بررسی خودارزشمندی – چقدر از با خودت بودن، لذت می بری ؟

مسئله تنهایی هنوز برای افراد بسیار زیادی یک تراژدی محسوب می شود. حتی افرادی که در رابطه هستند در زمانهایی که توجه کمتری از طرف مقابل خود دریافت می کنند به شدت بهم می ریزند و از اینکه پارتنر آنها، زمان و انرژی خود را در جای دیگری هزینه می کند بسیار رنج می برند. وقتی از آنها می پرسی چرا  این موضوع تا این حد برایشان زجر آور است! می گویند، خب اگر می خواستم تنها باشم، چرا باید او را به عنوان پارتنر انتخاب می کردم! وقتی بیشتر وقت خود را به کار می گذراند و یا باشگاه و ورزش و کوه و دوستانش را به من ترجیح می دهد چرا باید اصلا در رابطه با او بمانم! در غالب اوقات این روابط به دلایل فوق خاتمه می یابد و اگر هم بنا به هر دلیلی ادامه یابد با خشم درونی، ترس و عصبانیت همیشگی همراه است.

واگویه های ذهنی در سر فرد، غوغا می کند و تمام ذهن و بدن او را آلوده به افکار منفی می کند و آنقدر پیش می رود که تمام انرژی درونش را تخلیه می کند.

-فکر کنم از من خوشش نمی آید !

 

-شاید سرش جای دیگری گرم است و تمام اینها را بهانه کرده تا خودش را توجیه کند !

 

-فکر کنم اونقدر که باید بهش محبت نکردم!

 

باید عشق بیشتری در رابطه می گذاشتم، همه رابطه هام همینطوری گند میخوره و به پایان میرسه !

 

ای بابا ولش کن، اصلا اون کیه که بخواد با من چنین رفتاری بکنه ! من خیلی هم خوب و عالی هستم. قطعا اون لیاقت من را نداشته !

 

این جنگ درونی ساعتها ادامه دارد و تا جایی پیش میرود که افراد را به خشم ، نفرت و عصباینت از طرف مقابل می کشاند. عدم دریافت توجه، گاهی برای ما بسیار سخت و غیر قابل تحمل است. مسئله گرفتن توجه و نوازش در رابطه ( به دلایل لایف اسکریپت ) برای غالب افراد مهم و حیاتی است و عدم دریافت توجه،  فرد را تا مرحله انزجار شدید از خود و طرف مقابل می کشاند. و به محض اینکه توجه طرف مقابل از رابطه عاطفی برداشته می شود و فرد بنا به هر دلیلی می خواهد وقتش را به خودش، اهدافش و اولویت هایش اختصاص دهد، احساس غیر خوب درونی در او بالا می زند.

توجه و درک متقابل در ارتباط

شاید این استدلال درست است، خب که چه ! رابطه باید قوام داشته باشد، دو طرف باید مدام حال همدیگر را بپرسند ، در دسترس باشند، پیام ارسال کنند و تلفنی با هم در ارتباط باشند و اصل رابطه در دیدار حضوری است . اگر طرف مقابل وقتش را به کار ، باشگاه ، دیدن سریال و دوستانش بگذراند پس چه رابطه ای ! همان بهتر که نباشد ! تنها که باشی حداقل اینهمه زجر نمی کشی !

بله درست می گویی رابطه برای پایداری نیاز به توجه و درک متقابل دارد ولی باید از خودمان بپرسیم چرا ما هر سری با چنین رابطه هایی روبرو می شویم و آنقدر که باید به ما عشق و توجه داده نمی شود !

رابطه به منظور شاد یا خشنود کردن شما نیست

 

اول از همه باید بدانید رابطه به منظور شاد یا خشنود کردن شما نیست، اگر همچنان در روابط به دنبال نجات و خوشبختی باشید بارها و بارها مایوس خواهید شد. اما اگر بپذیرید که هدف از رابطه آگاه شدن است نه شاد شدن، آنگاه خود را با آگاهی والاتری که می خواهد در جهان زاده شود هماهنگ می کنید.  هر رابطه ای که شما در آن وارد می شوید چه آن را دوست داشته باشید یا نه! چیزی در درونتان را به شما نشان می دهد. مگر نه اینکه جهان آینه تمام نمای درون ماست ! پس باید از خود بپرسیم در درونمان چه می گذرد، که در بیرون اینهمه ناهماهنگی دریافت می کنیم !

 

از خودتان بپرسید چرا انتظار دارید تمام حس خوب خواستنی و دوست داشتنی بودن را، طرف مقابل به شما بدهد ! مگر وظیفه اوست که به طور مداوم شما را به خاطر خلاهای درونی تان سیراب کند و به طور مداوم به شما توجه کند تا احساس غیر خوب درونی تان بالا نزند!

چرا به محض اینکه طرف مقابل نگاه ، توجه و تمرکزش را از روی شما برمی دارد از خودتان و اغلب از او متنفر می شوید!

این جمله آشنا نیست ؟!

من از تو متنفرم که با من چنین رفتاری داری ، و از خودم هم دلخورم که در رابطه با توئی قرار گرفتم که لیاقت من را نداشتی !

 

در این حالت با خودتان (اغلب در ذهن ناخودآگاهتان ) تکرار می کنید که من خوبم، تو بدی.

 من لایق بهتر از تو هستم آن وقت تو به خودت اجازه می دهی اینگونه با من رفتار کنی! البته در لایه های زیرین این من خوبم، یک من بدم عمیق قرار دارد. درست است که در لایه های سطحی خودتان را خوب می دانید و مستحق بهترین ها ، ولی در واقع در اعماق ناخودآگاه شما حس عمیقی از تنفر به خودتان غلیان می کند. در واقع شما در وضعیت دو  قرار دارید یعنی شما در وضعیت من بدم ، تو بدی قرار دارید.

 

اول از همه در قلب تان از طرف مقابلتان تشکر کنید که باردیگر شما را به خودتان نشان داد. به شما نشان داد که در احساس غیرخوب درونی غوطه ور هستید. ما هیچوقت قادر به دیدن خودمان نیستیم ، تنها حالتی که می توانیم خود واقعی مان را به نظاره بنشینم در رابطه است، رابطه هایی که به دلخوری و  انزجار منتهی می شوند چیزی در درون خودمان را به ما نشان می دهند.

 

هر وقت یک ناهماهنگی در رابطه من را بهم می ریزد کمی تامل می کنم، تا آن را در خودم جستجو کنم، هر ناهماهنگی می تواند به دو دلیل باشد یا اینکه سایه ای در نیمه تاریک وجود خودم هست که مانند آینه به من نشان داده می شود و یا اینکه آن ویژگی منفی ممکن است در وجود خودم نباشد ولی الگوی آن در پیش نویس زندگیم ثبت شده باشد و به دلیل اینکه آن الگوی ذهنی هنوز در ذهن ناخودآگاه من وجود دارد، آن ناهماهنگی را در اکنون و اینجا تجربه می کنم .

طبق تحقیقات عصب شناسی به ازای هر فردی که در زندگی ما وجود دارد یک مسیر عصبی در مغز ما سیم کشی شده است و به واسطه نورون هایی که مدام روشن می شوند این افراد را به زندگی خود جذب یا فراخوانی می کنیم.

 

بوئن رواندرمانگر خانواده می گوید، انسانها با تمایز یافتگی یکسان وارد ارتباط می شوند و این بدان معناست که اگر در یک رابطه ، فردی مشکل روانی داشته باشد طرف مقابل هم از این قاعده مستثنی نیست ولی ممکن است اختلالات رفتاری یکی به وضوح دیده شود و نقش ستمگر را در رابطه بازی کند و اختلالات رفتاری دیگری به هر دلیلی در رابطه پنهان بماند و در نقش قربانی، مظلوم نمایی کند.

 

این اصل مهم را به خاطر بسپاریم، اگر ما در رابطه ای هستیم که طرف مقابل را از هر جهتی مناسب و شایسته نمی دانیم ولی در آن رابطه قرار گرفته ایم، باید به قطعیت بدانیم که ما در بخشی از بازیهای روابط انسانی گیر کرده ایم.

 

خیلی از افراد همین اصل ساده را نمی پذیرند و با تمام وجود می خواهند به همه دنیا ثابت کنند که من خوبم ، تو بدی . البته فقط برای افرادی که این قاعده را می پذیرند تغییر ممکن است. این افراد با تمام وجود نه بر زبان بلکه قلبا از طرف مقابل خود تشکر می کنند که ضعف های درونی آنها را چون آینه نشان شان می دهد .

چقدر از تو ممنونم که آینه من شدی تا خودم را ببینم، چقدر عالی است که تمام زنگارهای من در تو هویداست. اگر تو نبودی من هیچگاه قادر به دیدن خودم نبودم.

وقتی انسانها به این حد از آگاهی و شناخت از خود و دیگران می رسند، ارتباط بین آنها بسیار دلنشین و شیرین خواهد بود. به حدی که جز آرامش ، صلح و محبت بین آنها چیزی وجود نخواهد داشت و ارتباط موثر بین آنها شکل خواهد گرفت.

 

در خصوص مبحث ارتباط موثر در پکیج آموزشی دوره جامع تحلیل رفتار متقابل TA مفصل بحث شده است و بخشی از بازیهای روابط انسانی و خروج از مثلث کارپمن توضیح داده شده است. دوستانی که این دوره را تهیه کرده اند قطعا به خودشناسی عمیقی از خود رسیده اند و توانسته اند با خودآگاهی ارتباط موثری با دیگران برقرار کنند.

 

سایر مقالات را در لینک زیر بخوانید:

 

لینک صدها مقاله و داستان 

 

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

وفاداری در رابطه – مجموعه داستان تو (25)

با نگاهی که با کمی نگرانی همراه بود، تاکید کرد که مطمئنم همسرم به من وفادار است اما جایی در درونم شک است. برای رهایی از این شک چه کنم ؟

پاسخ دادم چرا باید بخواهی که همسرت به تو وفادار باشد؟ همین خواسته که همسرت به تو وفادار باشد سرآغاز شک و تردید است. قرنها به ما گفته اند : به همسرت وفادار باش، به دوستت وفادار باش، به این و به آن وفادار باش…. و این وفاداری یک تعصب والدگونه است که جسم انسان را در بند دیگری می کشد در حالیکه ذهن او را هرگز نتواند.

وقتی همسرت با فرد زیبایی مواجه می شود و از او خوشش می آید، ذهنا می خواهد آن فرد را بشناسد، او را لمس کند و با او حرف بزند، اما صدای والد درونش می گوید این کار درست نیست و سرکوبش می کند. او در ابتدا در ذهنش با آن فرد رفته است و دیگر با تو نیست. شاید دستش در دست تو باشد اما قلبش با تو نیست. تمام وجودش در آن لحظه رفته است. شاید کاری انجام ندهد اما با تصوراتش آن لحظه را زندگی می کند. و باید بدانی لذتی که در تصورات خیالی آدمها در هم آغوشی ست در واقعیت نیست. چرا که در غالب اوقات وقتی به وصال معشوقه خیالی می رسند، عشق وتخیلات لذت بخش آن برایشان امری عادی و تکراری میشود. و تو باید بدانی که حداقل تصورات و خیال او را نمی توانی کنترل کنی.

اولا نخواه به تو وفادار باشد که این مالکیت و در بند کشیدن جسم دیگری است ولی روح او هیچوقت در بند تو نخواهد بود . دوما به خودت بنگر آیا واقعا عاشق او هستی ! اگر واقعا عاشق او باشی ، او را عمیق خواهی نگریست، و وقتی عشق در میان باشد شک از بین خواهد رفت. سوما تقلا نکن پروانه را به چنگ خود درآوری، تلاش کن باغی زیبا از عشق و آرامش در وجودت بسازی آنوقت پروانه خودش به دور تو می چرخد در حین اینکه او را آزاد خواسته ای.

 

نویسنده : لیلا امیری نسب

بیشتر بخوانید :

 

سایر مقالات 

 

مجموعه داستان تو 

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

عروس من – مجموعه داستان تو (24)

با ناراحتی گفت، پسرم به تازگی ازدواج کرده و دختری از خانواده متوسط برگزیده است، به آنها می گویم خانه باغ من بسیار بزرگ است شما به راحتی می توانید در کنار من زندگی کنید با این روش هم شما زندگی مرفه تری دارید هم اینکه من بعد از فوت همسرم تنها نیستم. آخر می دانی پسرم تنها مرد خانه من است ، اگر از پیش من برود تنها می شوم و نمی دانم چه کنم ؟

به او گفتم تو یک زن ثروتمندی و به راحتی می توانی برای خانه ات نگهبان بگیری و یا یک باغبان و یا یک سرایدار که هم برایت کار کند و هم از خانه ات محافطت کند.

با اکراه گفت من می خواهم راهی پیدا کنم پسرم کنارم باشد و از تسلط این تازه عروس بر پسرم بکاهم. چرا او باید پسرم را از من جدا کند! من عاشق پسرم هستم …

به او گفتم تو عاشق پسرت نیستی! تو خودت را مالک پسرت می دانی.

 ما فکر می کنیم هر چیزی یا کسی را که دوست داریم باید در بند و مالکیت ما باشد. پرنده را در قفس زندانی می کنیم، سگ را از طبیعت زندگیش جدا می کنیم و با ریسمانی به دنبال خود می کشیم و ادعا می کنیم که چون بهترین غذا و مکان را برایش فراهم کرده ایم، عاشقش هستیم، در صورتی که ما انسان ها برای پرکردن خلاهای درونی خودمان دیگران را در بند می کشیم و باور داریم که عاشق آنها هستیم.

عشق واقعی به این معناست که تو او را همانگونه بخواهی که دوست دارد. اگر فرزندت زندگی در کشور دیگر و در کنار دیگری را می خواهد تو با شادی و رضایت او خوشحال باشی و او را رها کنی تا به طریق خود زندگی کند.

 

نویسنده : لیلا امیری نسب

 

بیشتر بخوانید :

 

سایر مقالات 

 

مجموعه داستان تو 

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

مراقبه چیست و چه تاثیری بر ذهن ما دارد ؟

تصورات نادرستی پیرامون مراقبه وجود دارد، به محض شنیدن کلمه مراقبه بیشتر افراد تصویر درویشی با ریش بلند را که در کوهها زندگی می کند و در برابر تمام نیروهای طبیعت مصون است را تصور می‌کنند یا راهبی که عبایی ساده پوشیده و کنج عزلت را انتخاب کرده و از خانه و خانواده دور شده است و یا حتی تصویر زنی زیبا و جوان روی جلد مجله که لباس یوگا به تن کرده و از تمام مقتضیات روزمره آزاد است.  تصویری که از مراقبه در ذهن بیشتر افراد وجود دارد این است که مراقبه گران افرادی بدون هیچگونه چالش و تضاد هستند که زندگی در کنج عزلت و به دور از اجتماع را سپری می‌کنند.

 

به همین دلیل مراقبه برای اکثر افراد کاری غیر عملی و فراتر از توانایی آنها به نظر می‌رسد اما قضیه کاملاً برعکس است هدف از مراقبه برای ما در اینجا صرفا بیرون کشیدن افکار پیش نویسی از بدن و عبور از ذهن تحلیلی است تا فرد بتواند به آگاهی عمیق تری دست یابد و با ذهنی آرام و خالی از برنامه های پیش نویسی، آینده مورد نظر خود را خلق کند و در میان هیاهوی زندگی و با وجود تمام مسائل و چالش های روزانه دست به آفرینش بزنند طوری که خود آفریننده زندگی خود شوند.

 مراحل مراقبه در رسیدن به لحظه حال

 در محیطی ساکت قرار بگیرید چشمان خود را ببندید و بی حرکت و در موقعیتی آرام در موقعیتی که راحت هستید قرار بگیرید، برای اینکه به لحظه حال بیایید و فکرتان را از گذشته و آینده خارج کنید لازم است حتماً توجه خود را به لحظه حال بیاورید.

 این کار بسیار ساده و آسان است وقتی به افراد گفته می شود که افکار گذشته خود را مرور نکنید و توجه خود را در لحظه حال قرار دهید بیشتر آنها احساس خوبی ندارند و باورشان این است که بودن در لحظه حال و فکر نکردن کار بسیار سختی است در صورتی که اینگونه نیست ، شما می‌توانید برای تمرکز بر اکنون و لحظه حال، توجه خود را به یک نقطه از بدن تان معطوف کنید.  مثلاً به محل قرار گرفتن چاکرا ها و یا رنگ هرچاکرا توجه کنید. می توانید به هر آنچه که در بدن تان هست مثل انگشتان پا ، دست و یا فضای اطراف سرتان توجه کنید.

 این کار برای این است که انرژی پراکنده خود را که به محیط، زمان و اشخاص دیگر معطوف می‌شود را به درون خود برگردانید. از آنجایی که میدانید توجه هر کجا باشد انرژی همانجاست پس تلاش کنید انرژی خود را به فضای اطراف بدن خودتان برگردانید.

 چاکرا بهترین مکان برای توجه شماست این کار شما را به لحظه حال می آورد و این را بدانید که لحظه حال همون جایی است که ناشناخته ها در آن اتفاق می افتد یعنی به میزانی که شما به شناخته ها فکر میکنید از جنس شناخته ها در زندگی تان بیشتر خلق میکنید .

وقتی به تمام افکار و رفتار تان در طول روز با همکارتان می اندیشید یا صحبت‌های رئیس تان را در ذهنتان مرور می کنید ذهن شما روی شناخته ها تمرکز دارد. اگر به پارکی که هفته گذشته رفته اید یا به سفری که با یکی از دوستانتان داشته اید فکر می کنید و یا توجه و تمرکز شما روی مسائل گذشته است در واقع توجه شما روی شناخته هاست.

 اگر طالب چیزی یا کسی متفاوت در زندگیتان هستید باید توجه تان را از شناخته ها خارج کنید و به لحظه حال معطوف کنید.

 وقتی توجه خود را به لحظه حال برمی گردانید این لحظه همان لحظه خلق رخدادها و آرزوهای شماست. در لحظه حال بمانید تا انرژی در بدن شما جریان پیدا کند حال که توجه شما به لحظه حال برگشت، نوبت این است که انرژی موجود در چاکراهای خود را به جریان بیندازید و انرژی های گیر افتاده در چاکراهای پایین را به سمت چاکراهای بالا هدایت کنید.

 

 توجه و تمرکز روی مغز و غذه پینه آل ( چشم سوم )

چشم سوم در اصل یک غده بنام پینه آل Pineal است که در مرکز مغز هر انسانی وجود دارد ، این غده به حالت فیزیکی است ، اما قابلیت های متافیزیکی دارد ، ( فیزیکی یعنی قابل لمس ، متافیزیکی یعنی غیر قابل لمس ) دقیقا همانند جسم و روح. 

با تحریک کردن و یا فعال کردن این غده‌ی الهی ، انسان از بصیرت و آگاهی و همچنین شهود غیر قابل وصفی برخوردار می شود ، قدرت تجسم خلاق و تمرکز ذهن افزایش پیدا کرده و براحتی میتواند در دو راهی های زندگیش راه درست را تشخیص دهد.

 

چشم سوم یک تعریف از چشم درونی انسان است که در فرهنگ های مختلف به اسم مادر چاکراها نامیده می شود . این چشم درونی در کل چشم سوم نامیده می‌شود به خاطر اینکه تنها عضوی در جسم انسان است که ساختاری شبیه به چشم انسان دارد و با فعال شدن آن انسان قادر به دیدن چیزهایی میشود که با دو چشم معمولی قابل دیدن نیست.

پینه آل یک عضو کوچک که در وسط مغز قرار دارد. این عضو وظیفه اش ترشح هورمون های مختلفی می باشد ، مثل ملاتونین . در واقع ملاتونین مسئول خواب و بیداری انسان می باشد. ترشح هورمون ملاتونین باعث می‌شود که انسان قادر به دیدن چیزهای خارق العاده شود که با چشم های معمولی دیده نمی‌شود.

وقتی که شما انرژی را از سمت بدنتان و مراکز پایینی به سمت بالا و یا مغزتان هدایت می کنید و در آنجا نگه می دارید در واقع توجه و انرژی شما آنجاست. و توجه هر کجا باشد انرژی همانجاست.

 وقتی انرژی را در غده پینه آل یا چشم سوم نگه می دارید و به جریان انرژی که در مغزتان جمع شده متمرکز شوید این غده فعال می‌شود و این مرکز لوپ فرونتال شما را فعال و سپس در اطراف شما میدانی از انرژی ایجاد می شود. این میدان گردابه خلق آرزوهای شماست به میزانی که انرژی خود را در مغزتان متمرکز می کنید شما به یک آهنربا و یا یک میدان مغناطیسی قوی برای جذب خواسته هایتان تبدیل خواهید شد.

بیشتر بدانید :

 

چگونه ذهن ناخودآگاه خود را در راستای رسیدن به اهدافمان تغییر دهیم ؟

 

چرخه افکار، رفتار، احساس، چگونه تقدیر شما را رقم می زند؟

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

طلای درون – مجموعه داستان تو (23)

اغلب کسانی که سالها بر روی درمان، جلسات تحول، تمرین تنفس، مراقبه و خودشناسی کار کرده اند سوال مشابهی دارند! چند وقت دیگر باید روی خودم کار کنم؟ کی به نتیجه میرسم؟ چرا پروسه تغییر اینقدر سخت است؟

درپاسخ به سوال این افراد، یاد داستان مجسمه سفالی عظیم بودا می‌افتم که در نیمه راه جابجایی، یکی از راهب ها متوجه ترکی بزرگ روی مجسمه شد. راهب کنجکاویش تحریک شده بود و با چکش و قلم شروع به تراشیدن بودای سفالی کرد، تکه های سفالی یکی پس از دیگری فرو ریخت  و پس از چند ساعت کار راهب حیرت زده متوجه شد در برابر بودایی عظیم از طلای ناب ایستاده است.

 

گنج واقعی ما نیز در درون مان پنهان شده است و این طلای ناب با لایه ای از سفال پوشانده شده است. لازم است صبورانه لایه لایه پوسته بیرونی را بتراشیم. ولی بسیاری از افراد از پوسته خود متنفرند به همین دلیل در زمان تراشیدن لایه سفالی بیرونی خسته می شوند و تلاش می کنند این سفر خودشناسی را حذف کنند .

 از جنگیدن دست برداشته و تسلیم شوید ،تنها چیزی که لازم دارید این است که به روند عشق ورزیدن به خود و گشودن درهای قلبتان تا رسیدن به طلای ناب پایبند باشید تا از نظر ارتعاشی با خواسته خود هم فرکانس شوید. وقتی این هم فرکانسی اتفاق افتاد خواسته شما خودبه‌خود محقق خواهد شد.

 

نویسنده : 

لیلا امیری نسب 

 

بیشتر بخوانید :

 

سایر مقالات 

 

مجموعه داستان تو 

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

 

 

پرستار عاشق – مجموعه داستان تو (22)

او در در یک کلینیک پرستار-ماما بود وقتی زمان زایمان نزدیک می شد بهترین جواهراتش را می انداخت لباس های زیبا می پوشید و کاملا آرایش می کرد تا وقتی بچه به دنیا می آید اولین تصویری که از دنیای بیرون از رحم مادر می بیند برایش لذت بخش باشد.

 راستی نوزاد از کجا می فهمید که او رژلب زده یا نه ! از نظر او مادر نوزاد که می‌فهمید، پدر نوزاد خواهر و برادرش که می فهمیدند و متعاقبا رفتار آنها هم کم‌کم مثل او می شد.

 

او می دانست همه اینها اهمیت دارد. جوری او برای به دنیا آمدن بچه آماده می‌شد که ارتعاش عشق را می توانستی در اطرافش حس کنی! با این کارش به وضوح نشان می داد چه احترامی برای تمام انسان ها قائل است. این ماما به من یاد داد توجه کردن به جزئیات نمادین چطور می تواند به شکل ملموس به دیگران منتقل شود و حتی طرز لباس پوشیدن می تواند نشان دهنده میزان احترام به دیگران باشد.

 

 اگر ما نیز هر روز سهم کوچکی در جریان انتقال انرژی به دیگران داشته باشیم قطعاً قبل از اینکه برای دیگران مفید باشیم به خودمان کمک کرده ایم. در این صورت درون مان پر از سکون آرامش توازن و تعادل خواهد شد و این آرامش درونی و نیروی انرژی حرف اول و آخر را در اتصال به میدان امکان و منبع لایزال قدرت مطلق خواهد زد. چون این تنها نیرویی است که زندگی بخش و مراقب شماست .

به همان میزان که درونتان را از عشق و خصلت های خداوند برانگیخته می کنید امواجی از جنس هارمونی، آرامش و عشق را در درونتان تولید خواهید کرد و به میزانی که بر این امواج تمرکز می کنید ، به آن قدرت خواهید داد و از جنس همان را به زندگیتان فراخوانی خواهید کرد.

 

نویسنده : لیلا امیری نسب 

بیشتر بخوانید :

سایر مقالات و مجموعه داستان تو 

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

چرخه افکار، رفتار، احساس، چگونه تقدیر شما را رقم می زند؟

به این سئوال فکر کنید :

آیا این ایده را باور دارید که طرز فکرتان روی زندگیتان تاثیر مستقیم دارد و افکار شما واقعیت زندگی شما را می سازد؟

خیلی از افراد به صورت نمادین این موضوع را باور دارند ولیکن به راحتی اجازه می دهند افکار منفی در ذهنشان ورود نمایند و ذهن آنها مثل شهری بی درو پیکر است که هر فکری به خودش اجازه ورود و خروج می دهد.

در شهر ذهن، روزانه 60.000 تا 70.000 فکر وارد و خارج می شود اگر کنترل و مدیریت درستی بر ورود و خروج آنها نداشته باشید عملا هنوز به این اصل اساسی باور ندارید که افکارتان زندگیتان را رقم می زند.

اگر بدانید افکار شما، زندگی شما را می سازد حتی برای یک لحظه هم دروازه ذهن را بدون سرباز نخواهید گذاشت.

اگر بدانید افکار شما، محیط پیرامون شما را می سازد و افراد مختلف را به زندگیتان فراخوانی می کند، عملا حتی برای یک لحظه هم در کنترل افکار خود تعلل نخواهید کرد.

چرخه افکار ، احساس ، رفتار

هر روز 60.000 تا 70.000 فکر از ذهن شما می گذرد که تقریبا 90٪ این افکار همان افکار دیروز و روزهای گذشته هستند. یعنی افراد بنابر پیش نویس زندگی (لایف اسکریپت ) افکار ، احساسات و رفتارهای مشابه که مربوط به واقعیت شخصی و شخصیت آنها می باشد را تکرار می کنند و در تمام طول عمر نتایج یکسان را برای خود رقم می زنند .

افکار یکسان منجر به انتخاب های یکسان می شوند

انتخاب های یکسان منجر به رفتارهای یکسان می شوند

رفتارهای یکسان منجر به تجربیات یکسان می شوند

تجربیات یکسان منجر به احساسات یکسان می شوند

و در نهایت احساسات یکسان منجر به همان افکار یکسان می شوند

 

چرخه فوق از افکار آغاز می شود و از آنجایی که غالب افکار روزانه ما همان افکار دیروز هستند. لذا در نهایت همان احساسات را بازآفرینی می کنیم. احساساتی مثل احساس گناه ، خشم ، احساس عدم امنیت و ترس، احساس حقارت، خودکم بینی ، قضاوت و …. در درون افراد بازآفرینی می شود و در نهایت رفتارهای گذشته تکرار می شود. این چرخه افکار ، احساس ، رفتار در تمام طول روز تکرار می شود و تعجبی ندارد که وقتی غالب فرکانس های شما در طول روز همان فرکانس های دیروز هستند در واقع همان نتایج گذشته را در زندگی خود رقم خواهید زد و هیچ تغییر قابل توجهی در زندگیتان رخ نخواهد داد.

مرگ من قدیمی و تولد من جدید!

بین من قدیمی و من جدید یک خلا وجود دارد، شما باید بتوانید این خلا را پر کنید تا سلولهای من قدیمی بمیرد و سلولهای من جدید شروع به رشد کند. این خلا سرشار از غرزدن های همیشگی ، بهانه آوردن ،کم آوردن و تسلیم شدن می باشد به محض اینکه این خلا را با تمام وجود از احساس شادی و شعف پر می کنید در واقع جریان ارتعاشی من قدیمی قطع می شود و سلولهای آن در اثر عدم تغذیه شروع به از بین رفتن و مردن می کنند، اگر این فرایند را ادامه دهید و تنها به سلولهای من جدید در بدنتان غذا بخورانید روند تشکیل نورون های مغزی جدید را آغاز کرده اید، اگر این فرایند تغذیه من جدید را 4.5 روز (4 تا 5 روز ) ادامه دهید در واقع فرایند تکامل را آغاز کرده اید.

چگونه باید تغییر کرد و تقدیر جدیدی را رقم زد ؟

پس از اینکه 4.5 روز نورون های جدید را در مغزتان سیم کشی کردید حالا نیاز دارید تا این مسیر های سیناپسی را حفظ کنید تا رویدادهای های شگفت انگیز و معجزه آسا در زندگیتان شروع به رخ دادن نمایند. اگر این فرایند را قطع کنید، طی یک روز تا یک هفته این مسیرهای سیم کشی شده شروع به از بین رفتن می کند و شما دوباره به من قدیمی خود برمی گردید لذا فرایند تغییر به حالت اول برمی گردد و دوباره در حالت پیش نویسی زندگی خود قرار خواهید گرفت.

برای خروج از پیش نویس زندگی چه کار باید کرد؟

چگونه باید تغییر کنیم ؟

چرا فرایند تغییر اینقدر سخت و زمانبر است ؟

 

برای تغییر باید از محیط پیرامون خود بزرگتر باشید، و از شرایط زندگی خود بزرگتر شوید ، تمام افراد بزرگ تاریخ که دست به تغییرات بزرگ زده اند این را می دانستند و در تمام طول مسیر رسیدن به رویاها و اهدافشان، با وجود شرایط سخت و بحران های موجود، در حالت من جدید زندگی می کردند و در ذهنشان آن رویا و آرمان زنده بود، در واقع مغز خود را طوری برنامه ریزی می کردند که انگار آن تجربه هم اکنون و پیشاپیش رخ داده است و با تمام وجود افکار، احساس و رفتارشان را در حالت وجودی آینده قرار می دادند.

 

آیا می توانید آینده ای را تصور و باور کنید که هنوز نتوانستید با حواستان آن را تجربه کنید ؟

آیا می توانید مزه آینده ای که دوست دارید را به بدنتان بچشانید؟

 

وقتی شما نیت واضحی برای خود دارید باید احساس متعالی مربوط به آن نیت و هدف را در خود ایجاد کنید تا زمانی که از نظر احساسی در فرکانس آن نیت قرار نگیرید قادر به خلق و آفرینش آن رویداد نخواهید بود .

شما باید عاشق بالقوگی امکانی شوید که هم اکنون در میدان کوانتوم وجود دارد.

آرزو و رویای شما هم اکنون در میدان امکان و دنیای فیزیک کوانتومی وجود دارد ،شما در مرحله درخواست ، نیت خود را به جهان اعلام می کنید ولی تا زمانی که از نظر احساسی در بدنتان حس مربوط به آن رویداد را ایجاد نکنید عملا هیچ اقدام خاصی برای آفرینش آن رویداد انجام نداده اید.

ذهن شما باید باور کند که آن تجربه مربوط به آینده، در زمان حال رخ داده است و این تنها با انتقال احساس شور، شوق، شادی و شعف مربوط به دریافت آن رویداد امکان پذیر است. وقتی شما در بدنتان این احساس را ایجاد می کنید بدن شروع به ترشح هورمون هایی می کند که این هورمون ها سیگنال هایی را به مغز می فرستد، در درون مغز نورون های جدید روشن می شود و هر چقدر این احساس پایدار تر باشد نورون های بیشتری در مغز شلیک و روشن می شود. وقتی همزمان این نورون ها شروع به فعالیت می کنند مسیرهای جدیدی در مغز سیم کشی می شود که حامل آن رویداد در دنیای بیرون می باشد.

 

شما نمی توانید زمان و چگونگی آن رویداد را پیش بینی کنید و نباید دنیای شناخته ها را بر ناشناخته ها تحمیل کنید و به زور و اجبار رخ دادن آن را پیش بینی نمایید و یا تلاش کنید زودتر آن را در دنیای بیرون محقق کنید بلکه تنها کاری که لازم است شما انجام دهید یک فرایند درونی و حفظ شرایط ایجاد شده برای من جدید است .

علم اپی ژنتیک هم این موضوع را ثابت کرده است. پس خیالتان راحت!، در درون مشغول تغییر شوید. رویداد مورد نظرتان در بیرون راهی برای وقوع به سوی شما پیدا خواهد کرد و طوری به سوی شما می آید که اصلا انتظارش را نداشید و شما را غافلگیر خواهد کرد و در نهایت برای شما شکی باقی نمی گذارد که این رخداد از یک هماهنگی در میدان امکان صورت گرفته و کاملا تحت عوامل ماورالطبیعه به صورت معجزه و رویدادی شگفت انگیز در زندگیتان رخ خواهد داد.

بیشتر بدانید :

پیش نویس زندگی life script

 

چگونه ذهن ناخودآگاه خود را در راستای رسیدن به اهدافمان تغییر دهیم ؟

اگر می خواهید با پیش نویس زندگی بیشتر آشنا شوید و ساختار شخصیت خود را در دوران کودکی بیشتر بشناسید پیشنهاد ما این است که دوره آموزشی جامع تحلیل رفتار متقابل TA که طبق استاندارد انجمن بین المللی ITAA  تهیه شده را خریداری فرمایید. همچنین دوره اعتماد به نفس و عزت نفس به روشTA شما را با 4 وضعیت زندگی در پیش نویس زندگی آشنا خواهد کرد 

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

 

 

 

 

 

چگونه ذهن ناخودآگاه خود را در راستای رسیدن به اهدافمان تغییر دهیم ؟

همانطور که می دانید نیروی بیکران شفابخش برای تغییر، در اعماق ذهن ناخودآگاه همه ما گنجانده شده است ولی احساسات و عواطف منفی مثل خشم، نفرت، ترس و اضطراب که مربوط به باورها و الگوهای پیش نویس زندگی می باشد اجازه دستیابی به این نیروی بیکران را نمی دهد و علی رغم اینکه همه افراد به صورت خودآگاه خواستار موفقیت هستند ولیکن برنامه ریزی ذهن ناخودآگاه به آنها اجازه تغییر را نمی دهد.

ذهن تحلیلی، دیواری بین ذهن خودآگاه و ذهن ناخودآگاه

 

افراد از طریق ذهن خودآگاه نمی توانند وارد ذهن ناخودآگاه شوند و تغییرات مورد نظر خود را در این قسمت ایجاد نمایند. در واقع تنها راه ورود به ذهن ناخودآگاه عبور از ذهن تحلیلی می باشد. هر چقدر دیوار ذهن تحلیلی ضخیم تر باشد ورود به بخش ذهن ناخودآگاه سخت تر می باشد و  هر چقدر دیوار ذهن تحلیلی نازک تر باشد ورود به این بخش راحت تر بوده و فرد در حالت تلقین پذیری به راحتی می تواند وارد ذهن ناخودآگاه شده و الگوها و برنامه ریزی های جدید ذهنی را در این بخش ایجاد نماید.

 

ذهن تحلیلی چیست ؟

 

ذهن تحلیلی نقش مهمی در زندگی افراد ایفا می کند و تصمیمات مهمی مثل انتخاب شغل، ازدواج، مهاجرت و … را سبک و سنگین می کند و درست و یا غلط بودن آنها را تحلیل می کند. ما برای ادامه حیات و بقا به ذهن تحلیلی نیاز داریم ولیکن برای ورود به ذهن ناخودآگاه نیاز داریم این بخش از ذهن را در هنگام مراقبه خاموش کنیم تا بتوانیم به برنامه های ذهن ناخودآگاه دستیابی داشته باشیم و آن ها در راستای رسیدن به رویاهایمان دستکاری کنیم.

 

ذهن تحلیلی چگونه شکل می گیرد؟

 

ذهن تحلیلی در سن 6 تا 9 سالگی شکل می گیرد، در واقع بچه ها تا سن 6 سالگی ذهن تحلیلی ندارند، به همین دلیل هر چیزی را به راحتی می پذیرند و بدون هیچگونه مقاومتی رویاهای بزرگ را باور می کنند. افرادی که دیواره ذهن تحلیلی آنها ضخیم است در پذیرش رویاهای بزرگ، مقاومت بیشتری دارند.

یک فرد کارمند، ممکن است از قدرت ذهن ناخودآگاه، برای رسیدن به رویاهای بزرگ باخبر باشد و گاها به تصویر سازی ذهنی برای رسیدن به خانه رویایی ، ماشین دلخواه و همسر رویاهایش بپردازد ولیکن ذهن تحلیلی او به محض تصویرسازی وارد عمل میشود و با منطق و استدلال شروع به آوردن دلایل لازم و کافی برای دور از دسترس بودن رویاهایش می کند و با استدلاهایی مانند اینکه با این حقوق بخور و نمیر چگونه می توانم آن خانه را داشته باشم !، چگونه می توانم ماشین دلخواهم را بخرم ! و …. او را از آرزوی رسیدن به رویاهایش جدا می کند، اینجاست که افکار جدید ثروت ساز نمی تواند از دیواره ذهن تحلیلی عبور کند و وارد ذهن ناخودآگاه شود.

 

عبور از ذهن تحلیلی در هنگام مراقبه

 

هدف از مراقبه این است که ما از ذهن تحلیلی خود عبور کنیم،در هنگام مراقبه امواج مغزی ما در حالت آلفا قرار می گیرد و فرد در این حالت از ذهن خودآگاه خود به ذهن ناخودآگاه وارد می شود. امواج مغزی کودکان در 6 سال اول زندگی حالت کاملا کندی دارد و این باعث می شود اطلاعات به آسانی وارد مغز کودک شود . در دوران بزرگسالی نیز برای ورود به این بخش از مغز نیاز داریم امواج مغزی خود را کند و روی امواج آلفا تنظیم کنیم .

 

استرس خود را مدیریت کنید

 

وقتی فرد در شرایط استرس زای شدید قرار می گیرد ذهنش به شدت تحلیلی می شود و هورمون استرس باعث فعال شدن مدارهای مغزی قبلی مربوط به پیش نویس زندگی می گردد . در این حالت بسته به پیش نویس زندگی و دوران کودکی ممکن است افراد مختلف شرایط متفاوتی را تجربه کنند.

 

در یک شرایط یکسان مثل از دست دادن شغل ، فردی ممکن است به شدت دچار اضطراب شود در حالی که فرد دیگر، با پذیرش شرایط موجود و مدیریت شرایط استرس زا دنبال شغل جدید می گردد و تمام فرصت های شغلی را با حفظ آرامش بررسی می کند تا شغل مورد نظرش را بیابد. هر چقدر الگوهای پیش نویسی مربوط به دوران کودکی فرد مربوط به تجربه اضطراب شدید تر باشد ، نیاز است که فرد مدیریت بیشتری بر ذهن خود داشته باشد و به جای افتادن در 95٪ حالت ناخودآگاه مربوط به پیش نویس زندگی، ذهن خود را مدیریت کند و حالت آفرینش را به جای حالت بقا انتخاب نماید و به سمت میدان امکان تغییر جهت دهد.

 

3 قدم مهم در مراقبه

 

1-در میان تمام مشغله های زندگی زمانی را برای مراقبه و قطع رابطه با این دنیا در نظر بگیرید، موبایل و کامپیوتر خود را خاموش کنید، توجه تان را از محیط ، افراد و زمان بردارید و تمام توجه خود را به لحظه حال و تنفس خود معطوف کنید.

 

2-در طول مراقبه ممکن است ذهن به گذشته و آینده گریز و به صورت رفت و برگشت در تمامی این افکار پرسه بزند، در این حال فقط به مشاهده گری افکار خود بپردازید و تنها به افکار خود آگاه شده و توجه خود را مجدد به تنفس خود معطوف کنید، هر بار که افسار ذهن خود را می کشید و آن را از گذشته و آینده به زمان حال می آورید یک پیروزی برای شما اتفاق می افتد و مقداری انرژی در مغزتان آزاد می شود.

 

3- بدن در اکثر اوقات در مقابل مراقبه مقاومت می کند، و از شما می خواهد که کار عبث مراقبه را رها کنید و به کارهای مهم روزانه مثل چک کردن ایمیل، بررسی کردن خبرهای روزانه ، سرزدن به شبکه های اجتماعی ، دوش گرفتن، و سایرکارهای مهم روزانه بپردازید، هربار که ذهن و بدنتان در برابر مراقبه مقاومت کرد، به حالت دستوری به ذهنتان بگویید که همین جا بنشین و کاری که به تو می گویم را انجام بده.

 

به ذهنتان دستور دهید که من در کنترل تو نیستم، تو در کنترل منی… و به او اطمینان دهید که بعد از اتمام مراقبه برای همه کارهای دیگر زمان کافی وجود خواهد داشت، و مراقبه تنها زمان اندکی از کل ساعات بیداری شما را به خود اختصاص می دهد. هر بار که افسار ذهنتان را می گیرید و بدنتان را برای نشستن در محل مراقبه تربیت می کنید یک پیروزی دیگر برای شما اتفاق می افتد و مقداری انرژی دیگر در مغزتان آزاد می شود.

 

یادتان باشد هر زمان شما تلاش می کنید بر شخصیت قدیم خود غلبه کنید مقداری انرژی در مغزتان آزاد می شود و همه این انرژی های آزاد شده، میدان ارتعاشی شما را قوی تر نموده و اتصال به میدان امکان را برایتان امکان پذیرتر خواهند نمود.

بیشتر بدانید :

پیش نویس زندگی life script

 

تحلیل پیش نویس زندگی در فیلم رستگاری 

 

اسرار سرنوشت در لایف اسکریپت شماست

اگر می خواهید با پیش نویس زندگی بیشتر آشنا شوید پیشنهاد ما این است که دوره آموزشی جامع تحلیل رفتار متقابل TA که طبق استاندارد انجمن بین المللی ITAA  تهیه شده را خریداری فرمایید. همچنین دوره اعتماد به نفس و عزت نفس به روشTA شما را با 4 وضعیت زندگی در پیش نویس زندگی آشنا خواهد کرد 

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

 

 

 

 

 

 

هنر گوش دادن فعال Active Listening

 

یکی از سخت ترین کارها در ارتباط، گوش دادن به صحبت های طرف مقابل می باشد. اما تفاوت بسیار زیادی بین شنیدن (Hearing) و گوش دادن (Listening) وجود دارد  در واقع شنیدن، یک بحث کاملاً‌ فیزیولوژیک است  و صرفاً به معنای فعال شدن سنسورهای شنوایی ما در اثر امواج صوتی  طرف مقابل است اما گوش دادن یک مهارت شناختی (Cognitive) است که اگر به درستی صورت گیرد فرد می تواند رفتار طرف مقابل را تحلیل و بررسی کند .

 اغلب ما در ارتباط با دیگران حرف‌های زیادی را می‌شنونیم. اما به حرف‌های کمی گوش می‌دهیم.

مهمترین خطا در یک گفتگو این است که همزمان با صحبت های طرف مقابل به پاسخی که می خواهیم بدهیم فکر کنیم.

اغلب افراد فکر می کنند اگر در یک گفتگو یا مذاکره سکوت کنند و بعد از پایان یافتن صحبت های طرف مقابل کمی فکر کنند و سپس پاسخ دهند فردی ضعیف و مذاکره کننده ای کم دان محسوب می شوند در حالی که کاملا برعکس است :

وقتی با تمام وجود به صحبت های طرف مقابل گوش می دهیم و بعد از پایان صحبت هایش کمی سکوت می کنیم و گودالی بین فکر و سخن خود ایجاد می کنیم او احساس می کند که حرفهای ارزشمندی زده و صحبت هایش برای ما مهم بوده و انتقال این احساس خوب نوعی نوازش مثبت برای طرف مقابل محسوب می شود .

پس از پایان گفتگو کسی به خاطر نمی آورد که شما چقدر سکوت کرده اید تنها پاسخ شما که در ذهن مخاطب باقی خواهد ماند .

سوال پرسیدن، بخش بسیار مهمی از مهارت گوش دادن  فعال است

افراد عاشق صحبت کردن درباره زندگی ، شغل ، دانش و بینش خود هستند و از این کار بسیار لذت می برند، اگر تلاش کنید دقیق به صحبت های طرف مقابل گوش دهید و سئوالات هوشمندانه بپرسید، آنها را به دادن اطلاعات اضافی در مورد خودشان ترغیب می کنید و به میزانی که افراد در گفتگو و مذاکرات دیتاهای بیشتری به شما می دهند، شما در ارتباطات بعدی پیروزتر و موفق تر خواهید بود. وقتی را که طرف مقابل صرف پاسخ دادن به پرسش شما می‌کند، عملاً در خدمت شماست.

سوال پرسیدن، هم این اطمینان را به طرف مقابل می‌دهد که به حرف‌هایش گوش می‌دهید و هم باعث می‌شود خودتان دقت و تمرکز بیشتری در گفتگو پیدا کنید بنابراین،‌ هرگز به فرصتی که در اختیار دیگران قرار می‌دهید تا به سوالات شما پاسخ دهند، حس بد نداشته باشید

زبان به دهان بگیرید

وقتی شخص دیگری در حال حرف زدن است وسط حرفش نپرید، به جای او حرف نزنید و اجازه بدهید که خودش جملاتش را تمام کند. سعی کنید خاموش بنشینید و فقط گوش دهید. زمانی که صحبت گوینده با شما تمام شد، آن وقت شاید لازم باشد خودتان در مورد چیزی که گوش داده‌اید حرف بزنید و توضیح دهید تا مطمئن شوید که پیام طرف مقابل‌تان را درست متوجه شده‌اید.

توجه و تمرکز داشته باشید

فقط و فقط به چیزی که می گوید کاملا توجه و تمرکز کنید. خط‌خطی کردن یا بازی کردن با کاغذهای جلوی دست‌تان، از پنجره بیرون را دید زدن، به اطراف نگاه کردن وَر رفتن با ناخن‌های دست ، غرق شدن در افکار و کارهای این شکلی را کنار بگذارید.

صبور باشید

گاهی ممکن است طرف مقابل‌تان مکث کند، مکث کردن همیشه به این معنی نیست که حرف گوینده تمام شده است. پس صبور باشید و اجازه دهید که طرف مقابل‌تان با زمان‌بندی خودش پیش برود. یادتان باشد هر وقت کسی مکث کرد، فورا رشته‌ی کلام را به دست نگیرید و سعی نکنید که جمله‌اش را با کلمات خودتان تمام کنید.

گوش دادن در حوزه انرژیک

افراد در زمان صحبت کردن میزانی از انرژی خود را به طرف مقابل انتقال می دهند، اگر به این مسئله واقف باشید و پذیرای این انرژی باشید به راحتی می توانید چندین واحد از این انرژی را در خود ذخیره نمایید.

همچنین اگر با اشتیاق به صحبت های طرف مقابل گوش دهید شما نیز در حال ارسال انرژی به طرف مقابل خواهید بود و با این کار انرژی بین شما تقویت و مضاعف می شود و همین بالارفتن انرژی و افزایش ارتعاش باعث ایجاد یک حس خوب بین شما و طرف مقابل خواهد شد، پس آگاهانه این انرژی را مضاعف و ارتباطات خود را بهبود بخشید.

بیشتر بدانید :

 

تکنیک انتقاد سازنده ساندویچی

 

راهکار محبت و نوازش در برخورد با افراد دشوار -رویکرد تحلیل رفتار متقابل TA

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

 

 

فرمول ساده و کاربردی جهت ترس از تغییر

ترس از تغییر یک ترس واقعی است که اکثر افراد آنرا دوست ندارند، آدمها کتاب های خودشناسی زیادی می خوانند، محصولات روانشناسی زیادی می خرند، دوره های انگیزشی زیادی شرکت می کنند ولی آن دوره ها را به پایان نمی رساند و در میانه راه آن را رها می کنند زیرا ترس از تغییر آنها را عقب می کشد، واقعیت این است که این ترس کاملا درونی و طبق برنامه ریزی صورت گرفته در ذهن ناخودآگاه است.

برنامه ریزی ذهن برای بقا و زنده ماندن است و از همان دوران کودکی و نوجوانی ذهن برای ثابت نگه داشتن همه چیز و همه کس طرح ریزی شده است. از قرنهای گذشته ما تمایل داشتیم که در همان حصارهای دیوار شهرمان بمانیم و قبایل خود را ترک نکنیم، با آدمهای ثابت و همیشگی رفت و آمد کنیم و همان غذاهای همیشگی را بخوریم، به همین دلیل از تغییر می ترسیم.

 

ترس از دست دادن شغل و روبرو شدن با محیط جدید کاری ما را وادار میکند تا در همان حصار امن که سالهاست در آن رنج می کشیم بمانیم و فرصت تغییر را در خود ایجاد نکنیم. ترس از دست دادن بیمه تامین اجتماعی و حقوق ثابت ما را از رسیدن به رویای بیزنس شخصی باز می دارد. ترس از بی پول ماندن ما را از مهاجرت به شهر و کشور جدید باز می دارد، ترس از تنهایی و حرف مردم ما را در یک رابطه سمی اسیر می کند و سالیان سال اجازه تغییر و رهاشدن را به ما نمی دهد. راه حل در برنامه ریزی دوباره ذهن  برای غلبه بر ترس از تغییر است .

همانطور که می دانید 95٪ ذهن ناخودآگاه ما در دوران کودکی بر طبق الگوها و رفتارهای پدر، مادر و جانشین روانی آنها در پیش نویس زندگی شکل گرفته است و فقط 5٪ آن در سن بزرگسالی به صورت خودکار تحت کنترل ماست. هدف تمام دوره های خودشناسی آگاهی یافتن به آن قسمت از ذهن ناخودآگاه است که کاملا از سطح هوشیاری ما خارج است ولی با مشاهده گری افکار، احساس و رفتار خود می توانیم آنها را کنترل و در راستای محقق شدن اهدافمان و غلبه بر ترس از تغییر از آن استفاده کنیم .

 

چگونه بر ترس از تغییر غلبه کنیم ؟

یکی از موانع اصلی رسیدن به ثروت ، آسایش و فراوانی، باورهای شکل گرفته در سطح ناخودآگاه است که موجب ترس از تغییر می شود. به طور مثال فردی دوست دارد برای خودش کار کند و با رنج کارمند بودن برای همیشه خداحافظی کند هربار که تصمیم به تغییر می گیرد باورهای موجود در سطح ناخودآگاه او را از تصمیم فوق منصرف می کند و ابهامات و سئوالات پی در پی ذهن او را برای ماندن در حاشیه امن بمباران می کند.

 

-اگر این حقوق ثابت را از دست بدهم و نتوانم در بیزینس خود موفق شوم چه !

-اگر در آن بیزینس وارد شوم و طرف مقابل پولم را بالا بکشد چه !

-اگر کارمندهای زیادی استخدام کنم و درست کارهایشان را انجام ندهند چه !

-اگر با دردسرهای مالیاتی درگیر شوم چه !

-اگر شغل دوم همسرم که در ارتباط با زنهای متعدد است موجب خیانت به من شود چه …! پس بهتر که همین شغل کارمندی را ادامه دهد.

 

ذهن در برابر این سئوالات هیچگونه مقاومتی نمی کند و دنبال دلایل برای رد این ادعاهای دروغین نیست ، چون تمام الگوهایی که در دوران کودکی از پدر، مادر و جانشین روانی آنها (پدربزرگ و مادربزرگ و سایر اطرافیان…. ) در ذهن ناخودآگاه و پیش نویس زندگی خود ثبت و ضبط نموده مبنی بر ماندن در حاشیه امن کارمندی و خطر نکردن می باشد.

دفترچه ثبت قفل های روانی

از امروز دفترچه ای برای خود تهیه کنید و تمام باورهای خود را در آن یادداشت کنید، باورهای اشتباه همان بازدارنده های موفقیت شما هستند که جزیی از ناخودآگاه شما شده و به شما اجازه تغییر را نمی دهند . این باورهای دروغین را با باورهای جدید جایگزین کنید و به دنبال الگوهایی برای رد ادعای باورهای ذهنی کنونی خود باشید.

باورهای محدود کننده و بازدارنده های سطح ناخودآگاه خود را بشناسید

در این قسمت تعدادی از باورهای محدود کننده که مانع تحقق یک زندگی ایده آل می باشد را ذکر می کنیم ، این باورها به شما اجازه ورود به دنیای فراوانی ، سلامتی ، شادی و سعادت را نمی دهد. شما می توانید در مورد خود بیشتر تعمق کنید و مهارها یا بازدارنده های سطح ناخودآگاه خود را شناسایی کنید.

پول مهم نیست آرامش مهمه !

دوستی داشتم که از رییس خود نفرت داشت و بارها در صحبت های خود تکرار می کرد، اگر من اکنون در سختی و بی پولی به سر می برم خیلی مهم نیست ، به جای آن آرامش عمیقی دارم ، در حالی که رییسم با میلیاردها میلیارد پولی که دارد این آرامش را ندارد او فرد خسیسی است و فقط انبارداری در این دنیا بیش نیست و نمی تواند از پولش به خوبی استفاده کند. در صورتی که من بارها رییس این فرد را دیده بودم که مسافرت های خارجی می رود در بهترین جای شهر خانه دارد و زندگی بسیار مرفهی برای خود و زن و فرزندش تهیه کرده بود ولی در ذهن این خانم این باور اشتباه نقش بسته بود که ایشان غذای درستی نمی خورد و به سلامت خودش اهمیت نمی دهد پس فرد موفقی نمی تواند باشد.

این باور از دوران کودکی در ذهن این خانم کارمند شکل گرفته که افراد ثروتمندی که پول ، املاک و مستغلات زیادی دارند همیشه خوشبخت نیستند و در آرامش به سر نمی برند و نفرت و خشم از افراد پولدار به او اجازه ثروتمند شدن نمی داد و این موضوع به مهار و بازدارنده ای از پیش نویس او برمی گردد که کاملا زندگی کنونی او را برای عدم ثروتمند شدن برنامه ریزی کرده بود.

چه فایده پول داشته باشی ولی بچه نااهل داشته باشی .

او مدام در صحبت هایش تکرار می کرد که پول خوشبختی نمی آورد ، من افراد زیادی را می شناسم که ثروت هنگفتی دارند ولی بچه معتاد و نااهلی دارند که موجب آزار و اذیت و شکنجه روحی این افراد ثروتمند شده اند، مهم این است که یک لقمه نان سر سفره ات باشد و بچه هایی داشته باشی که موجب افتخار تو در آینده باشند، این مهار پیش نویسی در ضمیر ناخودآگاه به او اجازه ثروتمند شدن نمی داد و در تمام طول عمر هم همان یک لقمه نان و آب باریکه ای که باور داشت برایش فراهم می شد.

در اینگونه موارد برای غلبه بر این ذهنیت اشتباه باید به دنبال الگوهایی برای رد باورهای درونی خود باشید ، مثلا خیلی از افراد هم هستند که پول ندارند ولی بچه هایی نااهل و معتاد دارند و در واقع ثروتمند بودن هیچ ربطی به سالم و غیر سالم بودن شخصیت فرزندان ندارد.

تغییر باورهای اشتباه

تلاش کنید برنامه ریزی قدیمی و اشتباه ذهن خود در مورد ثروت را شناسایی کنید و یک به یک آنها را در دفترچه خود یادداشت کنید سپس باورهای جدید را جایگزین باورهای اشتباه و قدیمی نمایید. و به یاد داشته باشید که این تغییر یک شبه اتفاق نمی افتد و ذهن برای پذیرش نیاز به الگو دارد، افرادی را پیدا کنید که بر خلاف الگوی ذهنی شما بسیار موفق هستند و بارها و بارها این الگوها را به ذهنتان نشان دهید تا در اثر تکرار ، ذهن آن افکار را پذیرش کند ، افکار جدید، باعث ایجاد احساس جدید در شما می شود و سپس رفتارجدید، موجب ایجاد تغییرات پایدار در زندگیتان خواهد شد.

 

سخت ترین بخش تغییر

مهم ترین و سخت ترین بخش تغییر، گذر از رودخانه تغییر است، در زمان تغییر، ترس، تردید، دودلی و غیرقابل پیش بینی بودن امور به سراغ شما می آید، و اینجا همان جایی است که اکثر افراد آن را دوست ندارند و از آن فرار می کنند، به همین دلیل تغییر برایشان سخت به نظر می رسد. بیشتر افرادی که از عدم نتیجه گیری در خصوص مثبت اندیشی و پروسه کنترل افکار می نالند در واقع یک مشکل مشترک دارند، این افراد با اینکه عزم خود را برای تغییر دائمی جزم می کنند ولی 2 ساعت بعد از تصمیم اولیه، بدن همان مواد شیمیایی قبل را می خواهد، و افکاری مثل ترس، تردید، اضطراب وجودشان را فرا می گیرد و این افراد علی رغم تصمیم خود، دوباره در پیش نویس زندگیشان و در برنامه ریزی ذهن ناخودآگاهشان گیر می افتند، مثل معتادی که تصمیم به ترک مواد می گیرد ولی بعد از چند ساعت، وسوسه بازگشت به دنیای خلسه او را از ادامه مسیر تغییر بازمی دارد.

فرمول ساده تغییر

بهترین راه حل  غلبه بر بازگشت به خاطرات گذشته و افتادن در پیش نویس زندگی،خلق آینده مورد نظر است. برای خلق، باید هر آنچه را از آینده دلخواهتان میخواهید را در مغزتان نصب و ایجاد نمایید ، تا مسیرهای سپناپسی مربوط به شخصیت جدید شما جایگزین مسیرهای قبلی شخصیت گردد، طبق تحقیقات عصب شناسی این پروسه (4.5 روز ) 4 تا 5 روز زمان می برد، و در این زمان باید شخص مسیرهای جدید را در مغزش سیم کشی و شلیک کند و آینده مورد نظرش را مدام تصور و تجسم نماید. در واقع قبل از تحقق آینده مورد نظر باید  به بدنتان همان احساسی را بدهید که در زمان رسیدن به سلامتی، ثروت، عشق و موفقیت در شما ایجاد می شود. از آنجایی که بدن شما تفاوت بین واقعیت و خیال را تشخیص نمی دهد، آن شرایط و موقعیت ها را طبق آنچه شما در ذهن ناخودآگاهتان ثبت و ضبط کرده اید برای شما در دنیای بیرون محقق خواهد کرد.

بیشتر بدانید :

تحلیل پیش نویس زندگی در فیلم رستگاری 

 

اسرار سرنوشت در لایف اسکریپت شماست

 

بازدارنده هایی که مانع رسیدن شما به رویاها و اهدافتان می شوند !

 

 

اگر می خواهید با پیش نویس زندگی بیشتر آشنا شوید و پیامهای والد و احساسات کودک درون را بشناسید، پیشنهاد ما این است که دوره آموزشی جامع تحلیل رفتار متقابل TA که طبق استاندارد انجمن بین المللی ITAA  تهیه شده را خریداری فرمایید. همچنین دوره اعتماد به نفس و عزت نفس به روشTA شما را با 4 وضعیت زندگی در پیش نویس زندگی آشنا خواهد کرد 

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.