جملات تاکیدی مثبت

تکرار جملات تاکیدی مثبت ، به صورت روزانه به شما کمک می کند کنترل ذهن خود را کاملا به دست بگیرید و همانطور که می دانید،

هر آنچه هستیم، همان است که اندیشیده ایم. ذهن همه چیز است. هر آنچه را باور کنیم، همان میشویم.

شاید هزاران بار این واژه را شنیده باشید. از هر سخنران انگیزشی گرفته تا مدرس حوزه بازاریابی نیز از این کلمه استفاده کرده است. چرا اینقدر زیاد این کلمه به کار میرود؟ آیا تاثیر آن هم زیاد است؟ یا خرافات؟

داستان امیل‌کوئه و تلقین بنفس آگاهانه

امیل‌کوئه یک روانشنـاس و داروساز فـرانسوی که یک روش مـردم‌پسند برای روان‌درمـانی و خـود پیشرفت‌سازی، براساس خودتلقینی خوش‌بینانه را بنیان‌نهاد.

 

 

امیل کوئه روزی در داروخانه مشغول به کار بود که یکی از بیمارانش با شکایت از اینکه داروهایش اثری نداشته و باعث بهبودی مریضی اش نشده است وارد شد. در آن لحظه به ذهن دکتر کوئه رسید که قرص های قبلی را بگیرد و همان قرص را با رنگ و کپسول جدید به بیمار بدهد.
در زمان ارائه به او گفت که این قرص تازه به دست او رسیده و بیماران زیادی را بهبود بخشیده و مطمئن باش که برای تو هم موثر است. بعد از چند روز بیمار با خوشحالی به داروخانه مراجعه می کند و در خصوص معجزه درمان خود صحبت می کند.

امیل‌کوئه از این قضیه متعجب می شود، هر دو دارو را آزمایش میکندو نتیجه می گیرد هیچ تفاوتی ندارند. در نهایت چیزی به نام تلقین را کشف می کند.

 اگر انديشه اي براي مدت مديد در ذهن باقي بماند و فرد آن را واقعي فرض نماید، پس از مدتی ذهن آنرا به صورت واقعیت می پذیرد به شکلی که حاضر نيست هيچ گونه مطلبي بر خلاف آن را قبول نمايد.

با نگاهی دقیق تر، هر گاه افراد نوع بشر تمام ظرفيت فكري خود را بر روي عقيده اي متمركز سازند و هر روز بر وسعت دامنه آن بيافزايند اين اعتقاد در جهان بيرون جنبه واقعي پيدا خواهد كرد.

کاربرد یک نوع تلقین به نفس هشیارانه که مانند تکرار یک ذکر یا مانترا صورت می‌گیرد ، می تواند به این شکل باشد:

«من هر روز، از هر جهت بهتر و بهتر می‌شوم».  

این روش کاربردی به کوئیسم [ کوئه ایسم] یا روش کوئه معروف و شناخته شده‌است.

برای کاربرد روش کوئه‌، بیمار یا سوژه‌ی علاقمند به کسب موفقیت و یا تندرستی‌، هر بامداد پس‌از بیدارشدن از خواب و هنگام شروع روز و بعد در پایان روز به هنگام خواب ، باید 50‌بار جمله‌ی فوق را تکرارکند،تا جایی که آنرا باور کند.

وقتی از کوئه سؤال می‌شد که آیا او خودش را یک شفابخش یا درمانگر می‌داند؟ او جواب می‌داد:

من هرگز در تمام عمرم نه کسی را درمان‌کرده و نه فردی را شفاداده‌ام. تمام کاری که من کرده‌ام این است که به مردم آموزش داده‌ام تا بدانند چگونه خودشان را درمان کنند‌.

او معتقد بود:  عامل موفقیت در زمینه هیپنوتیزم جملات و کلماتی که هیپنوتیزور بیان می‌کند نیست، بلکه عامل مهم در این زمینه، پذیرش این مطالب و قبول آنها توسط ذهن خود سوژه است.

بنابراین باتوجه به این حالات هیپنوتیزم و تلقین به نفس تفاوت چندانی بایکدیگر ندارند.

تلقین

تلقين همانند بذري است كه در خاك وجود انسان ها كاشته مي شود اگر به موقع به آبياري و باغباني آن بپردازيم از آن دانه كوچك كم وزن درخت قطور و تنومندي ايجاد خواهيم كرد كه با بالا رفتن از آن درخت از فراز قله هاي موفقيت خواهيم گذشت.

ضمیر ناخودآگاه یا عملکرد خودکار ذهن، سلولها را برای انجام وظایف خاصی هدایت می نماید. در نظریه های روانکاوی شخصیت فروید از ضمیر ناخودآگاه یا ضمیر ناهوشیار به عنوان مخزن احساسات، افکار، اسرار و خاطراتی که خارج از اطلاعات آگاهانه ماست یاد شده است.یکی از بهترین روش های برنامه ریزی ضمیر ناخودآگاه هیپنوتیزم است، ضمیر ناخودآگاه با وجود اینکه بسیار قدرتمند است اما فرق بین واقعیت و خیال را نمی داند.

تمسخر کوئه

مجلات و روزنامه‌ها با درک غلط و نارسای خود از نظریات امیل کوئه جوک ساختند و چند شب بعد قهرمانان معروف کارتون‌های کمدی مثل (میکی ماوس) ،(دونالد داک) و (پوپیه) در شوهای تلویزیونی به صورت استهزا آمیز و با اداهای آنچنانی این جمله را به خود تلقین می کردند:

«من هر روز، از هر جهت بهتر و بهتر می‌شوم»

ولی امیل کوئه با جدیت مسیر درمان خود را طی کرد تا جایی که توانست افراد بسیار زیادی را در سرتاسر جهان شفا دهد.

5 نکته مهم استفاده از عبارت های تاکیدی مثبت

 

1.جملاتی که شما به عنوان تلقین از آن استفاده می کنید باید در حال به عینیت رسیدن باشد

مثلا فردی اضافه وزن دارد و علاقه‌مند است که خوش هیکل باشد، اگر هر روز تلقین کاهش وزن را تکرار کند اما نتیجه ای نبیند دچار افسردگی می شود. اما اگر همین فرد در باشگاه ثبت نام کند این بار استفاده از قدرت تلقین بیشتر به جان و دل او می نشیند و احساس پژمردگی نمی کند.
 

2.باور پذیری تلقین

اگر تازه شروع به استفاده از قوانین موفقیت کرده اید سعی کنید ابتدا از باور های کوچک استفاده کنید. این باور کوچک به شما کمک می کند که وقتی قدرت حیرت آمیز قانون تلقین را متوجه شدید شروع به ساخت باور های جدید و از بین بردن سقف کاذب ذهنی خود کنید.
 

3.جملات تاکیدی مثبت را بخوانید و از بین آنها جمله ای که با آن احساس راحتی می کنید برای خود بسازید

در کتاب ، مجله، شبکه های مجازی ، جملات تاکیدی مثبت را بخوانید و یک جمله که با آن احساس راحتی می کنید بارها و بارها در طول روز ، زمان خواب و در اولین ساعات روز پس از بیداری با خود تکرار کنید.

جمله ای ساده که نیاز به حفظ کردن نداشته باشد و به راحتی بر زبان و قلب شما جاری شود.

4.حتما حتما حتما باید بعد استفاده از آن جمله یا عبارت تلقین پذیر شما احساس خوبی داشته باشید.

اگر به هر دلیلی جمله ای را برای خود طراحی کرده اید که بعد از استفاده از آن احساس افسردگی یا ناراحتی حقارت به شما دست می دهد به هیچ عنوان به آن مسیر ادامه ندهید. تلقین شما باید در دل شما بنشیند و احساس رضایتمندی و خوشحالی به شما بدهد.
 

5.تکرار تکرار تکرار

عبارتی که برای تلقین خود استفاده کردید را در طول روز تکرار کنید. یکی از بهترین زمان های تکرار این عبارات 20 دقیقه قبل از خوابیدن و 20 دقیقه بعد از بیدار شدن می باشد. به آن حالت، حالت آلفا می گویند. در حالت آلفا شما دسترسی خیلی بیشتری به ضمیر ناخودآگاه تان دارید.  

در لینک های زیر توضیحات بیشتری در خصوص تلقین به ذهن و عبارت های تاکیدی مثبت آمده است ، می توانید مطالعه کنید :

 

حال خوب با جملات تاکیدی مثبت روزانه- داستان ارتعاش و فرکانس مثبت

 

حال خوب باجملات تاکیدی مثبت -معجزه رسیدن به خواسته ها

 

حال خوب با جملات تاکیدی مثبت – فراوانی در بازگشت پول

 

حال خوب با جملات تاکیدی مثبت روزانه –ذهن مثبت

 

 

مراقبه کودک معنوی درون- شفای کودک درون 

در ژرفای وجود هر یک از ما کودکی معنوی وجود دارد، کودکی مقدس، طفلی محبوب -بچه ای معصوم که با عشق و در عشق زندگی می کند .اگر می خواهید با کودک درونتان یا هوش بیکران ذهن ناخودآگاهتان ارتباط برقرار کنید و به رویاهایتان جامه عمل بپوشانید ، لازم است حال و هوای خوبی برای کودک درونتان ایجاد کنید تا بتوانید با این کودک معنوی درون ارتباط برقرار کنید .
برای ستایش و قدردانی راستین از گوهر درون، بهتر است که مستقیم با ما سخن گوید،دوران کودکی هراندازه هم دردناک بوده باشد، کودک معنوی درون منتظر است تا با او آشتی کنید، تا هدیه ای بسیار ارزشمند به شما تقدیم کند.این کودک، غرق در نور، محاط در شادمانی،و سرشار از خردو هدایت الهی است.

وقتی از مراقبه،مدیتیشن و ریلکسیشن صحبت می شود چه تصویری در ذهنت می آید؟

شاید تصویر فردی را تصور می کنی که چهار زانو نشسته و چشمان خودش را بسته و در سکوتی عمیق فرو رفته است.

چرا افراد مراقبه می کنند ؟

چرا باید هر روز مراقبه انجام دهیم ؟

مراقبه، مدیتیشن و ریلکسیشن همه و همه  برای توجه و تمرکز بر موضوعی خاص ،جهت خاموش کردن ذهن برای مدت مشخص می باشد، تا با اینکار ذهن بتواند برای لحظاتی از پیامهای منتقد درونی رها شود، و بتواند الهامات و شهود و نشانه ها را از طریق کودک درون دریافت کند.

در یک کلام مراقبه،

به معنای حضور در لحظه اکنون به جای گذشته و آینده می باشد،

 

ترس های آینده مثل بدهی، قسط،احتمال شکست، فقدان، جدایی و …. را رها کنیم و همچنین حسرت ها و خاطرات تلخ گذشته مثل،فرصت های از دست رفته، اشتباهات، ظلم هایی که در حق ما شده و تمام ناراحتی ها در ارتباط با خودمان و دیگران را را بتوانیم به دست فراموشی بسپاریم.

-مراقبه یعنی مراقبت از خودت

-مراقبه یعنی تو مادر می شوی برای کودک درونت،

نوازشش می کنی ، بهش آرامش می دهی به هر شکلی که خودت دوست داری و با آن راحت هستی،با او ارتباط برقرار می کنی.

-راستی تو چطوری با کودک درونت ارتباط برقرار می کنی ؟

-می دانستی توجه به زیباییها و قدم زدن در یک محیط سرسبز نوعی ارتباط با کودک درون است.زیرا دست کودک درونت را میگیری و با خودت به جاهایی می بری که او دوست دارد.

 

-می دانستی وقتی برای خودت یک لیوان چای دارچینی دم می کنی و وقتی تنها هستی در ظرفی زیبا غذایت را می ریزی و با توجه و حس عمیق شکرگزاری آن را می خوری یک نوع توجه به کودک درون است.

 

-می دانستی وقتی به گلهایت آب می دهی ، باهاشون صحبت می کنی، قربون صدقه شون میری، یک نوع ارتباط عمیق احساسی با کودک درون است زیرا کودک درونت آنهمه عشق و انرژی مثبت را دریافت می کند.

 

-می دانستی وقتی به خودت سخت نمی گیری،کارهای سخت را رها می کنی،قدری در خیابانها قدم می زنی و بادی که صورتت را نوازش می کند حس می کنی وخدا را به خاطر نعمت سلامتی و پایی که برای راه رفتن به تو داده، سپاسگزاری می کنی یک نوع ارتباط عمیق با کودک درون است،زیرا کودک درونت رقص کنان در درون تو شادی می کند وبا تو قدم می زند.

 

-می دانستی وقتی ، از داشته هایت ، از خواسته هایت در آینده ، از آرزوهای رنگی رنگی می نویسی و تمام تمرکزت را روی کاغذ می آوری یک نوع ارتباط با کودک درون است زیرا به کودک درونت قول سفری در آینده به قصر آرزوهایش را می دهی.

 

در واقع وقتی حال و هوای خوبی برای اوایجاد می کنی، کودک درونت که منبع اصلی الهامات و شهود می باشد با تو دوست می شود و تو را به خواسته هایت می رساند.

برای اینکه بتوانید آرامش عمیق تر را تجربه کنید، باید با مبحث خودشناسی و پیش نویس زندگی آشنا شوید، ویدئو زیر در خصوص شفای کودک درون به شما کمک می کند حال خوبی برای خود ایجاد نمایید.

در  ویدئو بالا ابتدا با مفهوم پیش نویس زندگی آشنا خواهید شد، یکی از عواملی که مانع تحقق ما در زندگی می شود، عدم آگاهی از مهارها و بازدارنده های ،برنامه ریزی شده در سطح ضمیر ناخودآگاه می باشد ، بنابراین لازم است ابتدا شخصیت خود را از این آلودگی ها پاک کنید تا بتوانید حال و هوای خوبی برای کودک درون خود ایجاد کنید.

بیشتر بدانید :

8 روش کاربردی براي شفای کودک درون

عشق از نگاه تحلیل رفتار متقابل TA

به خودت عشق بورز و اشتباهات خودت را ببخش

سایه های شخصیت – سفر کشف من حقیقی و شفای زندگی

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

9 روش عالی برای رسیدن به مرحله خوش بینی

۱. احساسات‌ خود را بشناسید و ببینید از اتفاقات خوب و بد چه تأثیری می‌پذیرید

فرض کنید در حال رانندگی هستید که ناگهان یک ماشین دیگر، می‌پیچید و مسیرتان را می‌بندد. حالا فرض کنید از این اتفاق عصبانی شده‌اید، طوری که دست‌ خود را روی بوق می‌گذارید و حتی سر راننده‌ی جلویی داد می‌زنید. در پایان روز، این اتفاق را به همین شکل در دفترچه‌تان یادداشت کنید. از احساس خود در آن لحظه بنویسید و واکنشی را هم که بلافاصله نشان دادید ذکر کنید. اما یادتان باشد رفتارتان را با برچسب «درست» یا «غلط» مورد قضاوت قرار ندهید و فقط به بازنویسی اتفاق پیش آمده اکتفا کنید.
سپس درباره‌ی چیزی که نوشته‌اید، اندکی تأمل کنید. آیا واکنشی که از خودتان نشان دادید، مغایر ارزش‌های مورد باور شما نبوده است؟ آیا رفتارتان با شخصیتی که از خودتان انتظار دارید، مغایرت نداشته است؟ اگر پاسخ به این پرسش‌ها مثبت بود، فکر می‌کنید کجای رفتارتان اشتباه کردید؟ به نظرتان، علت اصلی واکنش شما چه بود؟ شاید واقعا از دست راننده‌ای که ناگهان جلوی راه‌تان سبز شد عصبانی نبودید، بلکه این فرد را قربانی عصبانیتی کردید که از جای دیگری ناشی شده بود.
یادداشت کردن اتفاقات نباید موجب درگیر شدن در احساسات منفی شود. باید از این تجربه‌ها درس بگیرید. از خودتان بپرسید: چه درسی در این تجربه هست که می‌تواند موجب رشد فردی‌ شما شود؟ آیا می‌توانید از این تجربه برای رویارویی با سایر اتفاقات کمک بگیرید؟ اگر دفعه‌ی بعد با موقعیتی مشابه مواجه شدید، چگونه رفتار خواهید کرد که مطابق ارزش‌هایتان باشد؟ مثلا اگر درک کنید عصبانیت‌ شما ناشی از روز پرتنشی بود، راحت‌تر می‌توانید بپذیرید دیگران هم اشتباه می‌کنند. به این ترتیب، یاد می‌گیرید بار دیگری که کسی نسبت به خودتان رفتار مشابهی پیش گرفت، با طرف مقابل همدلی کنید. اگر از قبل درباره‌ی طرز رفتارتان نسبت به موقعیت‌های تنش‌زا پیش‌فرض داشته باشید، واکنش شایسته‌تری در چنین موقعیت‌هایی از خودتان نشان خواهید داد.

۲. تمرینات ذهن‌آگاهی انجام بدهید

ذهن‌آگاهی (mindfulness) یکی از مؤلفه‌های کلیدی خوش بینی است که به شما کمک‌ می‌کند در لحظه، بدون هیچ قضاوتی، به احساسات‌ خود اذعان داشته باشید. اغلب اوقات، واکنش‌های منفی زمانی بروز می‌کنند که با احساسات‌ خود بجنگید یا آن‌قدر مغلوب آنها شوید که یادتان برود می‌توانید واکنش‌تان را نسبت به احساسات خود کنترل کنید. برای اینکه بتوانید خودتان را در زمان هجوم احساسات منفی کنترل کنید، باید روی طرز نفس کشیدن‌تان تمرکز داشته باشید، هم جسم و هم احساسات‌تان را بپذیرید و به جای انکار احساسات‌ خود از آنها درس بگیرید.
• در مطالعات متعددی ثابت شده است مراقبه‌ی ذهن‌آگاهی در بهبود اضطراب و افسردگی تأثیر دارد. همچنین گفته شده است مراقبه‌ی ذهن‌آگاهی موجب تغییر رویه‌ی بدن در پاسخ به استرس می‌شود.
• برای بهره‌مندی از تأثیرات مثبت مراقبه لازم نیست حتما زمان زیادی را به انجام مراقبه اختصاص بدهید. فقط روزی ۵ دقیقه انجام مراقبه‌ی ذهن‌آگاهی کافی است تا نسبت به احساسات‌ خود آگاه‌تر شوید و آنها را بپذیرید.

۳. تک‌گویی‌های درونی‌ خود را از نظر خوشبینانه یا بدبینانه بودن بررسی کنید

برای اینکه بدانید آیا دیدگاهتان نسبت به زندگی معمولا خوشبینانه است یا بدبینانه، بد نیست نگاهی به محتوای تک‌گویی‌های درونی‌ خود بیندازید، یعنی همان حرف‌هایی که در ذهن‌ با خودتان می‌زنید. توصیه می‌شود تک‌گویی‌هایی را که در طول یک روز با خودتان دارید، بررسی کنید و ببینید کدام یک از اَشکال تک‌گویی‌های منفی‌نگرانه‌ای را که در ادامه آمده است، به دفعات زیاد مرتکب شده‌اید:
• آیا عادت دارید جوانب منفی هر اتفاقی را بزرگ کنید و تمامی جوانب مثبتش را نادیده بگیرید؟
• آیا در مواجهه با اتفاقات منفی، معمولا خودتان را به صورت خودکار سرزنش می‌کنید؟
• آیا در هر موقعیتی، انتظار بدترین حالتش را می‌کشید؟ مثلا اگر به کافی‌شاپ بروید و سفارش‌ شما اشتباهی سِرو شود، آیا از روی عادت با خودتان فکر خواهید کرد مابقی روزتان خراب شده است؟
• آیا همه چیز را مطلقا سیاه یا سفید می‌بینید و هیچ حد وسطی را در نظر نمی‌گیرید؟

۴. در زندگی به دنبال جوانب مثبت بگردید

تفکر مثبت یکی از مهم‌ترین اقداماتی است که باید برای تبدیل شدن به یک فرد حقیقتا خوشبین در پیش بگیرید. باید تک‌گویی‌های درونی‌ خود را در جهتی تغییر بدهید که بتوانید هم در خودتان و هم محیط اطرافتان، روی جوانب مثبت تمرکز کنید. تفکر مثبت تأثیر بسزایی روی سلامت ذهن و جسم دارد. از جمله‌ی این تأثیرات می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
• افزایش طول عمر؛
• کاهش افسردگی؛
• کاهش پریشانی؛
• تقویت سیستم ایمنی؛
• بهبود سلامت جسمی و روانی؛
• کاهش خطر مرگِ ناشی از بیماری‌های قلبی عروقی؛
• بهبود مهارت‌های مقابله با سختی‌ها و موقعیت‌های تنش‌زا.

۵. خوش بینی حقیقی را با خوش خیالی اشتباه نگیرید

خوش خیالی یعنی فکر کنید هیچ اتفاق بدی‌ نمی‌تواند بیفتد. این طرز فکر موجب اعتماد به نفس بیش از حد و زودباوری می‌شود و فرد را در معرض نا‌امیدی یا حتی خطر قرار می‌دهد. فردی که واقعا خوشبین باشد، هیچ چالشی را نادیده نمی‌گیرد و وجود احساسات و تجربیات منفی را منکر نمی‌شود. چنین فردی به چالش‌هایی موجود در مسیرش، اذعان دارد و به خودش می‌گوید: من می‌توانم از پسِ همه‌ی اینها بربیایم..
• مثلا اینکه بدون هیچ آموزش یا مطالعه‌ای در زمینه‌ی چتربازی، تصمیم به این کار بگیرید و با خودتان بگویید «هیچ اتفاق بدی نمی‌افته»، چیزی جز خوش خیالی کورکورانه نیست، چرا که بدون اذعان داشتن به خطرات احتمالی این اقدام، خودتان را در معرض خطر قرار داده‌اید. این‌گونه اقدامات، واقع‌گرایانه نیستند و موجب می‌شوند فرد به دلیل خوش خیالی کورکورانه‌، خودش را برای مقابله با موانع و خطرات احتمالی آماده نکند.
• فردی که حقیقتا خوشبین باشد، ابتدا درباره‌ی چتربازی تحقیق می‌کند و می‌پذیرد چتربازی ورزش پیچیده‌ای است که به آموزش و رعایت نکات ایمنی نیاز دارد. چنین فردی به هیچ‌وجه به دلیل مسیر دشواری که باید در پیش بگیرد تا بتواند چتربازی کند دلسرد نمی‌شود، بلکه خوشبین حقیقی برای خودش یک هدف تعیین می‌کند («من می‌خواهم چتربازی یاد بگیرم.») و در حالی که به توانمندی‌های خود مطمئن است، همه‌ی تلاشش را برای رسیدن به هدفش به‌کار می‌گیرد

۶. هر روز چند جمله‌ی مثبت‌نگرانه یادداشت کنید

با یادداشت کردن جملات کوتاهی که مثبت اندیشی شما را تقویت می‌کند، می‌توانید به انجام‌پذیری کاری که قصد انجامش را دارید، باور پیدا کنید. جملاتی بنویسید که با دیدن آنها یادتان بیفتد، سعی دارید چه بخشی از دیدگاهتان را نسبت به زندگی تغییر بدهید. این جملات را در مکان‌هایی از قبیل آینه‌ی دستشویی، داخل کمد، کناره‌‌های صفحه‌نمایش رایانه یا حتی روی دیوار حمام نصب کنید تا هر روز جلوی چشم‌ باشند. موارد زیر چند نمونه از جملات مثبت‌نگرانه‌ای هستند که می‌توانید هر روز از دیدن آنها انرژی بگیرید:
• من خالق زندگی خودم هستم
• این شرایط دور و بَرَم نیست که به من شکل می‌ده، بلکه خودِ منم که به شرایط دور و بَرَم شکل می‌دم
• تنها چیزی که تحت کنترل منه، طرز برخوردم نسبت به زندگیه
• همیشه حق انتخاب دارم و فرصت های بیشمار در زندگی من اتفاق می افتد

۷. خودتان را با دیگران مقایسه نکنید

بسیاری اوقات احساس حسادت موجب ایجاد افکار منفی می‌شود («دوستم پولش از پارو بالا می‌ره، حالا منو بگو! همیشه هشتم گروی نهمه.»). یادتان باشد همیشه کسانی هستند که اگر خودتان را با این افراد مقایسه کنید، خواهید دید اوضاع خودتان به مراتب مطلوب‌تر است؛ بنابراین از مقایسه‌های منفی با دیگران بپرهیزید و روی نقاط مثبت تکیه کنید. مطالعات نشان داده، گِله‌مندی افراد از مشکلات‌شان با احساس افسردگی و اضطراب در ارتباط است.
• سعی کنید در زندگی روزمره‌تان قدردان باشید تا بتوانید از چرخه‌ی مقایسه‌های منفی دوری کنید. از کسانی که در زندگی‌ شما نقش مؤثری داشته‌اند، به صورت کتبی یا حضوری سپاسگزاری کنید. مطمئن باشید توجه به نقاط مثبت زندگی تأثیر بسزایی در بهبود خلق‌وخو و احساس خوشبختی خواهد داشت.
• مطالعات نشان داده است افرادی که هر هفته چند خط درباره‌ی اتفاقاتی می‌نویسند که موجب شده احساس قدردانی در دلشان زنده شود، در مجموع نسبت به زندگی خوشبین‌تر هستند.

 

۸. دیدگاه‌ خود را در چند حوزه از زندگی بهبود ببخشید

بدبینی اغلب از احساس درماندگی و عدم کنترل ناشی می‌شود. یک یا دو جنبه‌ی کلیدی زندگی‌ خود را که مایل به بهبود آن هستید، شناسایی کنید و همه‌ی تلاش‌ خود را در جهت تغییر به کار بگیرید. این رویکرد به شما کمک‌ می‌کند تا بار دیگر به قدرت و توانمندی‌ خود در ایجاد تغییر در زندگی روزمره‌ ایمان بیاورید.
• افراد خوش بین باور دارند که می‌توانند به پشتوانه‌ی زحمات و توانمندی‌هایشان بر اتفاقات یا تجربیات منفی غلبه کنند.
• قدم به قدم جلو بروید. قرار نیست همه چیز را یک‌باره عوض کنید.

۹. در هر فرصتی لبخند بزنید

مطالعات نشان داده است افرادی که چهره‌شان را به یک لبخند دلپذیر مزین می‌کنند، نسبت به زمان حال و آینده احساس خوشحالی و خوش بینی بیشتری پیدا خواهند کرد.
• در یک پژوهش، از عده‌ای خواسته شد یک خودکار را طوری به کمک دهان نگه دارند که ماهیچه‌های صورت‌شان حالت لبخند داشته باشند. این افراد در همین وضعیت به تماشای نمایش‌های کارتونی نشستند و نمایش‌هایی را که دیدند، در مقایسه با سایر شرکت‌کنندگان خنده‌دارتر ارزیابی کردند، در حالی که خودشان هم نمی‌دانستند مثبت‌تر بودن واکنش‌ آنها از لبخندی روی چهره‌شان ناشی شده بود. گفته می‌شود تغییر آگاهانه‌ی ماهیچه‌های صورت به شکلی که احساسات مثبت در چهره پدیدار شوند نیز پیام مشابهی را به مغز می‌فرستد که موجب تقویت خلق‌وخو می‌شود.

تعریف خوش بین بودن چیست؟

در این پادکست به سئوالات ذیل پاسخ داده می شود:

تاثیر خوش بین بودن در زندگی شخصی و شغلی ما چیست ؟

آیا همه‌ی ما، وقتی از خوش بینی یا بدبینی حرف می‌زنیم، دقیقاً به یک چیز فکر می‌کنیم؟

خوش بینی با خوش خیالی چه فرقی دارد ؟

واقع بینی در زندگی بیشتر به ما کمک می کند یا خوش بینی ؟

چگونه خوش بینی را چاشنی زندگی خود کنیم؟

رهبری کاریزماتیک

رهبری کاریزماتیک و کاریزما چیست؟

کاریزما، در اصطلاح به خصوصیت کسی گفته می‌شود که  به عقیده دیگران، دارای قدرت رهبری فوق‌العاده است. این اصطلاح اغلب در علوم سیاسی و جامعه‌شناسی به کار برده می‌شود تا زیرمجموعه‌ای از رهبرانی را که با استفاده از نیروی توانایی شخصی خود می‌توانند تأثیراتی عمیق و استثنایی در پیروان خود داشته باشند، توصیف کنند. اما خبر خوب اینجاست: کاریزما یک خصیصه اکتسابی است. شما اگر فرد کاریزماتیکی نیستید، می‌توانید آن را بدست آورید…

شخصیت کاریزماتیک، به کاراکتری گفته می‌شود که به سبب داشتن برخی ویژگی‌ها الگوی سایرین محسوب می‌شود و حتی می‌تواند برای آن‌ها الهام بخش هم باشد. شخصیت‌های کاریزماتیک که در دنیا زیاد پیدا نمی‌شوند، افرادی هستند که می‌توانند با قدرت خود جمعیت زیادی را تحت تاثیر قرار دهند و آن‌ها را به سمت و سوی خود جذب کنندو بسیار جذاب و دوست داشتنی هستند.

 

7ویژگی افراد کاریزما در محیط کار – هنر جذاب بودن

1-در ارتباط با مخاطب تماس چشمی برقرار می کند.

 

2-با اشتیاق به حرفهای طرف مقابل گوش می دهد.

 

3-خوبی های طرف مقابل رانوازش و تحسین می کند.

 

4-شمرده و واضح صحبت می کند.

 

5-همیشه در حال یادگیری است و بر دانش خود می افزاید.

 

6-بیش از گرفتن می بخشد.

 

7-حتی در شرایط سخت لبخند می زند.

 

رهبر کاریزماتیک کیست؟

رهبر کاریزماتیک ، کسی است که دارای قدرت و جاذبه الهام بخش به پیروان باشد. این توانایی و قدرت را رهیر فقط و فقط با استفاده از نیروی تعهد و شخصیت خود به دست می آورد. در این نوع رهبری نیت ، دریافت پاداش مالی و یا به کاربردن زور، جایگاهی ندارد. ویژگی های منحصر به فرد رهبر کاریزماتیک در ادامه آمده است:

ویژگی های منحصر به فرد رهبر کاریزماتیک

  • اعتماد به نفس؛ رهبر کاریزماتیک ، با اعتماد به نفس است. به هدفش ایمان دارد. از روی علم و آگاهی در راه رسیدن به اهدافش قدم بر می دارد.
  • تسلط بر نفس خود؛ شخصیت کاریزما بر خواهش های نفسانی خود تسلط دارد. می تواند خشم و عصبانیتش را کنترل کند.
  • تسلط بر امور؛ یک رهبر کاریزماتیک بر امور اطرافش احاطه کامل دارد. با ذهن باز و گسترده تمامی امور را پیگیری می کند. از اوضاع و شرایط مجموعه و افرادش مطلع است.
  • قاطعیت در تصمیم گیری؛ رهبر کاریزما برپیرامونش تسلط کامل دارد. به اطلاعات بالا دست و پایین دست مجموعه تحت نفوذش آگاهی دارد. نیاز شخصی افراد را می شناسد. نقاط قوت و ضعف برنامه اش را می داند. او قادر است به موقع ، تصمیم درست را اتخاذ و اجرا کند.
  • شجاعت مداوم و پیوسته؛ فرد کاریزما شجاع است. نترس و دلیر است. او مسئولیت موفقیت ها و شکست هایش را گردن می گیرد. شکست و ناکامی هایش را به گردن اعضا نمی گذارد.
  • شخصیتی قابل احترام و با عزت نفس ؛ فرد کاریزما با تقویت ویژگی های شخصیتی در درونش خصوصا ویژگی مهم عزت نفس در جمع می درخشد و افراد برای چنین فردی احترام  زیاد قائلند.

 

 

 

مدیریت بر دیگران

 

برای مدیریت بر دیگران باید از مدیریت بر خود آغاز کرد :

كتاب هاي مديريت معمولا درباره شيوه مديريت كردن بر افراد ديگر بحث مي كنند. ولی موضوع اصلی و فراموش شده علم مدیریت در واقع مديريت كردن خود به منظور اثربخش شدن و تاثیرگزاری  می باشد.

 دراکر که از او به عنوان پدر علم مدیریت مدرن یاد می شود، معتقد است، اين كه يك نفر واقعا بتواند ديگران را مديريت كند، به هيچ وجه به قدر كافي ثابت نشده است.

اما شخص هميشه مي تواند خود را مديريت كند. در واقع مديراني كه براي اثربخش شدن خود را ، مديريت نمي كنند احتمالا نمي توانند دستياران و زيردستان خود را مديريت كنند. مديريت عمدتا با الگوسازي انجام مي شود. آنان كه نمي دانند در شغل و كار خود چه گونه خود را اثربخش كنند الگو و سرمشق غلط مي شوند.

فلسفه وجودی مدیران در سازمان ها تسهیل امور و پیشبرد کارهاست. پیتر دراکر، بر این باور است که «نقطه‌ي شروع بحث مديريت اين است كه بايد اثربخش بود» و اثربخشی آموختنی است و مدیران باید «اثربخش‌شدن را بیاموزند». دراکر کتاب «مدیر اثربخش» خود را بر پایه این دو نکته کلیدی بنا نهاده و نگاشته است.

در پیش گفتار کتاب، به قلم دیوید کالینز نویسنده کتاب «ساختن برای ماندن» می خوانیم،

دنیا را به دو شیوه می توان تغییر داد: با قلم ( کاربست اندیشه)، یا با شمشیر(کاربست زور).

دراکر راه نخست را برگزیده و ذهن و اندیشه هزاران شمشیردار را متحول کرده است.

کالینز همچنین می نویسد، من و جري پوراس در جريان پژوهش هاي مربوط به كتاب ساختن براي ماندن به شركت هاي بزرگي برخورديم که متاثر از نوشته هاي دراكر بودند، از جمله مرك، پراكتر اند گيمبل، فورد، جنرال الكتريك، و موتورولا. هنگامي كه اين اثرها را با اثري كه بر هزاران سازمان مختلف گذاشته- از ادارات پليس گرفته تا اركسترهاي سمفوني، تا سازمان هاي دولتي و بنگاه هاي كسب و كار- جمع كنيم آن گاه نمي توان از اين نتيجه گيري غافل شد كه دراكر يكي از اثرگذارترين چهره هاي سده ي بيستم است.

در کتاب مدیر اثر بخش دراکر می گوید:

براي اين كه شخص در حدي مقبول اثربخش باشد كافي نيست كه زیرك باشد، مطلع باشد، يا زياد كار كند. اثربخشي چيز ديگري است، چيزي متفاوت .اما لازمه ي اثربخش شدن داشتن استعدادهاي خاص، قابليت هاي خاص، يا آموزش هاي خاص نيست. در مقام مديريت، اثربخشي مستلزم انجام كارهاي خاص، و كاملا ساده است.

اثربخش شدن مشتمل بر يك رشته كارهاي كوچك است، اما اين كارها «مادرزاد» و ذاتي نيستند. من در ۴۵ سالي كه در مقام مشاور با شمار زيادي ازمديران انواع سازمان ها- بزرگ و كوچك، كسب و  كار، ادارات دولتي، اتحاديه هاي كارگري، بيمارستان، دانشگاه؛ آمريكايي، اروپايي، آمريكاي لاتين و ژاپني- كار كرده ام كسي را نديدم كه ذات او اثربخش باشد . همه مديران اثربخش براي اثربخش شدن تعليم ديده بودند و همه آنها بعدها بايد آن قدراثربخشي را تمرين كنند كه به عادت تبديل شود. اما همه  كساني كه براي اثربخش شدن تلاش كردند در كار موفق شدند.

نویسنده در این کتاب بر تاکید برخی صاحب نظران که مدیر را فردی همه فن حریف می خواهند خط بطلان کشیده می گوید، باید یاد بگیریم سازمان ها را چنان بسازیم که هر کس که در یک رشته مهم توانمند است، بتواند توانمندی خود را به کار گیرد. اما نمی توانیم توقع داشته باشیم با دشوار کردن معیارهای توانمندی، عملکرد مدیر را به سطح مطلوب برسانیم، چه رسد به این که توقع داشته باشیم همه سازمان از افراد با استعداد و توانمند، در همه ابعاد پر شود.

او همچنین از یکسو نگری نسل جدید انتقاد کرده، می گوید، امروزه یکی از ضعف های جوانان بسیار تحصیل کرده تمایل به چیره دست شدن در یک تخصص محدود و تظاهر به بیزاری از حوزه های دیگر است. اگر شخص حسابدار لازم نیست به کنه روابط انسانی آگاه باشد، اگر مهندس لازم نیست به ریزه کاری تبلیغ برای یک فراورده  نامی در بازار آگاه باشد اما شخص دست کم مسئولیت این را دارد که بداند این حوزه ها مربوط به چیست و علت وجودی آنها چیست، و سعی دارند چه کنند. چنین انسانی با متخصص همه کاره، که بسیار نایاب است، خیلی فرق دارد. اما ما باید یاد بگیریم که چگونه از کسانی که در یکی از این حوزه ها مهارت دارند استفاده کنیم. معنای این حرف اثربخشی است.

آینده نگری، اعتماد به نفس، جرات و جسارت مدیر، به بیان دیگر آن چه اینجا توليد مي شود رهبري است، نه پيشگامي در ذكاوت و نبوغ، بلكه پيشتازي در تعهد به كار، داشتن عزم راسخ، و داشتن هدف جدي.

برای یادگیری مهارت مدیریت بر دیگران ، لازم است به خودشناسی عمیقی در مورد خودمان دست پیدا کنیم .

 برای خودشناسی و یادگیری مهارت مدیریت بر خود ودیگران لینک زیر را مطالعه کنید

 

 

مدیریت بر خود

خودکنترلی بر پایه ی رفتار مثبت ما با خودمان و اطلاعات کافی از خود برای اتخاذ تصمیمات درست در مورد این که چطور با احساسات کنار بیایم ، بنا شده است بخش متفکر مغز می تواند در مورد احساسات تصمیم گیری کند  نیازی نیست که همه ی احساسات ابراز شوند ، اما نباید همه ی آن ها را هم پنهان کرد.

انسان های با هوش هیجانی بالا ، احساساتی را که مناسب است ابراز می کنند و با احساساتی که نمی توانند ابرازشان کنند، کنار می آیند . آنها خودکنترلی را به شکل متعادل استفاده می کنند و همواره از دید دیگران به عنوان انسانهای صبور شناخته می شوند که بیشتر از سایرین به در میان گذاشتن عقایدشان با دیگران و گوش دادن به آنها تمایل دارند ، کمتر از دیگران در درگیری ها دخیل اند و دوست داشتنی تر هستند . وقتی ما به اندازه کافی خودکنترلی داشته باشیم ، می توانیم حالات روحی خود را هم به خوبی مدیریت کنیم .

 

کمبود خودکنترلی در دو وضعیت می‌تواند مشکل‌ساز باشد:

1-این که نتوانیم به اندازه کافی احساساتمان را کنترل کنیم یا ندانیم چگونه به شکل مناسبی آن‌ها را کنترل کنیم یا به این نکته توجه نداشته باشیم که این احساسات افسار گسیخته چه تأثیری بر دیگران می‌گذارند.

2-این که بیش از اندازه آن‌ها را کنترل کنیم، انکار یا پنهان‌کردن احساسات هم به اندازه بروز بی جای آن مشکل‌ساز است.

داشتن احساساتی مانند خشم، ناراحتی و اضطراب کاملاً طبیعی است. همانطور که احساساتی مانند عشق و لذت، طبیعی هستند. اما برای عدۀ زیادی از مردم، خودکنترلی به منزلۀ سرپوش گذاشتن بر احساسات، تمایلات و حساسیت‌هاست که دیگران آن را سردمزاجی یا ناتوانی در برابر احساسات قلمداد می‌کنند. شاید این غلط‌اندازترین بُعد هوش هیجانی در محل کار باشد.

بسیاری از مردم با احساسات منفی مشکل دارند، اما ناتوانی در ابراز غم از دست‌دادن، خشم یا نگرانی خودکنترلی محسوب نمی‌شود. به هر حال همۀ ما این احساسات را تجربه می‌کنیم، ولی اگر نتوانیم به درستی ابرازشان کرده و با آن‌ها کنار بیاییم، آن‌ها خود را به شکل مشکلات جسمی، اختلال در سلامتی، دمدمی مزاج‌بودن و سرانجام عدم موفقیت در مدیریت روابط با دیگران نشان می‌دهند.

حقیقت زندگی بشری آن است که ما هر لحظه در نوعی حالت روحی قرار داریم و همیشه در حال دریافت شکلی از داده‌های روحی قرار داریم و همیشه در حال دریافت شکلی از داده‌های عاطفی هستیم. باید از احساساتمان لذت ببریم و از احساساتی که برایمان لذت بخش نیستند، درس بگیریم. بدون آن که فکر کنیم لزوماً بایستی مهارشان کرده یا از آن‌ها وحشت داشته باشیم.

هرچند ما متوجه این موضوع شده باشیم یا خیر، در اوقات فراغتمان (یا حتی بخشی از زمان‌های برنامه‌ریزی شده‌مان) مشغول مدیریت حالات روحی و احساساتمان هستیم، این کار را با تصمیم‌گیری در این موارد انجام می‌دهیم، وقتمان را با چه کسی بگذرانیم، کجا برویم و چه کاری انجام دهیم. دلداری‌دادن و آرام‌کردن خویشتن یکی از مهارت‌های بنیادین زندگی است که بسیاری از ما آن را به طور غیرارادی انجام می‌دهیم.

وقتی حالت روحی نامساعدی بر ما چیره می‌شود که ممکن است کنترل ما را در دست گیرد، می‌توانیم نزد خود و اطرافیانمان به داشتن آن احساسات اعتراف کنیم، سپس می‌توانیم قدم‌هایی مؤثر در راستای مدیریت آن حالت برداریم.

پیشنهادهایی برای مدیریت حالت‌های روحی نامساعد:

1-با بررسی نحوه رفتار خود در حالت‌های روحی نامساعد شروع کنید. آرام باشید و به روش‌هایی برای بیرون آوردن از این حالت فکر کنید از چه کارهایی لذت می‌برید، در زیر سه چیزی را که می‌توانید به خودتان هدیه دهید یا سه کاری را که می‌توانید برای خودتان انجام دهید تا به شما در یک روز بد انگیزه بدهد، بنویسید.

این سه کار را به خاطر سپرده و به طور مستمر آن‌ها را تمرین کنید.

2-هر روز آگاهانه زمانی را به شادی و هیجان و زمانی را به سکوت اختصاص دهید. فشار و هیجان‌های بیش از اندازه می‌تواند تأثیرات منفی استرس را در ما به جای بگذارد و سکوت بیش از اندازه نیز می‌تواند ما را افسرده و جدا از دیگران نماید. با درنظر گرفتن زمانی برای هردو، ما احساس تعادل، رضایت و شادمانی بیشتری می‌کنیم.

3-برای موقعیت‌های چالشی، برنامه عملکردی طراحی کنید. به جای اینکه اجازه دهید این موقعیت‌ها شما را عصبی کنند، کنترل احساس و حالت‌های خود را با تصور هریک از موقعیت‌های زیر و برنامه‌ریزی برای اداره‌کردن آن‌ها، در دست بگیرید.

-جلسه سخت و مشکل کاری

-نشست سالانه

-مخالفت کردن و درافتادن با یکی از زیردستان

-دریافت یک نسخه از «بررسی عملکرد» خودتان

-سر و کله‌زدن با منفورترین همکارتان

-ملاقات با ارباب رجوعی کج‌خلق

-یک چالش دیگر

4-پنج الی ده نفس عمیق بکشید و در هنگام تجربۀ هر احساس منفی، خود را به این وسیله آرام‌تر کنید. شما می‌توانید به سادگی این کار را در هر جایی انجام دهید.

5-برای سه تا پنج دقیقه، فضای خود را عوض کنید و روی موضوع دیگری تمرکز کنید.

6-به فضای محیط کاری خود توجه کنید. طراحی این فضا بر حالت روحی شما مؤثر است. به وسیلۀ رنگ‌های شفاف و شاد و موسیقی آرام،آنجا را به مکانی شاد تبدیل نمایید. نور چراغ‌ها را بیشتر کنید. پژوهش‌ها نشان داده‌اند که نور بیشتر سطح انرژی را بالا می‌برد. به وسیلۀ عکس و اشیایی که معنی خاصی برایتان دارند، محیطی دلنشین و انگیزه‌بخش برای خودتان مهیا کنید.

7-مقدار مناسبی غذای مغذی میل نمایید، ممکن است مغزتان به سوخت اضافی احتیاج داشته باشد!

8-اگر حسی منفی دارید، شروع به انجام کار دیگری کنید، کاری متفاوت با آنچه درآن لحظه مشغول انجامش بودید. موسیقی گوش کنید، به کار مورد علاقه‌تان بپردازید. در یک فعالیت هنری شرکت کنید.

9-در دفتر کارتان چیزی داشته باشید که همیشه شما را به خنده بیاندازد. خنده حالت روحی شما را تغییر می‌دهد.

10-بر روابطتان تمرکز کرده و مشغول انجام یک کار سرگرم‌کننده شوید.

11-اگر دلیل این حالت روحی خود را می‌دانید، روش‌هایی را که برای حل این مشکل به ذهنتان می‌رسد، روی کاغذ بنویسید از خودتان بپرسید« در حال حاضر چه قدم‌هایی می‌توانم برای ایجاد تغییری مثبت بردارم» معمولاً حداقل یک کار کوچک هست که می‌توانید انجام دهید.

12- در ذهن خود افکار مثبت بپرورانید و به یاد داشته باشید که «متن مثبت» خود را با دقت بخوانید.

 

 

مدیریت زمان

مدیریت زمان چیست و تکنیک های آن کدامند ؟

مدیریت زمان ‌ یکی از دغدغه های مهم بسیاری از ماست.همه می‌دانیم که ضعف در برنامه ریزی و مدیریت زمان، می‌تواند مشکلات فراوانی را برای ما ایجاد کند ،زمان از گرانبها ترین داشته های هر فرد است . بسیاری از ما در انجام کارهای روزانه دچار کمبود زمان می شویم و نمی توانیم کارهایمان را به موقع و درست به پایان برسانیم در چنین زمانی نیاز به مدیریت زمان احساس می شود.کسانی که در زندگی خود مدیریت و برنامه ریزی زمان دارند کارهای خود را در اسرع وقت و به شکل صحیح انجام می دهند . این افراد از زمان خود به صورت موثرتر و بسیار پربارتر استفاده می کنند زیرا تمرینات و مهارت های مدیریت زمان را به خوبی یاد گرفته اند و در زندگی شخصی به کارگرفته اند.

 

 

 

تکنیک های مدیریت زمان و رفع اهمالکاری 

احتمالا روشن ترین دلیل عدم استفاده از مدیریت زمان این است که مردم نمی دانند زمان چیست، دلیل دوم سستی و تنبلی است، بعضی ها هم فاقد هدف و انگیزه هستند.

این مقاله با ارائه 5 تکنیک در غالب مدیریت زمان به شما کمک می کند تا بتوانید درجهت تبدیل شدن به یک مدیر موفق گام بردارید. استفاده از زمان ضرورتی اجتناب ناپذیر برای موفقیت است.

در بحث مدیریت نیز باید یادآور شویم که مدیریت زمان بسیار حائز اهمیت است زیرا اگر ما نتوانیم زمان را در اختیار داشته باشیم کسب و کار ما با مشکل جدی مواجه خواهد شد.

1-اولویت بندی

در مدیریت زمان باید کارها در ساعت مشخصی انجام شود بنابراین نباید زمان های زیادی را برای کارهای فرعی قرار داد زیرا صرف این زمان باعث می شود که کارها به موقع انجام نشوند . شما باید کارهای ضروری و غیر ضروری زندگیتان را مشخص کنید و با انجام چنین کاری، نیازهای واقعی زندگی خود را بشناسید.

یکی از تفاوتهای افراد موفق و افراد غیر موفق، در مدیریت زمان می باشد.

افراد موفق با تاکید بر موضوعات مهم و عدم تاکید بر موضوعات بی اهمیت ، در رسیدن به اهداف خود برنامه ریزی بسیار دقیقی دارند.

2-طرح یا نقشه

داشتن طرح و نقشه دقیق  قبل از انجام کارها از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است پس بهتر است روزانه قبل از انجام کارهایتان یک طرح کلی برای کل روز در نظر بگیرید.

زمان خواب نیز یکی از مواقعی است که می توانید درباره ی کارهای روز بعد یا روزهای بعد تان فکر کنید و روز بعد با ذهنی بازتر و آماده تر به سمت محل کار خود بروید . زمان هایی که صرف برنامه ریزی می شود شما را به هدفتان نزدیک تر می سازد.

3-عملکرد چند وظیفه ای

برخی از افراد توانایی انجام چند کار با یکدیگر را دارند ، این استعداد انجام چند کار با یکدیگر شما را قادر می سازد که از دیگران جلوتر باشید اما کسانی هستند که توانایی انجام کارها با یکدیگر را ندارند نباید این روش را  پیش بگیرند زیرا سبب می شوند که هیچ یک از کارهای خود را به درستی به پایان نرسانند و درنهایت ازتمام شدن کارها ناامید می شوند.

4- شناسایی وظایف

در ابتدا مشخص کردن زمان هایی برای انجام کارهای چندتکلیفی و کارهای تکی بسیار پر اهمیت است.مثلا انجام تکمیل چک لیست ها در محل کار از کارهایی است که باید به صورت چند کاره باشد تا در وقت صرفه جویی شود اما انجام پروژه های ویژه و خاص باید به صورت تکی باشد تا در بالاترین سطح انجام شود و حواس و زمان ویژه ای به آن اختصاص داده شود.

5-کم کردن وقفه  

در زندگی چیزهای بازدارنده را بشناسید و آن ها را کاهش دهید شاید نتوانید از این موارد بکاهید ولی حتما می توانید روش درست برخورد و مواجهه با آن ها را یاد بگیریدو تغییرشان دهید.برای مثال اگر یکی از دوستانتان کاری را در حین انجام پروژه مهم کاریتان به شما داد ابتدا باید پروژه ای را که شروع کرده اید، تمام کنید و سپس کار جدید را شروع کنید. اما در برخی از مواقع شرایط به گونه دیگری است برای مثال اگرکارفرما از شما انجام کاری را درخواست کرد اولویت کاری شما کار رئیستان خواهد بود.