مهار موفق نباش Don’t Succeed – (علت عدم رشد و متوسط ماندن در شغل )
این مهار دقیقاً قلبِ تحلیلِ رفتار متقابل TA رو لمس کرده — اونجا که ریشهی عمیقترین ترمزِ درونی هر فرد، یعنی مهار «پیشرفت نکن / موفق نشو» یا همون Don’t Succeed رو از خاکِ کودکی بیرون میاره !
وقتی این مهار رو با تن و ذهن لمسش می کنی ، جریانی از موفقیت در زندگی باز میشه و به خودت اجازه موفق بودن میدی . در واقع کودک درونت کم کم نگرانی و ترس هایی که از موفق شدن داره را رها می کنه و در جریان پیشرفت و موفقیت به تعادل عشق و ظهور میرسه.
در این قسمت کاملا برات توضیح میدم که این مهار تو هشت سالِ اولِ زندگی دقیقاً چطور شکل میگیره، چه جملهها و رفتارهایی زمینهسازشن، و بعد با چند مثالِ کاملاً انسانی از خانوادههای مختلف توی «شنبه»های نمادینِ کودکی، تصویری از پیشنویسِ زندگی میسازیم تا بتونی در تن و بدنت مرورش کنی و ریشهش رو پیدا کنی.
«ریشههای مهارِ موفق نباش»
در نظریهٔ اریک برن Eric Berne، مهار «Don’t Succeed» از طبقهٔ «پیامهای بازدارندهی والد» (Parental Injunctions) است؛
جملهٔ اصلی در ناخودآگاه کودک از طرف والد :
«اگر بدرخشی، من را از دست میدهی.»
یعنی موفقیت مساویِ جدایی از منبعِ عشق.
از این لحظه، کودکی که در اصل میخواست بدرخشد، تصمیم میگیرد «نورم را کم کنم تا دوستام داشته باشند.»
شکلگیری در هشت سال اولِ زندگی
کودک در این سالها جهان را مثل آینهی هیجانی والدین میبیند؛ هر واکنش، هر نگاه، هر حسِ مقایسه، یک پیامِ ضمنی در روحش میکارد.
سن تا 2 سالگی
- والدِ درمانده یا خسته : وقتی کودک کاری میکند (خوابیدن، لبخند، یادگیری راه رفتن)
و والد بهجای شادی، خستگی یا اضطراب نشان میدهد، کودک یاد میگیرد «وقتی رشد میکنم، فشارش زیاد میشود.»
مثلاً مادر با لحن «آخ بازم بچه ام داره بزرگ میشه، وای چقدر سخت شد» نفس میکشد.
درونیسازی: «پیشرفت من، برای عشق خطرناک است.»
در واقع عشق کودک پدر و مادرش یا جانشین روانی آنهاست که در این سن حکم خدا را برای کودک دارد
سن ۲ تا ۴ سالگی
- زمانِ آموزش و استقلال: کودک شروع به «من میتونم خودم» گفتن میکند.
اگر والد بترسد یا کنترل کند («تو کوچولویی، نمیتونی») پیام پنهان میشود: «خودم بلد بودن یعنی دور شدن از مامان، پس خطرناک است.»
او تصمیم میگیرد تنها در کنارِ بزرگتر بماند، نه بیرون از او.
سن ۴ تا ۶ سالگی
- دورانِ مقایسه و دیده شدن: کودک در مهد یا بین خواهربرادرها دیدهمیشود.
اگر والد به او افتخار کند! کودک درونی میکند: «درخشیدن باعث حسادت، طرد یا رنج دیگران میشود.»
نتیجه: مهارِ درخشنده شدن.
سن ۶ تا ۸ سالگی
- تثبیتِ نظامِ ارزشگذاری: مدرسه شروع شده، نمره، تشویق، دیدهشدن.
اگر موفقیت کودک موجب اضطراب یا کنترل شدید والد شود («حالا که معدلت بالاست، باید بیشتر درس بخونی» مراقب باش!»)، سیستمِ عصبی پیام میگیرد:
«موفقیت مسئولیتِ سنگینی میآورد و فاصله.»
از اینجا پیشنویسِ زندگی بنا میشود و نتیجه گیری کودک با توجه به هیجان آن دوره :
«من امن میمانم، اگر متوسط باشم. »
چند مثال از «شنبههای نمادینِ کودکی»
شنبهٔ اول – خانوادهٔ خسته
کودک با ذوق میگوید: «مامان نگاه کن! نقاشیو خودم کشیدم!»
مادر لبخند نیمهخسته میزند و میگوید: «قشنگه ولی بعداً … باید جمع کنی دفتراتو، من الان حال ندارم.»
پیام نامرئی: «شادی من، برای تو بار است.»
کودک تصمیم میگیرد: «من وقتی موفق یا شاد باشم، دیگران اذیت میشوند.»
شنبهٔ دوم – خانوادهٔ مقایسهگر
دختر ۷ ساله جایزهِ شعرخوانی میگیرد.
پدر در جمع میگوید: «بازاین یکی از برادرش جلو زد! ببین برادرِت چه باید بکنه!»
کودک در دقایق بعد دلش میگیرد.
درونیسازی: «اگر موفق باشم، باعثِ درد و حسادت بین عزیزانم میشوم.»
شنبهٔ سوم – خانوادهٔ نگران
کودک توپ را پرت میکند، در بازی برنده میشود.
مادر میگوید: «وای اگه بری توی تیم بزرگ، من میترسم، صدمه میبینی.»
پیام: «بزرگ شدن و موفق شدن، خطرناک است؛ کوچکی، امن.»
شنبهٔ چهارم – خانوادهٔ خونگرم ولی کنترلکننده
موفقیت کودک در مدرسه.
پدر میگوید: «برو بیشتر بخون، اگه نمرهٔ کمتری بگیری من دیگه راضی نیستم.»
کودک احساس میکند موفقیتش نه منبعِ عشق، بلکه شرطِ آن است.
درونیسازی: «موفقیت، بارِ سنگینی است؛ عشق آسانتر کنارِ ضعف.»
من اون «شنبه»ها رو عمداً انتخاب کردم نه سهشنبه یا جمعه، چون در ناخودآگاه جمعیِ ما، «شنبه» نمادِ شروعِ چرخهست.
اولین روزِ هفته، روزی که انگار جهان دوباره نفس تازه میکشه،
اما در بیشتر خانوادهها، شنبه یعنی شروعِ وظیفه، کار، جدیت، فشار:
«باید دوباره بری مدرسه، باید بری سر کار، باید بسازی، باید موفق باشی…»
برای همین، وقتی از شنبهی اول و شنبهی دوم گفتم، داشتم به لحظهای اشاره میکردم در کودک که «آغازِ باید بودن» توش کاشته شده.
یعنی:
- شنبهٔ اول: «شروعِ فشارِ رشد»
- شنبهٔ دوم: «شروعِ مقایسه»
- شنبهٔ سوم: «شروعِ ترسِ از خطرِ موفقیت»
- شنبهٔ چهارم: «شروعِ کنترل و شرطی شدن عشق»
در اصل، هر شنبه یه نقطهی آغاز برای شکلگیریِ یه لایه از مهارِ «موفق نباش» بود.
وقتی از واژهی شنبه استفاده میکنیم، بدن یاد تقویم نمیافته، یاد اتمسفرِ صبحِ زود، کیفِ مدرسه، چشمهای نگرانِ مادر، و شروعِ دوبارهی بایدها میافته — و این دقیقاً اون حسیه که در درمان اسکریپت باید لمس بشه تا بازنویسی اتفاق بیفته.
پس شنبه یعنی:
«لحظهای که خواب کودک تموم شد و باید دوباره ثابت میکرد که خوبه.»
تأثیر پیشنویسِ زندگی در بزرگسالی وقتی این الگو نهادینه میشود :
- در آستانهٔ موفقیت، احساس خستگی، پوچی یا گناه میکند؛ ( و اجازه موفق شدن بیشتر از اون حد پایه را به خودش نمی دهد ، به همین دلیل خیلی از افراد در یک حد متوسط و مشخصی از حقوق و پاداش می مانند و رشد نمی کنند ، چون رشد بیشتر خطری برای کودک درون است )
- پروژهها را نیمهکاره رها میکند تا آرامش در پیوند حفظ شود؛ ( خیلی وقتها به افراد برچسب تنبل و یا بی عرضه زده می شود که کارهای زیادی را نیمه کاره رها می کنند، در صورتی که در عمق ناخودآگاه این افراد تمام کردن کارها تهدیدی برای عشق به والد محسوب می شود ، برای همین هست که در سطح خودآگاه زندگی کارها رها می شود ولی در عمق و در سطح کودک او از این کار احساس امنیت می کند )
- همواره نیاز دارد کسی بزرگتر، مدیر یا سیستم حمایتش کند تا احساس جدایی نکند؛ ( دلیل اینکه خیلی از افراد نمی توانند از بیزنس شخصی خود درآمد کسب کنند و مجبورند در سطح خودآگاه برای دیگران کار کنند و سالها رنج از کارمندی را تحمل می کنند ولی همچنان قادر به راه اندازی بیزینس شخصی خود نیستند این است که خود را در آغوش دیگری امن می بیند ، در آغوش مدیرش امن است وقتی پایان ماه به او حقوق ثابتی می دهد ولی این امنیت را از اینکه پاهایش را بر زمین امن بیزنس شخصی خود بگذارد به هیچ وجه ندارد و چون کودک احساس می کند اگر موفق شود باعث ناراحتی والد می شود ، مثل وقتی که نقاشی اش را با ذوق به مادرش نشان داد و پیام یا کلام مادر در نتیجه موفقیت او اخم بود، تصمیم می گیرد که مامان را ناراحت نکند. برای همین کودک درون احساس می کند هر موفقیتی در اکنون او را با اخم مادر(والد درون) روبرو می کند پس وقتی موفق نمی شود امن است )
- دستاورد را با اضطراب یا احساسِ «زیادی بودن» همراه میبیند.( مخصوصا وقتی دستاوردهای او در سطح کودک موجب ناراحتی و حسادت خواهر و برادرو یا دیگری شده است، کودک همیشه اصرار دارد نباید خیلی موفق شوم، چون دیگران از این کار ناراحت می شوند، پس باید متوسط بمانم ، این شکلی امن هستم ودر عشق باقی می مانم و دوست داشتنی هستم )
پیامِ درمانی / پرمیشن (اجازه دادن)
«من میتونم بدرخشم، و عشق همچنان کنارم بماند.»
«موفقیت من تهدیدی برای هیچکس نیست؛ بلکه گسترشِ عشقِ الهی است.»
بدن باید این جمله را احساس کند—همانطور که ناخودآگاه در کودکی «موفقیت = جدایی» را احساس کرد، اکنون باید «موفقیت = پیوند و عشق» را تجربه کند.
هر بار تکرار جملات تاکیدی، مخصوصا با دم و بازدم ( مثل موج دریا که با دم می آید و با بازدم برمی گردد ) لایهای از مهار را ذوب میکند , و این پروسه باید به مرور و هماهنگی کامل با کودک و با اجازه او صورت پذیرد
بازنویسی پیشنویس: چهار دروازهی امنیت در رشد و موفقیت ( اجازه موفقیت Be succeed- Permission )
شنبهی اول ـ دروازهی خود بودن
صبحی خنک و روشن…
نور سبزِ خامِ بیداری از لای پرده میتابد.
در عمق تن، حسِ آشنا از دوباره باید بودن میدود.
اما اینبار، صدایی آرام از درون میآید:
«من لازم نیست خودم را کوچک کنم تا سازگار شوم.»
نفس بگیر.
دروازهیِ اول باز میشود:
اجازه دارم هم خودم باشم، هم در ارتباط بمانم.
شنبهی دوم ـ دروازهی درخشیدن بیجدایی
مدالِ کوچکی در دستِ کودک است.
پدر لبخند زده، اما سایهیِ مقایسه افتاده روی اتاق.
بدن یادش میآید که نَباید جلوتر برود.
اما حالا صدای درون بلندتر است:
«نور من کسی را نمیسوزاند، بلکه فصلِ تازهای برای همه میآورد.»
هرچه کودک بیشتر میدرخشد، اطراف هم روشنتر میشوند.
دروازهیِ دوم باز میشود:
اجازه دارم بدرخشم، و عشق را گسترش دهم.
شنبهی سوم ـ دروازهی رشد در آغوشِ امن
مادر با دلهره نگاهش کرده: «میترسم زیادی دور بشی!»
کودک گرفته، نه از ترس، از جدایی.
اما اینبار، با صدایی آرام در دلش میگوید:
«من هرقدر رشد کنم، باز با تو همراهم .»
پای کودک بر زمینِ نرمِ خاک قرار میگیرد.
حسِ بودن، گرم است نه ترسناک.
دروازهیِ سوم باز میشود:
اجازه دارم رشد کنم و روح من همیشه با تو و در کنار توست
شنبهی چهارم ـ دروازهی آرامش بدون شرط
نمرهها روی میز.
پدر مهر و فشار را باهم داده: «همیشه باید بهتر باشی.»
کودک یاد گرفته با نفسهای تندِ اثبات زندگی کند.
اما حالا در مراقبه، بر زمین مینشیند،
صدای مردی گرم در گوشش میگوید:
«تو همین حالا دوستداشتنی هستی، حتی با هیچ کاری نکردن.»
نفس عمیق…
آرامش، دوباره جریان پیدا میکند.
دروازهیِ چهارم باز میشود:
اجازه دارم استراحت کنم، و عشق همچنان بماند.
جمعبندِ شنبهها
در چهار دروازه، بدنِ کودک با خودش آشتی کرد:
۱. من میتونم خودم باشم و باز در پیوند بمانم.
۲. من میتونم بدرخشم و دیگران از نور من بهره مند شوند.
۳. من میتونم رشد کنم و همچنان در آغوش و کنار عزیزانم باشم.
۴. من میتونم آرام بگیرم و با جریان عشق هماهنگ و هم سو شوم.
و در آخر، صدایی گرم، بهآرامی تکرار میکند:
«موفقیتِ من تهدیدی برای عشق نیست؛ زیباییِ عشق در امتدادِ موفقیتِ من است.»
«من اجازه دارم بدرخشم، و عشق همچنان کنارِ من بماند.»
پروسه تغییر برای هر شخصی متفاوت است، سعی نکن به کودک درونت القا کنی که تو اشتباهی فکر می کنی و با بالغ بخواهی به او القا کنی که این ها درست است ،
به آرامی باهاش صحبت کن :
عزیزم ، کوچولوی من ، نازنین من ، می دانم که چه ترس و تهدیدی از عدم امنیت در خودت داری ، اشکالی نداره ، من کنارت هستم تا با هم این مسیر را بریم و تو تنها نیستی عزیزم ، من کنارتم
دستت را به من بده ، ( در ذهنت دستش را بگیر و به آغوشت او را بچسبان )
حالا به آرامی جملات تاکیدی را براش تکرار کن
انگار آرامش مثل دریا در تو جریان دارد ، با نفسی که در دم می کشی انگار دریا به سمت تو می آید و با بازدم دریا به سمت کل بدنت جریان می یابد و تمام بدنت را فرا می گیرد ،
هر گونه تنش در اندامت مثل پای بیقرار ، درد ، تنش در هر ناحیه از بدن با هر دم و بازدم باز می شود دریا به آن آرامش و سلامتی و قرار می بخشد.
طی چله های 40 روزه با بدنت آشتی کن ، هر بار که ترس ، اضطراب به بدنت وارد می شود مجدد دستت را روی سینه ات بگذار و با دم و بازدم آرامش را در بدنت جاری کن
در شناخت مهارها قرار است عدم امنیت دیده شود و اجازه امن بودن در بدن جاری شود.
پس آرام باش و با بدن و ذهنت یکی شو تا درمان در تو اتفاق بیفتد .
بیشتر بدانید :
در صورتی که قصد دارید با مباحث خودشناسی و پیش نویس زندگی بیشتر آشنا شوید، ، پیشنهاد ما این است که پکیج از عزت نفس تا ارتباط موثر که شامل دو محصول کاربردی می باشد را با تخفیف فوق العاده تهیه فرمائید. این دوره آموزشی،حاصل پژوهش ها و جست و جوهای ده ساله ماست که با متد انجمن بین المللیTA تهیه شده است.






دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگو شرکت کنید؟نظری بدهید!