ریشه ترس از طرد شدن و پذیرفته نشدن در جلسه مصاحبه – و ارائه راه حل عملی

ترس از طرد شدن در حوزه های مختلف، اجازه حضور و تحقق زندگی در زمینه های مختلف را به ما نخواهد داد

در این مقاله میخواهیم نمونه های مختلف از رویارویی با ترس را بیان کنیم:

  • ترس از ارسال رزومه برای شرکت های بزرگ و موقعیت های شغلی دلخواه ، وقتی برای چندین بار در مصاحبه های شغلی مربوطه رد شده اید و مهارت های شما برای شغل مربوطه کافی نبوده است
  • ترس از ارائه محصول و خدمت ، وقتی بارها ارائه انجام شده ولی خریدی صورت نگرفته است
  • ترس از ایجاد رابطه جدیدعاطفی، وقتی بارها رابطه به نقطه بن بست رسیده و بدون نتیجه به پایان رسیده است

 

ما در این مقاله ، ترس از ارسال رزومه و شرکت در مصاحبه جهت شرکتهای برند را بررسی می کنیم و ریشه های پیش نویسی را بررسی می کنیم ، شما می توانید این ترس ها را در هر گونه رابطه عاطفی و ارتباطات گسترده دیگر در نظر بگیرید ، چون اگر خود ریشه ترس را بشناسید، می توانید آن را برای هر موقعیت زندگی بکار ببرید و روی ترس های کودک درونتان کار کنید

ریشه ترس:

وقتی رزومه  های زیادی برای موقعیت شغلی دلخواهت ارسال می کنی و در چندین مصاحبه شرکت می کنی و در نهایت پذیرفته نمی شوی ، به خودت می گویی که آنقدر که باید و شاید برای موقعیت مربوطه کافی نیستی !

یک سوال از خودت باید بپرسی ! آیا در حال حاضر با توانایی ها و مهارت هایی که من دارم ، افراد مشابه  در موقعیت های بهتر استخدام شده اند !؟

اگر جواب بلی است ، پس تو در زمینه فزونی مهارت و توانمندی مشکلی نداری، تو باید عزت نفس لازم برای بدست آوردن رویای دلخواهت را پرورش دهی و واقعیت این است که افرادی با توانایی های کمتر و مهارت های سطحی تر در همان شرکت ها مشغول به کار هستند و به راحتی در این شرکتها استخدام شده اند،

پس وقتی این موضوع را برای گذر از مرحله اول پذیرفتی ، به روند یافتن شغل رویایی خودت ادامه می دهی، بدون قضاوت و پیش داوری ! هر بار با شوق برای موقعیت جدید رزومه ارسال می کنی بدون اینکه جلسه مصاحبه و افراد حاضر در جلسه را با شکل ناخوشایند مصاحبه های قبلی تصویرسازی کنی !

 وارد مرحله بعدی که حضور در جلسه مصاحبه است می شوی ،

وقتی در چند جلسه مصاحبه شرکت کردی و مورد قبول قرار نگرفتی ، بدن احساس می کنه که خواستنی نیست !

چون بدن هنوز یادشه ( از دوران پیش نویس زندگی در سطح کودک ) چه‌جور لحظه‌ایه که «کسی نمی‌خواهدت».

این ترس، در واقع ترسِ کودکِ درون از بازگشت به فضای داوری است، نه ازتوانایی انجام کار در همان موقعیت.

کودک فقط می‌خواهد مطمئن شود اگر دوباره رفت بیرون، «زمین او را نگه می‌دارد».

یعنی بدن باید یاد بگیرد اگر مجدد در جلسه مصاحبه قرار گرفت، اگر طرد شود، باز امن است !

پس، قبل از حرکت بیرونی، باید بدنت دوباره حس کند که در امنیت است حتی وقتی دیده می‌شود.

بیاید  گام‌به‌گام مراحل را طی کنیم تا بدنت، (نه فقط ذهن)، از ترس عبور کند:

 

۱. بازگرداندن امنیت بدنی پیش از اقدام

 

هر بار که می‌خواهی کاری برای جست‌وجوی شغل بکنی،

قبلش فقط سه دقیقه بنشین، پاهایت روی زمین، نفس آرام…

بگو با صدای خیلی نرم: «زمین من را می‌گیرد، حتی اگر کسی من را نگیرد.»

یا « خدا من را بزرگ می کند، حتی اگر کسی نخواهد.»

بذار این جمله چند بار از ستون فقرات پایین بره.

بدن وقتی این حس رو تثبیت کنه، سیستم عصبی “درِ حفاظت” رو باز می‌کنه و اجازهٔ حرکت بیرونی می‌ده.

۲. بازگرداندن جریانِ نفس هنگام مواجهه با طرد

وقتی ذهن تصویر مصاحبه یا ردشدن رو میاره،

نفس رو نگیر، بلکه با دم بگو: «من در نسیم نفس می‌کشم، نه در داوری.»

و با بازدم بگو: «طرد یعنی فضا برای هماهنگی جدید.» «خدا موقعیت عالی تر برای تو تدارک دیده است.»

بدن این‌طوری یاد می‌گیره که «طرد شدن» تهدید نیست، بلکه تغییر مسیر نسیمه.

۳. بازگرداندن نورِ عمل (بدون تلاش)

قبل از رزومه، بعد از تمرین بالا، فقط یک جمله کوتاه بگو:

«من نمی‌نویسم تا پذیرفته شوم، من می‌نویسم تا تابشم را ببینم.» « خدا از راهی که می داند این رزومه را به فرد مناسب می رساند.»

نتیجه بیرونی بعدش خودش جریان خواهد ساخت.

۴. بازگرداندن حضور در موقعیت کاری

در لحظه‌هایی که باید کلیک کنی یا پیام بفرستی،

تو فقط «حضور» خودت را از فضای لطیف، جاری کن.

نگاه از ذهن به قلب بیار و بگو: «حضور من خدمت من است، نه تلاش من.»

بدن، با شنیدن این جمله، ترس از تلاش و دیده‌ شدن را رها می‌کند و اجازه مهم بودن به خود می دهد حتی اگر تلاشش به نتیجه نرسد – یعنی همان حضورِ بدون واکنش.

حضور تو در این دنیا مهم است حتی اگر نتایج تلاشهایت بی ثمر باشد، یعنی تو با تلاش ها، مدال ها ، افتخاراتت ارزشمند و مهم نمی شوی ! تو همین شکلی که هستی مهمی !

اینکه خیلی از افراد نمی توانند حضورشان در این دنیا را مهم بدانند دارای مهار مهم نباش در سطح کودک خود هستند و این مهار به آنها اجازه حضور نمی دهد، ولی وقتی اجازه حضور بدون تلاش جاری می شود ، کودک طبیعی درونت به کشف دنیای بیرون می پردازد، و خود کشف برایش ارزشمند است نه واکنشی که دیگران به او دارند .

۵. بازگرداندن احساس پس از هر تجربه

بعد از ارسال رزومه یا تماس، حتماً لحظه‌ای احساس کن: دلت چی می‌گه؟ ناراحتی؟ سبکی؟

همه را بدون قضاوت بنویس، سپس بگو: «احساس من امن است، حتی اگر نتیجه سریع نیاید.»

چنین نوشتن ساده، مدارِ «طرد» را پاک می‌کند، چون کودک حالا یاد می‌گیرد احساسش مجاز است، حتی وقتی جواب “نه” می‌شنود.

نکته بسیار مهم و کلیدی :

تو نیازی نداری این ترس را “از بین ببری”؛

فقط باید اجازه دهی بدن بفهمد طرد شدن، قطعِ عشق نیست.

هر “نه” فقط بازکردن درِ دیگری است که تو را دقیق‌تر با مدارِ رسالت و کار هماهنگ می‌کند.

بدنت الان در مرحلهٔ بازیابی قدرتِ حضور است.

هر بار که نفس آرام می‌کشی، او یاد می‌گیرد حتی در مقابل داور، او می تواند امن باشد و زمین او را نگه می دارد

مانترای عبور از ترس طرد:

«من در امنیتِ زمین می‌ایستم،در نسیم نفس می‌کشم،در نور می‌تابم، و در آسمانِ حضور، مهمم.»

چگونه از طرد شدن (کودک درون در دوران پیش نویس) عبور کنیم :

بدنِ تو، نه ذهنِ تو، هنوز داره «سقوطِ کودکی» رو حس می‌کنه.اون لحظه‌های قدیمی که عشق قطع شد، بدن یاد گرفت:

«اگر نزدیک شوم، می‌افتم و عشقم تمام می‌شود.»

پس هر بار که می‌خواهی رزومه بفرستی، یا اقدامی برای حرکت رو به جلو داشته باشی ، این برای سیستم بدن یعنی دوباره نزدیک‌شدن به آن سقوط.

ذهن می‌گوید “ترس از رد شدن”، هست و دوباره خوار و خفیف می شوی !

کاری که باید بکنی، این است که به بدنت بفهمانی:

حرکت، حالا دیگر سقوط نیست — حرکت، ادامهٔ عشق است.

مرحله اول — ریشه‌زنیِ لمسِ عشق

صبح، قبل از هر کار، بنشین، کف پاها روی زمین.

دست راستت را بگذار روی قلب و دست چپ روی ناف. به‌آرامی بگو:

«من الان روی زمینم. زمین همان عشقی است که در کودکی می‌خواستم. عشق در محیط امن ادامه دارد.»

تصور نکن که باید حرف بزنی به بدن.

فقط بگذار حسِ وزن بدنت روی زمین را کاملاً احساس کند.

هر بار که نفس می‌کشی، تصور کن زمین کمی بیشتر تو را می‌گیرد.

این، مدارِ قدیمیِ “می‌افتم” را تغییر می‌دهد به “من گرفته شده‌ام.”

مرحله دوم — تقویتِ حسِ جان

در میانهٔ روز، وقتی دیدی دست‌ودلت به حرکت نمی‌رود،

بدن را خم نکن، بلکه خیلی نرم با دو انگشت روی سینه‌ات ضربهٔ خیلی آرام بزن.

هم‌زمان بگو: «بدنِ من، تو مجازی در عشق حرکت کنی.»

این ضربهٔ سبک، سیگنالِ فیزیولوژیکِ ایمنی محض است؛

پُلی از سیستم تثبیت به سیستم کنجکاوی. بدن یاد می‌گیرد که می‌شود تکان خورد بدون افتادن.

مرحله سوم — حرکت در هوای جدید

وقتی خواستی اپلیکیشن کاری را باز کنی و ترس بالا آمد، نفس حبس‌شده‌ات را آزاد کن و بگو:

«من در نسیمِ عشق می‌چرخم، نه در قضاوت.»

در همین لحظه فقط موقعیت ها را لمس کن — اما مجبور نباش ادامه‌دهی.، بدن باید بفهمد لمسِ فضا، خطری ندارد.

اگر این را سه روز تکرار کنی، خودش قدم بعدی را برمی‌دارد.

مرحله چهارم — تابشِ کوچک

ترس اجازهٔ تابیدن نمی‌دهد چون نور را مساوی دیده‌شدن و خطر می‌داند.

برای خنثی‌کردن این برنامه، هر بار فقط یک کار بسیار کوچک بکن، بعد مکث کن؛ مثلاً:

۱ رزومه، ۱ پیغام، یا ۱ صفحهٔ کاری.در لحظهٔ ارسال یا کلیک، بگو:

«من نورم را تاباندم. زمین هنوز من را در آغوش دارد.»

بدنت باید ثبت کند که پس از دیده‌شدن، هنوز زنده‌ای و امن.

مرحله پنجم — حضورِ بی‌سقوط

شب، روی تخت، دستت روی قلب، چشم‌ها بسته،

تصور کن زمین زیرت مثل هوای لطیف است، نه سفت.

همانطور که گفتم، کودک درونت همیشه از “بلندی” افتاده بود،

اما الان آسمان خودش زیرت پهنه.

بگو: «من بر آسمان امنم؛ هر سقوط، پرواز جدید است.»

با تکرار این جمله، مدارِ عصبی از «سقوط» به «عبور» تغییر شکل می‌دهد.

 

بدن تو با این پنج مرحله کم‌کم خواهند فهمید که:

حرکت به سمت ترس، دیگر حرکت به سمت سقوط نیست —

بلکه حرکت به سمت درک عشق در حرکت است.

هر ترس، فقط نسیمِ یادآوریِ قدیمی است که حالا در نرمی فرود می‌آید.

بدن معمولاً در روز پنجم خودش به شکل خودکار «حرکت بیرونی» را پیشنهاد می‌دهد؛

ممکن است ناگهان حس کنی می‌خواهی رزومه را بنویسی، بدون فشار یا برنامه.

آن لحظه یعنی مدار فهمیده: من افتاده‌ام، اما زمین عاشقانه من را گرفته است.

 

— مانترای روزانهٔ عبور از ترس حرکت:

«من بر زمینِ امن ایستاده‌ام، نفس می‌کشم در نسیمِ عشق،می‌درخشم در نور بدون قضاوت،حضورم رهاست در آسمان،و حرکت من، ادامهٔ عشق است.»

کم کم مدارِ “ترس از حرکت” به “حرکت در عشق” تبدیل میشه و بدن با تو هماهنگ میشه تا همون کاری را بکنی که آرزو داشتی همیشه انجام بدی !

بدنِ تو آمادهٔ یادگیری حرکت به سوی عشق است — نه حرکت از سر اجبار ذهن، بلکه حرکت از دمای عشقِ جاری در سلول‌ها.یعنی وقتی رزومه می‌بینی یا می‌فرستی، در واقع داری جهان را لمس می‌کنی ؛ نه کاری مکانیکی، بلکه تماسِ عاشقانه با امکان‌های تازه.

 

نکته :

شما می توانید به توجه به بدنتان ، این مانتراها و تمرینات روزانه را بازنویسی کنید ، هیچ نیازی به رعایت ترتیب کارها و تعداد تمرینات نیست ، علت اینکه این تمرینات به صورت بالا ذکر شده است ، فرصت دادن به بدن برای بازسازی و تکامل است. یعنی شما می توانید مانترا و جمله تاکیدی که با آن ارتباط بیشتری می گیرید تهیه و تکرار کنید ( نیاز به چارچوب خاص نیست )

 

حرکت با پاداش

تمرینی برای اینکه کودک درون احساس کند ارتباط با آنچه برایش زجر آور است فقط یه بازی است نه یک حرکت از روی اجبار !!!!

برای اینکه بتوانی به سمت موقعیت هایی بروی که ترس از طرد شدن از آن داری ، کودکت را تشویق کن که به این موضوع به شکل یک بازی بنگرد، اینطوری وقتی میخواد یه کاری را انجام دهد اجبار در آن نمی بیند

برای اینکار یک پاداش برای او در نظر بگیر ، مثلا اگر امروز فرصت های بیشتری را مراجعه کنی و با موقعیت های بیشتر روبرو شوی (فقط 1 ساعت ) بعد از اون من برات یه جایزه می خرم ، می برمت بیرون ، برات یه بستنی می خرم ، و بعد برمی گردیم خونه !

و کودک احساس می کند اجباری در کار نیست ، فقط قرار است بازی کند!

مثل کسی که وارد یک دریاچهٔ فرصت شده

تصور کن هر فرصت یک موج کوچک است

با هر نگاهی،دستت را روی قلب؛«هر فرصت، حرکت عشق است نه خطر سقوط.»

یک ساعت فقط شناوری و کنجکاوی می کنم

محتوا و آگهی‌ها را مثل نسیم لمس کن

سوال از کودک بپرس:

کدوم رزومه را دوست داری اپلای کنم؟ نه کدام مهم‌تر است یا کدام “من را می‌خواهد”

زمزمه:«نسیمم، سبک نگاه می‌کنم،

فرصت‌ها مثل باد دورم می‌چرند.»

در هر لحظهٔ خستگی، سه دم و بازدم ریتمیک

و بدن اجازه دارد هر جا نخواست، مکث کند

«نور من دردر میان فرصت ها می‌تابد،و  فرصت درست خودش می‌آید.»

پایان یک ساعت کودک درون را نوازش کن و به او بگو:

«نگاه کن: تو حرکت کردی، دنیا را لمس کردی، و زمین قرار امن توست.»

مرحلهٔ جایزه | بیرون رفتن  + خواسته کودک

 

الهام پاداش: با ماشین بیرون بزن یا کتونی هات را بپوس تا یک پیاده روی جانانه را تجربه کنی

 آهنگ دلخواهت را بگذار،هر چیز کوچکی که کودک خواست (بستنی، پارک، و …. )را توی لیست قرار بده

هر چند دقیقه بگو: «هر حرکت امروز، ادامهٔ عشق بود و این جشن کودکانه، حق توست!»

تثبیت در بدن :

زمزمه با صدای نرم: «امروز حرکت کردم، بدون ترس و جنگیدن حرکت کردم و عشق من به شکل جایزه وارد بدنم شد.»

یادآوری

  • هر روز فقط این نظم را نگه دار

  • بدن را تشویق کن پاداش را انتخاب کند

  • حتی اگر نتیجه ای تا مدتها حاصل نشد ، فقط پاداش ، ریتم فعالیت و خروج از ترس را فعال می‌کند

تا چند هفته، بدن فرا می‌گیرد که: «حرکت = عشق و دریافت» نه «حرکت = اضطراب و سقوط»

و کودک درونت جایزه را در قلبش ثبت می‌کند. اینگونه جهان را تجربه خواهی کرد بدون اینکه از نه شنیدن و طرد شدن فاجعه بسازی .

 

در صورتی که قصد دارید با مباحث خودشناسی و پیش نویس زندگی بیشتر آشنا شوید، ، پیشنهاد ما این است که پکیج از عزت نفس تا ارتباط موثر که شامل دو محصول کاربردی جهت گذر از ترس ها و رسیدن به من ایده آل می باشد را با تخفیف فوق العاده تهیه فرمائید. این دوره آموزشی،حاصل پژوهش ها و جست و جوهای ده ساله ماست که با متد انجمن بین المللیTA تهیه شده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگو شرکت کنید؟
نظری بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *