panic
اگر نیاز به دانلود فایل صوتی قسمت اول دارید روی لینک زیر کلیک کنید:
لینک دانلود فایل صوتی قسمت اول
اگر نیاز به دانلود فایل صوتی قسمت دوم دارید روی لینک زیر کلیک کنید:
لینک دانلود فایل صوتی قسمت دوم
اگر نیاز به دانلود فایل صوتی قسمت سوم دارید روی لینک زیر کلیک کنید:
لینک دانلود فایل صوتی قسمت سوم
اگر نیاز به دانلود فایل صوتی قسمت چهارم دارید روی لینک زیر کلیک کنید:
لینک دانلود فایل صوتی قسمت چهارم
اگر نیاز به دانلود فایل صوتی قسمت پنجم دارید روی لینک زیر کلیک کنید:
لینک دانلود فایل صوتی قسمت پنجم
همه ما برای ارزیابی صحیح از حالات روانی خود نیاز داریم که خودآگاهی و دانایی بیشتری نسبت به انواع احساسات و هیجانات منفی که طول روز تجربه می کنیم و روند رشد و پیشرفت ما را مختل می کند بدست آوریم.
فرض کنید که هفته بعد امتحان دارید.
یا اینکه میدانید فردا صبح یک مصاحبه شغلی مهم دارید.
یا یک چک خیلی مهم با مبلغ بالا دارید که دو روز بعد باید نقد شود.
در چنین شرایطی وقتی میگویید به من استرس وارد شده ممکن است منظورتان این باشد که یک عامل بیرونی وجود دارد که برای شما، تنش ایجاد کرده است، منظور شما از استرس، پاسخ بدن به عامل استرس زا و فشارهای محیط است.
تشخيص اينکه استرس ما در چه حدی است و اينکه آيا اين استرس مفيد است يا آثار منفی روی کار و زندگی ما دارد گاهی مشکل است.
برای تشخيص بين اين دو حالت، بهترين کار اين است که دقت کنيم ببينيم به واسطه استرسی که داريم کار و مسئوليتی را که در حال انجام آن هستيم خوب انجام می دهيم يا نه؟ اگر خوب انجام می دهيم، استرس ما مفيد است.
مثلا برای کنکور مقداری استرس داريم و همان باعث ميشود برنامه ریزی بیشتری داشته باشیم تمرکز بیشتری روی موضوع داشته باشیم و بهتر درس بخوانیم ، اما اگر آن استرس برای ما آنقدر مشغله ذهنی ايجاد می کند که مدام درگيری فکری داريم و حتی دچار تپش قلب می شويم، تمرکزمان را از دست می دهيم و…. يعني استرس مان بيش از اندازه شده و ديگر مفيد نيست. يا زمانی که اين استرس باعث ايجاد ناراحتي زياد و سلب آسايش دايمی ما شود هم مشخص می شود که از ميزان طبيعی فراتر رفته است ، در واقع استرس به میزان کم مثل نمک برای غذای زندگی لازم است ولی قطعا زیادی آن باعث شوری غذا می شود.
احساسی است که بین انسان و حیوان مشترک است، ترس زمانی است که خطر واقعی است مثل آتش سوزی ، سقوط هواپیما و زلزله و …..
اضطراب (برخلاف ترس) زمانی است که خطر واقعی نیست ، در اینگونه موارد همه چیز نرمال است ولی افراد احساس و هیجان منفی را در قالب اضطراب تجربه می کنند ، مثل اینکه هواپیما در حال صعود است ،مسافران در کمال آرامش مشغول خواندن روزنامه یا صرف قهوه هستند و همه چیز نرمال است، ولی افراد دچار اضطراب به دلیل خاطرات دوران کودکی و پیش نویس زندگی (لایف اسکریپت ) دچار احساسات و هیجانات منفی می شوند .
نگرانی مانند خشم پدیده ای آموخته شده است و در واقع به الگوهای گذشته ما برمی گردد، مثل اینکه وقتی مسافری در سفر دارید دچار نگرانی های بی مورد می شوید و افکار منفی تا رسیدن آن فرد به مقصد شما را رها نمی کند
هراس یا فوبیا یک هیجان منفی مثل سخنرانی در جمع می باشد، فردی که دچار این هیجان منفی می شود دارای علائمی مثل لرزش دست ، لرزش صدا ، عرق کردن و سرخ شدن صورت می شود
این نوع هیجان منفی بسیار شدید می باشد وگاهی به صورت حمله عصبی یا پنیک اتک فرد را دچار وحشت میکند و با علائمی مثل احساس خفگی ،فرد را درگیر می کند .
در حالت دوم که کاملا پدیده ای آموختنی میباشد به محیط تربیتی دوران کودکی، محیط اجتماعی ، باورها ، برداشت ذهنی افراد از پدیده مورد نظر و نحوه ارزیابی برمی گردد .
هرکسي با هیجانات منفی خود به روشي برخورد ميکند؛ بعضي ترجيح ميدهند از کنار آن رد شوند. برخي سعي ميکنند از آن دوري يا به عبارتي اجتناب کنند و برخي هم ترجيح ميدهند با آنها رودررو شوند و با آنها مقابله کنند .
اول از همه بايد گفت فرار و اجتناب از موقعيتهاي اضطرابزا نهتنها مشکل را بهتر نميکند بلکه آن را تشديد هم ميکند عدم رو در رو شدن با موقعیت اضطراب زا باعث میشود هرگز نتوانیم از اضطراب آن مسئله در امان باشیم و حتی فکر کردن به آن موقعیت هم دوباره ما را دچار تنش و اضطراب کند .
در صورتی که اگر در آن موقعیت قرار بگیریم متوجه میشویم آنقدر ها هم که فکر میکردیم موقعیت خطیر و آزارنده نبوده و مقابله با آن شرایط موجب تعمیم موقعیت اضطراب زا به موقعیت های دیگر شود .لذا در پادکست های فوق راههای معالجه ، درمان و کنترل هیجانات منفی ارائه و پیشنهاد شده است.
در قسمت اول در خصوص 6 مورد از انواع احساسات وهیجانات منفی (استرس ، ترس، اضطراب ، نگرانی ، وحشت و هراس ) توضیحاتی ارائه شده است
همچنین به چرایی ، علل و عوامل تجربه این احساسات و هیجانات منفی اشاره شده است
در قسمت دوم به اضطراب ادراکی که عامل ایجاد آن روانی و اجتماعی می باشد پرداخته شده است ، مطالب عنوان شده در این جلسه به شما کمک می کند ، خودآگاهی بیشتری در مورد اطلاعات غیر واقع بینانه و باورهای اشتباه پیدا کنید
در خصوص 3 پدیده بسیار مهم مرگ ، تنهایی و تصمیمات مهم زندگی که در بیشتر موارد عامل اصلی اضطراب می باشد توضیحات جامعی ارائه شده است
همچنین در این بخش به عملکرد مغز در قسمت پسین ، میانی و پیشین اشاراتی شده است
در قسمت سوم که ادامه مباحث جلسه دوم می باشد ، در خصوص نظام ارزیابی درست و بالغانه ، باورهای اشتباه و غیرواقع بینانه و نظام ارزشی افراد با شخصیت سالم مطالبی مفید ارائه شده است
در قسمت چهارم به چگونگی، درمان ، معالجه، کنترل و اداره انواع هیجانات منفی پرداخته شده است و در نهایت تکنیک هایی ارائه شده است
در قسمت پنجم به مدیریت استرس پرداخته شده است ،استرس هایی که مربوط به سبک زندگی افراد با توجه به شرایط کنونی اتفاق می افتد ، مثل تحویل یک پروژه کاری در موعد مقرر ، کنکور ، پایان نامه یک دانشجو و ….
همچنین توضیحات کاملی در خصوص ماتریکس آیزنهاور جهت برنامه ریزی ، اقدام و پیشبرد کارها در جهت کاهش استرس و حفظ آرامش ارائه شده است.
منبع استرس میتواند بیرونی (سررسید پروژهها و کارها) یا درونی (من باید فلان کار و فلان کار را انجام دهم) باشد. بعضی از منابع استرس تحت کنترل ما هستند و بعضی خیر. هیچ یک از ما نمیتوانیم استرسهایی را که تحت کنترلمان نیستند، از میان برداریم: مثل تعدیل نیروی کار سازمان ، اما میتوانیم انتخاب کنیم که مسئولیت آن چه تحت کنترل ماست، بپذیریم و برای کاهش اثرات منفی و تطبیق خود با شرایطی که تحت کنترل ما نیستند، تلاش کنیم.
مطالعات به روشنی نشان میدهند کسانی که تمام انرژیشان را صرف یک بخش از زندگیشان میکنند، تأثیرات استرس را آسانتر نشان میدهند. داشتن دلبستگیهای متعدد که زمان و نیروی خود را صرف آن کنیم، موجب میشود که اگر چیزی در یک زمینه خوب پیش نرفت (که غیرقابل اجتناب هست) بتوانیم در برابر آن آشفتگی مقاومت کنیم زیرا چیزهای دیگری داریم تا به وسیلۀ آنها هویت و لذت کسب کنیم. کسانی که هویت خود را وقف جای خاصی مثل سازمانشان میکنند، در دوران سختی صدمۀ شدیدتری به آن هویت میزنند. تعدیل نیروی کار، شکست یک پروژه یا «انتقال افقی» میتواند هویت ما را به کلی مخشوش کند.
تعادلی در زندگی خود ایجاد کرده و زمانی را به فعالیتهای شخصی خود اختصاص دهید، در این صورت انرژی بیشتری خواهید داشت و احساس شکست کمتری در صورت درست پیش نرفتن کارها خواهید کرد.
1-از انکارکردن دست بردارید. اعتراف کنید که استرس دارید و نمیتوانید همه چیز را کنترل کنید. گوش به زنگ زمانیهایی باشید که انرژی یا تمرکز خود را از دست میدهید: اینها نشانۀ این هستند که شما میبایست الگوی رفتاری خود را تغییر دهید.
2-باور کنید که شما فردی پویا و در حال تغییر هستید. همانطور که دنیا هم قابل تغییر است. انعطافپذیر بودن به جای پا در یک کفش کردن و امتناع از تغییر، کلید مهم خنثیکردن تأثیرات استرس است.
3-اهداف واقعگرایانهای برگزینید. آنچه را که واقعاً مهم است انتخاب کرده و بقیۀ «اجبارها»یتان را رها کنید.
4-وقتی به کمک نیاز دارید از دیگران درخواست همیاری کنید و از «نه» گفتن در قبال هر چیزی که با اولویتهای شما همخوانی ندارد، نهراسید.
5- در هر شرایطی، حداقل یک روز از محیط کار یا منبع اصلی استرس دور باشید.
6-از تمرینهای ریلکسیشن برای آرامکردن خود استفاده کنید.
7-ورزش کنید به جای آن که با وقتگذاشتن بیش از اندازه خود را از نفس بیاندازید. نرمشهای معمولی در حقیقت به شما زمان بیشتری خواهند داد زیرا به طور چشمگیری انرژی شما را افزایش میدهند.
8-حداقل هفتهای یکبار در یکی از فعالیتهایی که از آن لذت میبرید و شما را آرام میکند، شرکت کنید. هر سرگرمی لذتبخش یا تفریحی میتواند این تأثیر را داشته باشد. سعی کنید که این فعالیت چیزی کاملاً متفاوت با زمینۀ کاریتان باشد تا بتواند بخشهای دیگر وجودتان را تقویت کند.
9-به اندازۀ کافی بخوابید کارهای دیگر را کنار گذاشته و زودتر به رختخواب بروید.
10-کتابی خوب در زمینۀ مدیریت استرس بخوانید و آنچه را گفته، تمرین نمایید.
مهارتهای ده گانه زندگی طبق توصیه سازمان بهداشت جهانی
دوره جامع تحلیل رفتار متقابل TA روشی برای خودشناسی و آشنایی کامل با مهارهای سطح ناخود آگاه و پیش نویس زندگی می باشد و به شما کمک می کند زندگی موفق تری را تجربه کنید
محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.
برای مدیریت بر دیگران باید از مدیریت بر خود آغاز کرد :
كتاب هاي مديريت معمولا درباره شيوه مديريت كردن بر افراد ديگر بحث مي كنند. ولی موضوع اصلی و فراموش شده علم مدیریت در واقع مديريت كردن خود به منظور اثربخش شدن و تاثیرگزاری می باشد.
دراکر که از او به عنوان پدر علم مدیریت مدرن یاد می شود، معتقد است، اين كه يك نفر واقعا بتواند ديگران را مديريت كند، به هيچ وجه به قدر كافي ثابت نشده است.
اما شخص هميشه مي تواند خود را مديريت كند. در واقع مديراني كه براي اثربخش شدن خود را ، مديريت نمي كنند احتمالا نمي توانند دستياران و زيردستان خود را مديريت كنند. مديريت عمدتا با الگوسازي انجام مي شود. آنان كه نمي دانند در شغل و كار خود چه گونه خود را اثربخش كنند الگو و سرمشق غلط مي شوند.
فلسفه وجودی مدیران در سازمان ها تسهیل امور و پیشبرد کارهاست. پیتر دراکر، بر این باور است که «نقطهي شروع بحث مديريت اين است كه بايد اثربخش بود» و اثربخشی آموختنی است و مدیران باید «اثربخششدن را بیاموزند». دراکر کتاب «مدیر اثربخش» خود را بر پایه این دو نکته کلیدی بنا نهاده و نگاشته است.
در پیش گفتار کتاب، به قلم دیوید کالینز نویسنده کتاب «ساختن برای ماندن» می خوانیم،
دنیا را به دو شیوه می توان تغییر داد: با قلم ( کاربست اندیشه)، یا با شمشیر(کاربست زور).
دراکر راه نخست را برگزیده و ذهن و اندیشه هزاران شمشیردار را متحول کرده است.
کالینز همچنین می نویسد، من و جري پوراس در جريان پژوهش هاي مربوط به كتاب ساختن براي ماندن به شركت هاي بزرگي برخورديم که متاثر از نوشته هاي دراكر بودند، از جمله مرك، پراكتر اند گيمبل، فورد، جنرال الكتريك، و موتورولا. هنگامي كه اين اثرها را با اثري كه بر هزاران سازمان مختلف گذاشته- از ادارات پليس گرفته تا اركسترهاي سمفوني، تا سازمان هاي دولتي و بنگاه هاي كسب و كار- جمع كنيم آن گاه نمي توان از اين نتيجه گيري غافل شد كه دراكر يكي از اثرگذارترين چهره هاي سده ي بيستم است.
در کتاب مدیر اثر بخش دراکر می گوید:
براي اين كه شخص در حدي مقبول اثربخش باشد كافي نيست كه زیرك باشد، مطلع باشد، يا زياد كار كند. اثربخشي چيز ديگري است، چيزي متفاوت .اما لازمه ي اثربخش شدن داشتن استعدادهاي خاص، قابليت هاي خاص، يا آموزش هاي خاص نيست. در مقام مديريت، اثربخشي مستلزم انجام كارهاي خاص، و كاملا ساده است.
اثربخش شدن مشتمل بر يك رشته كارهاي كوچك است، اما اين كارها «مادرزاد» و ذاتي نيستند. من در ۴۵ سالي كه در مقام مشاور با شمار زيادي ازمديران انواع سازمان ها- بزرگ و كوچك، كسب و كار، ادارات دولتي، اتحاديه هاي كارگري، بيمارستان، دانشگاه؛ آمريكايي، اروپايي، آمريكاي لاتين و ژاپني- كار كرده ام كسي را نديدم كه ذات او اثربخش باشد . همه مديران اثربخش براي اثربخش شدن تعليم ديده بودند و همه آنها بعدها بايد آن قدراثربخشي را تمرين كنند كه به عادت تبديل شود. اما همه كساني كه براي اثربخش شدن تلاش كردند در كار موفق شدند.
نویسنده در این کتاب بر تاکید برخی صاحب نظران که مدیر را فردی همه فن حریف می خواهند خط بطلان کشیده می گوید، باید یاد بگیریم سازمان ها را چنان بسازیم که هر کس که در یک رشته مهم توانمند است، بتواند توانمندی خود را به کار گیرد. اما نمی توانیم توقع داشته باشیم با دشوار کردن معیارهای توانمندی، عملکرد مدیر را به سطح مطلوب برسانیم، چه رسد به این که توقع داشته باشیم همه سازمان از افراد با استعداد و توانمند، در همه ابعاد پر شود.
او همچنین از یکسو نگری نسل جدید انتقاد کرده، می گوید، امروزه یکی از ضعف های جوانان بسیار تحصیل کرده تمایل به چیره دست شدن در یک تخصص محدود و تظاهر به بیزاری از حوزه های دیگر است. اگر شخص حسابدار لازم نیست به کنه روابط انسانی آگاه باشد، اگر مهندس لازم نیست به ریزه کاری تبلیغ برای یک فراورده نامی در بازار آگاه باشد اما شخص دست کم مسئولیت این را دارد که بداند این حوزه ها مربوط به چیست و علت وجودی آنها چیست، و سعی دارند چه کنند. چنین انسانی با متخصص همه کاره، که بسیار نایاب است، خیلی فرق دارد. اما ما باید یاد بگیریم که چگونه از کسانی که در یکی از این حوزه ها مهارت دارند استفاده کنیم. معنای این حرف اثربخشی است.
آینده نگری، اعتماد به نفس، جرات و جسارت مدیر، به بیان دیگر آن چه اینجا توليد مي شود رهبري است، نه پيشگامي در ذكاوت و نبوغ، بلكه پيشتازي در تعهد به كار، داشتن عزم راسخ، و داشتن هدف جدي.
برای یادگیری مهارت مدیریت بر دیگران ، لازم است به خودشناسی عمیقی در مورد خودمان دست پیدا کنیم .
برای خودشناسی و یادگیری مهارت مدیریت بر خود ودیگران لینک زیر را مطالعه کنید
خانه تحول TA با بیش از یک دهه تجربه، به شما کمک میکند با شناخت ساختار شخصیت، روابط خود را بهبود و شخصیتی سالم ، کاریزماتیک و موفق از خود بسازید. کلیه آموزشهای این سایت با تدریس دکتر لیلا امیری نسب مطابق با استاندارد انجمن بین المللی TA میباشد.