داستانی از پشتکار در رسیدن به خواسته ها و اهداف

 

چند ماه پیش، طلبی از یک سازمان دولتی داشتم،که حاضر به پرداخت آن نبودند، بارها با سازمان مربوطه تماس گرفتم و علت عدم واریز وجه را پیگیر شدم وهر بار با جواب دلسرد کننده تری روبروشدم، تا اینکه در نهایت به من گفتند طبق بخشنامه ای که برایشان ارسال شده ،ملزم به پرداخت این وجه نمی باشند .

 

با دفتر مدیریت آن سازمان تماس گرفتم، مدیر آن قسمت هر بار با عصبانیت می خواست به من بفهماند که افرادی که طلبش بیشتر از من بوده ، بیخیال پیگیری طلب خود شده اند ، و سماجت من بیفایده است.

 

با خودم فکر کردم چرا باید از آنچه حق من است بگذرم، با صبوری از او خواستم که حداقل بگوید تکلیف سند صادره ، که به منزله چک نقد نشده در بایگانی آن سازمان  قرار دارد، چه میشود ؟ گفت طی بخشنامه مذکور در دستور پرداخت سازمان برنامه وبودجه قرار دارد.

 

بعد از قطع کردن تماس، سریعا سایت سازمان برنامه وبودجه را در گوگل سرچ کردم، ایمیلی پایین آن نوشته شده بود ، عصر همان روز، یک نامه رسمی خطاب به آن سازمان نوشتم و به آدرس آن ایمیل ارسال کردم.

هفته ها گذشت و پاسخی داده نشد ،هر هفته ایمیل را دوباره ارسال می کردم و بعد از چند ماه ارسالهای متعدد، در نهایت نوشتم ، این ایمیل برای بار پانزدهم ارسال شده،لطفا پاسخگو باشید.

 

یک روز دوباره سایت سازمان برنامه و بودجه بازکردم ، شماره تماس دبیرخانه را برداشتم و موضوع را توضیح دادم، خانمی پشت خط گفت اصلا این ایمیل ها را ما بررسی نمی کنیم ، نامه را پست کنید ویا حضوری کارتان را پیگیری کنید.

برای من قابل قبول نبود که ایمیل یک سازمان بررسی نشود، چطور ممکن است ؟

 

تلفن خانه را گرفتم ، خانم منشی گفت، این موضوع مربوط به دفتر ریاست می شود و امکان وصل کردن تلفن به دفتر ریاست نمی باشد ، با اصرار زیاد من،گوشی را با عصبانیت قطع کردو انگار گوشی را در سر من کوبید.

 

وجودم پر از خشم بود، یک لحظه تامل کردم ، وسعی کردم خشم و عصبانیت خودم را کنترل کنم ، یک کاغذ و خودکار برداشتم، شروع به نوشتن کردم و سعی کردم ،خشمم را روی کاغذ منتقل کنم ، کمی آرام تر شده بودم،حالا شروع به نوشتن جملات تاکیدی مثبت کردم و بارها تکرار کردم که این موضوع راه حلی الهی دارد و به آسانی توسط مردمانی نازنین به سرانجام می رسد .

 

نفسی عمیق کشیدم، دوباره شماره را گرفتم ، این بار فرد دیگری گوشی را برداشت ، مشکلم را برایش شرح دادم و از او راهنمایی خواستم ، با صبوری به صحبت هایم گوش داد و در نهایت گفت لطفا پشت خط باشید شما را به دفتر ریاست وصل می کنم.

قلبم از خوشحالی می تپید، چند ثانیه بعد آن سوی خط ، آقایی با صدای دلنشین گوشی را برداشت ، در خصوص روند پیگیری ایمیل های بدون پاسخ برایش توضیح دادم، آنقدر با صبوری به حرفهایم گوش می داد که وسط صحبتهایم فکر کردم تلفن قطع شده ، دست پاچه گفتم الو الو، گفت بله ادامه دهید گوش میدهم .

 

در پایان صحبت هایم ،شماره تماس خودم وآن سازمان را گرفت و گفت نگران نباشید این موضوع را پیگیری می کنم . فردای آن روز با من تماس گرفت، از صحبت هایش متوجه شدم ساعتها برای پیگیری بخشنامه و صحبت های تلفنی با سازمان مربوطه وقت و انرژی گذاشته است، شاید باورتان نشود ولی ظرف مدت یک ماه بعد پول به حسابم واریز شد .

 

این داستان را برایت تعریف کردم تا بدانی وقتی کارهایت را به دستان پرقدرت خدا می سپاری ، به همین سرعت،به همین دقت از ریاست یک سازمان پیگیری میشود به شرطی که آن خواسته را با سماجت درخواست و تا زمانی که آن را دریافت نکرده اید ، از آن دست نکشید .

خواندن داستان شجاعت پرواز در رسیدن به آرزوها و رویاها حتما برایت جالب خواهد بود روی لینک زیر کلیک کن

لینک شجاعت پرواز 

 

راز موفقیت – لایف اسکریپت

 

برای رسیدن به خواسته ها و اهدافتان باید در قدم اول ایمان و یقین قلبی داشته باشید ، در قدم دوم امیدوار در راه رسیدن تلاش کنید و در قدم سوم  پشتکار ، پشتکار و پشتکار را فراموش نکنید .

لینک زیر به شما 7 گام قدم به قدم تا رسیدن به خواسته ها و اهدافتان را نشان می دهد.

لینک 7 گام موفقیت و توسعه فردی

مهارت حل مسئله و تصمیم گیری یکی از مهارت های ده گانه زندگی به توصیه سازمان بهداشت جهانی می باشد که در  پادکست زیر می توانید به رایگان آموزش ببینید .

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

راهکار محبت و نوازش در برخورد با افراد دشوار -رویکرد تحلیل رفتار متقابل TA

اگر در محیط کار یا خانواده ، شخصی وجود دارد که با رفتارش و کلامش شما را  آزار می دهد، و هروقت که به آن رفتارها می اندیشید عصبانی و برافروخته می شوید ، نیاز است که با مفهوم نوازش در تحلیل رفتار متقابل بیشتر آشنا شوید تا بتوانید با این افراد کنار بیاید .

در همه ما انسانها صفات و ویژگی های خوب و بد وجود دارد ،شخصی که شما را با رفتارش آزار می دهد بیشتر از بقیه به نوازش شما نیاز دارد و اگر بتوانی او را با عشق متبرک کنی ، رابطه شما به آسانی بهبود خواهد یافت .

شخصی برایم تعریف کرد که در خانواده همسرم، فردی وجود دارد که با نیش و کنایه هایش مرا آزار می دهد و در کل شخص منفوری هست که دیگران از دست و زبان او در امان نیستند، با او چه رفتاری نشان دهم ؟

به او گفتم اهمیتی ندارد که دیگران چه واکنشی نسبت به او دارند، تو چه احساس و رفتاری نسبت به این فرد نشان می دهی ؟

گفت راستش از او بدم می آید، و دوست ندارم هیچوقت او را ببینم ، و به محض روبرو شدن با او احساس بدی دارم و دچار احساس نفرت ،انزجار و ترس می شوم ، گاهی دستانم شروع به لرزیدن می کند واگر بتوانم جلوی برافروختگی خودم را بگیرم پاسخش را می دهم.

 به خوبی می دانستم که مشکل اصلی او  از همین جا نشات می گیرد،هر گونه رابطه قبل از اینکه در قالب رفتار خود را نمایان کند در احساس ظاهر می شود، وقتی شما احساس خوبی به دیگری ندارید، قبل از هر واکنش رفتاری، خشم ، نیش و کنایه و سایر احساس های منفی او را دریافت خواهید کرد.

چگونه با این افراد رابطه ای همراه با صلح داشته باشیم ؟

برای افرادی که با موضوع تحلیل رفتار متقابل به خوبی آشنایی دارند ، پرواضح است که افراد عصبانی و پرخاشگر که در ظاهر هیولایی ترسناک هستند ، کودک درون ترسیده و بسیار آسیب دیده ای دارند ، که اگر بتوانی کودک درون این فرد را مورد نوازش قرار دهی و با عشق او را متبرک کنی ، رابطه شما به راحتی بهبود خواهد یافت .

اول از همه نوازش از درون خود تو آغاز می شود ، بدون اینکه کلامی به او بگویی ، برای کودک ترسیده درون او عشق و محبت بفرست، وقتی شروع به فحاشی و حرف های آزار دهنده می کند ،برایش عشق و آرامش آرزو کن، تا حس نفرت و انزجار و ترس در درون خودت به عشق، محبت و دوستی تبدیل شود .

تا زمانی که نتوانید برای افرادی که از آنها تنفر دارید ، عشق بفرستید ، باید بدانید هنوز شناخت مناسبی از خودتان و سایه های درونتان پیدا نکرده اید.

شما والد پرخاشگر را در ظاهر آن شخص می بینید ولی او در درونش کودکی ترسیده و هراسان دارد که در واقع برای محافظت از خودش با این حرفهای زننده، به دیگران چنگ می زند، تا شاید کمی کودکش تسلا یابد.

رییسی که در اوج قدرت، سر کارمندش فریاد می زند، در واقع کودک درونی ترسیده و مضطرب دارد که برای محافظت از این کودک ، در لباس قدرت فریاد می کشد.

همسایه قلدری که با رفتارهای قلدرمابانه، می خواهد به هدفش برسد، در واقع نیاز به نوازشی از طرف دیگران دارد تا شاید قدری آرام شود.

 

بارها دیده اید که مدیری بداخلاق و عصبانی در محل کارتان ،  با بعضی از همکارانتان مهربان و دلسوز است ، پس چطور ممکن است با شما چنین رفتاری داشته باشد ؟ دلیلش واضح است، شما بخشی از وجود او را بیرون کشیده اید که در نیمه تاریک وجود او و خودتان وجود دارد.

برای ارتباط بهتر با افرادی که شما را آزار می دهند باید به این نکته توجه کنید ، که شما به نقطه ضعف آن فرد در بخش نیمه تاریک وجودش بسیار توجه کرده اید و او را در آن صفت بدرفتاری برانگیخته کرده اید.

همیشه با تاکید بگویید، او با من مهربان و دلسوز است ، اگر تنها خصایص خوب را در این شخص ببینید و حس تان نسبت به این فرد از نفرت به عشق تبدیل شود، به راحتی می توانید در کلام ، جمله ای را به کار ببرید که دل او نسبت به شما نرم شود و رفتارش با دیگران هر طوری باشد ، مجبور است با شما خوب رفتار کند.

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

درمان حسادت به روش تحلیل رفتار متقابل TA-

حسادت چیست و چه آثاری دارد؟

حسادت یک روش محافظت از خود است. مثلاً وقتی فردی در امری موفق می شود ما نمی توانیم برای او خوشحال باشیم و به نوعی دچار غبطه می شویم. از سوی دیگر سعی می کنیم با رفتارهایی حسودانه به نوعی خودمان را آرام کنیم. مثلاً فرض کنید شما و دوستتان هر دو یک رشته تحصیلی را مطالعه کنید و حالا دوستتان در شغلی مرتبط با رشته تحصیلی اش مشغول به کار است در صورتی که از نظر درسی شما قوی تر بودید. در چنین شرایطی قطعاً احساس ضعف می کنید و این روال را حق خود نمی دانید. احساس حسادت برای افرادی که زمان زیادی را در رسانه های اجتماعی سر می کنند، بسیار زیاد است. این افراد در دنیایی زندگی می کنند که فکر می کنند همیشه عقب هستند و به نوعی موفقیت و خوشبختی از آنها دور است. مثلاً به سطح زندگی بازیگران نگاه می کنند و یا نوع درآمدزایی ورزشکاران برایشان دردسرساز است. رتبه بندی اجتماعی موضوع بسیار مهمی است که در خصوص حسادت بررسی می شود. اینکه از رتبه اجتماعی خود راضی نباشیم و یا فکر کنیم فرد دیگری حق ما را پایمال کرده است. حسادت یک پاسخ طبیعی محسوب می شود اما پاسخی ناسالم!

درمان حسادت به روش تحلیل رفتار متقابل TA- بررسی سه وجه والد -بالغ -کودک

تحلیل رفتار متقابل روشی بسیار ساده و کاربردی است که به شما کمک می کند ، ابعاد شخصیت خود را بیشتر شناسایی کنید ، پیامهای منتقد درونی خود را بازبینی کنید ، کودک درون خود را شفا دهید و با بالغ شخصیت درون به واقعیت اکنون و اینجا پاسخ مستقیم و درست دهید .

ویدئو بالا به شما کمک می کند، موهبت های وجه حسادت را دریابید و با شناخت صحیح آن ، نه تنها از این ویژگی خود آزرده نشوید، بلکه آن را به نقطه قوت تبدیل کنید و راه رسیدن به آرزوها و رویاهایتان را از دل ِآن بیرون بکشید، اگر بتوانید عظمت و موفقیت فرد دیگری را تحسین کنید، می توانید به عظمت درون خودتان دست یابید، شاید تحسین موفقیت دیگران کار سخت و مشکلی باشد ولی این کار به مانند نوشیدن داروی تلخ برای دوای درد حسادت لازم و ضروی می باشد، این داروی تلخ به مرور زمان به درمان شما کمک می کند ، پس تلاش کنید این دارو را استفاده کنید تا شفا یابید.
حسادت ریشه در دوران کودکی و پیش نویس زندگی ما دارد ، و حتی در بزرگسالی گاهی خود را به صورت رقابت بیمارگون نشان می دهد. که در مبحث پیش نویس زندگی در محصول جامع تحلیل رفتار  متقابل به این مورد پرداخته شده است ، دانستن این نکته در اینجا ضروری می باشد که درمان حسادت به شما کمک می کند، راه را برای رسیدن به موهبت هایی که حق طبیعی و ضروری شما می باشد باز کند، لذا درمان زخم های کهنه و آسیب های دوران کودکی شما را به زندگی دلخواهتان هدایت و راهنمایی می کند.
از نگاه تحلیل رفتار متقابل این ویژگی به آسانی قابل درمان می باشد ، به شرطی که به صورت آگاهانه این سه وجه شخصیت درون ( والد ، بالغ، کودک ) را بشناسید و بتوانید افکار ، رفتار و احساسات خود را کنترل کنید.

 

برای شناخت بیشتر سه وجه شخصیت درون ویدئو زیر را تماشا کنید 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

 

عزت نفس راه حل ابراز وجود در شغل

مدیر داخلی یک شرکتم، اما یه مشکلی دارم ، کم حرفم و یا اگر بخواهم حرف بزنم خیلی تپق می زنم .

این سئوال یکی ازعزیزان در جلسه کوچینگ امروز بود.

از او پرسیدم چرا فکر می کنی کم حرفی بد است ، چه اشکالی دارد، کمتر حرف بزنی و بیشتر گوش بدهی.

گفت نه آخر،یک مدیر باید محکم و باصلابت صحبت کند، نه اینکه به تته پته بیفتد.

بعد شروع کرد از کودکیش گفتن، پدر و مادری داشتم که همیشه به من می گفتند  تو حرف نزن و در جمع  مرا تحقیر می کردند ، الان هم بعد از 40 سال هنوز در جمع نظر من برایشان مهم نیست و همان رفتارها ادامه دارد، و بیشتر وقتها در جمع مهمانی و خانواده سرم را  به بچه ها گرم می کنم که کمتر حرف بزنم ،

بیشتر که با او صحبت کردم ، متوجه شدم مشکل کم حرفی او به دلیل عدم عزت نفس و حس خوددوستی نسبت به خودش است .

ترس از قضاوت شدن و ترس از دوست داشتنی نبودن موقع صحبت کردن در جمع، ترس هایی هستند که ریشه در یک من بدم درونی دارد. فارغ از اینکه موقعیت شغلی شما چه باشدیا مدرک و تحصیلات شما تا درجه ارشد و دکترا پیش رفته باشد، به نسبت آسیب دیدگی عزت نفس،  تا قهقرای تنهایی ،منزوی بودن ، و کم حرفی شما را می کشاند.

راستش عزت نفس را نمی شود یک شبه ساخت، ولی این قصر فروریخته عزت نفس را می شود آجر به آجر با خودشناسی از نو بنا نهاد ، یک راه برای خوددوستی و بالابردن عزت نفس، ایستادن در برابر واگویه های ذهنی یا والد منتقد درونمان می باشد،  هر روزبه صورت مداوم پیام های مثبت را جایگزین پیامدهای منفی والد درونت کن .

هر روز با خودت تکرار کن :

من خودم را تایید می کنم و دوست دارم

من انسانی ارزشمند و دوست داشتنی هستم

من هرکجا بروم انسانها به من عشق می دهند .

من دیگران را دوست دارم و دیگران نیز مرا دوست دارند .

 

وقتی با تکرار جملات تاکیدی مثبت حس خوبی نسبت به خودت پیدا کردی، ارتعاش آن به بیرون از تو راه می یابد ، دیگران این حس خوب و انرژی مثبت را کم کم دریافت خواهند کرد و حضورت در هر جمعی باعث خوشحالی دیگران خواهد بود.

  از نوازش خودت شروع کن ، دستانت را ببوس ، خودت را بغل کن ،به خودت مهر بورز، وقتی خودت را نوازش کنی می توانی  نوازش های مثبت دیگران مبنی بر دوست داشتنی بودنت را دریافت می کنی، کم کم با نوازش های دیگران، نطقت باز می شود، بدون آنکه متوجه شوی مثل بلبل شروع به صحبت می کنی ، چون نگران قضاوت دیگران، تلخ بودن و دوست داشتنی نبودنت نخواهی بود.

کم کم ، خودجوش می شوی ، مثل کودکی 3 ساله که بدون توجه به نظر و قضاوت دیگران، صحبت می کند، تپق می زند، کلمات را اشتباهی و جابجا می گوید ، ولی آنقدر مورد توجه و نوازش اطرافیانش قرار می گیرد که باز خودش را لوس می کند و مزه می پراند .

به نظر من انسانها ، ممکن است  با یادگیری  سیاست رابطه و زدن عطرهای گران قیمت، جراحی های پی در پی زیبایی ، مهارت مذاکره و یادگیری مهارت های دیگر کمی تا قسمتی دوست داشتنی بشوند ولی این درست مثل این است که روی ظرف میوه گندیده ، مقداری بستنی بریزی ، وقتی آدمها بستنی را خوردند و به ته ظرف رسیدند، میوه گندیده حال آنها را بهم خواهد زد.

اکنون وقت آن است که وجود خود را ستایش کنیم،با درآغوش کشیدن خودمان و سایه های درونمان، به خوددوستی برسیم ،تا از نظر دیگران نیز دوست داشتنی باشیم و به عزت نفس حقیقی راه پیدا کنیم .

 

ویژگی های افراد با عزت نفس بالا و افراد با کمبود عزت نفس را در لینک زیر بخوانید:

لینک ویژگی های افراد با کمبود عزت نفس و دارای عزت نفس

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سایه های شخصیت – سفر کشف من حقیقی و شفای زندگی

سایه های شخصیت – سفر کشف من حقیقی و شفای زندگی
طبق تجربیات و مطالعات موردی در نظریه های روانشناسی ، همه ما انسانها دارای نقاط ضعفی هستیم که اعتراف کردن به آنها برایمان سخت است .
من آدم حسودی هستم !
من دزدم.!
من خودخواهم.!
من گدا هستم .!

هیچ انسانی نیست که این خصوصیات منفی را بسته به ساختار شخصیت و طیف سلامت روان ، به نسبت کم و زیاد در خود نداشته باشد .

 

یادم می آید زمانی بود که از گداها متنفر بودم، و تصور می کردم همه گداها، آدم های مفت خوری هستند، ولی در زمان دانشجویی که مدام دنبال جزوه رایگان بودم و دلم می خواست یک سری از کتابها را مفت بدست بیاورم و پولی بابتش پرداخت نکنم ، متوجه شدم که آن وجه گداصفت بودن که از آن نفرت داشتم در بعد تاریک شخصیت خودم وجود دارد.
حال با توجه به شناخت بعد تاریک شخصیت درونم ،نسبت به گداها کهیر نمی زنم و از آنها نفرت ندارم.

 

-از همکارم متنفرم، چون چاپلوس است !
خب! او چاپلوس است ، دلش می خواهد چاپلوسی کند، چرا من از او متنفرم ؟
شاید چاپلوسی نیمه تاریک وجود من است و به آن آگاه نیستم .

 

همه مردم دزدند، اصلا نمیشه به کسی اعتماد کرد!
این عبارت برایت آشنا نیست ! کدام بعد از شخصیت من دزدی و پلیدی را در دیگران جستجو می کند!

شاید، اگر کسی متوجه نشود و بدانم پلیسی در کار نیست، یا اینکه رییسم متوجه نمی شود، یا دوستم طلبی که از من دارد را فراموش کرده است، من هم به روی خودم نیاورم ، چه اشکالی دارد اینها زرنگی من بوده !! 

 

این روزها پس از سالها خودشناسی ،یاد گرفته ام در تمام موارد، ریشه نفرت از دیگران ، عیبجویی ، اتهام را در وجود خودم جستجو می کنم .

 

وقتی سایه های درونم را می شناسم، تازه متوجه می شوم، که تا بحال دروغ های زیادی به خودم گفته ام ، دروغ هایی که من را از خود حقیقی ام و مقام والای انسانی ام دور کرده و به مرور زمان از منبع عشق و نور حقیقی فاصله گرفته ام .
دلیل ناآرامی های درونی من، انزجار، نفرت و کینه ای که من به دیگران دارم حتما و قطعا جایی در نیمه تاریک وجود خودم هست .

فرایند شفای زندگی و عشق از آنجا آغاز می شود، که تمام آنچه را در ضمیر ناخودآگاه من وجود دارد را اینجا روی میز بگذارم، آنها را انکار نکنم و پس نزنم . وقتی من خودم را با تمام سایه های وجودم، می پذیرم خردی در این سایه ها نهفته است که آشکار می شود اگر آن را بپذیرم و دست از انکار آن بردارم، آن خرد الهی بر من نمایان می شود و عشق در من جاری می گردد.

 

 

 

داستان انگیزشی مقابله با چالش های زندگی

درون من صدایی ندا می دهد،بیدار شو، آرزوهایت یک رسیدن به توبدهکار است.

این صدا برای شما آشناست ؟

درون شما هوشمندی بیکرانی خانه داردکه می خواهد شما تغییر کنید و راه رسیدن به آرزوهایتان را می داند ، می داند چگونه از شما پشتیبانی و شما را راهنمایی کند، اگر راه را بر ترس هایتان ببندید، هنگامی که آگاه و حاضرمیشوید تا با ترسهایتان روبرو شوید، هر ترسی می تواند به شما درسی بدهد.

 

ارنست هولمز،به انگیزه درونی، کشش الهی اشاره می کند که بی وقفه در گوش شما می گوید، رشد کن، رشد کن ،تغییر کن.

اما صدای دیگری نیز وجودداردکه صدایی بلندتراست ،صدای ترس.

که فریاد می کشد نه، نه .بمان همین جا خوب است ، امن است ، متاسفانه این دروغی بزرگ است. دروغی که از نجواهای ذهن برمی خیزد و اجازه تجلی نیروی هوشمند درونتان را نمی دهد .مقاومت در برابر کشش الهی به رشد، بسیار خطرناک تر از رشد نکردن است .

می توان ترس را اینگونه معنی کرد،شواهد دروغینی که واقعی به نظر می رسند، اما اگر بخواهیم زندگی بزرگ تری ایجاد کنیم، باید اندازه ی وجودمان را گسترش دهیم  و این به معنای آن است که به سرحد خود برویم و خیز برداریم.

داستان شجاعت پرواز را در لینک زیر بخوانید 

لینک داستان شجاعت پرواز

 

داستان شجاعت پرواز – رسیدن به آرزوها و رویاها

 

یک روز از پنجره آشپزخانه به بالکن نگاه کردم،پرنده ای را دیدم که تکه های کوچک چوب را به منقار گرفته بود و قصد داشت در بالکن برای خود لانه ای بسازد، تا غروب آفتاب لانه اش تقریبا ساخته شده بود، چند روز بعد 3 تا مهمان جدید داشتیم ، هر روز روی تخم هایش می نشست و منتظر تولد جوجه هایش بود، تماشای به دنیا آمدن جوجه ها برایم تجربه ای مقدس و زیبا بود 

هر بار که به پنجره بالکن نزدیک میشدم، پرنده نر که چشمان قرمزرنگی داشت می ترسید و سریع از آنجا پر می کشید و دور می شد، ولی پرنده ماده با آن چشمان درشت مشکی رنگش و آرامش عمیقی که داشت، بااینکه من گاها قدم به درون بالکن می گذاشتم همچنان محکم روی تخم هایش نشسته بودو هیچ حرکتی نمی کرد ،این تجربه برایم جالب بود که مهر مادری را حتی در حیوانات هم می توان دید، که به خاطر فرزندانش ترس از وجودش رخت بسته بود.

سرانجام روزی رسید که جوجه ها به دنیا آمدند، مادر جوجه ها، هر روز میرفت و با غذا برمی گشت و مراقب و مواظب جوجه هایش بود. هر روز روند رشد آنها را تماشا می کردم و لذت می بردم تا اینکه روز پرواز جوجه ها فرارسید ،

جوجه ها مجبور بودند آسایش و امنیت لانه را ترک کنند و یکروز آفتابی، وقت آن رسید که در آسمان اوج بگیرند، بچه گنجشک اول از لانه خارج شد،و برای نخستین بار روی لبه بالکن نشست ، به پایین نگاه کرد،حدود سه متر با زمین فاصله داشت، برای لحظه ای کاملا بی حرکت ایستاد ،بالش را به سختی باز کردو تلاش کرد که در آسمان اوج بگیرد،چند قدم به جلو و عقب رفت و بار دیگر به شدت بالهایش را به هم زد و بی درنگ از لبه بالکن ، به سمت درختی در باغچه اوج گرفت ،و پس از نخستین تجربه موفقیت آمیز پرنده بودنش ، با همه وجود جیک جیک کرد.

و پس از آن جوجه دوم نیز همین کار را کرد، اما جوجه سوم، داستان دیگری داشت ، با نگرانی به لبه بالکن آمد، به پایین نگاه کردو به سرعت به لانه برگشت،انگار شهامت دنباله روی از خواهر ، برادرهایش را نداشت ، شنیدن جیک جیک آنها از باغچه، تشویقش میکرد از لانه پرواز کند، باز روی لبه بالکن نشست، بالهایش را به شدت به هم زد، یا باید می پرید یا می افتاد، چند بار به درو دیوار خورد، اما سرانجام توانست خود را به باغچه برساند، پس از آن سه گنجشک چند بار با موفقیت دور باغچه پرواز کردند و سپس به سوی اکتشاف جهان ناشناخته ی پیش رویشان پرکشیدند.

گفت بیایید به لبه پرتگاه،

گفتند می ترسیم،

دوباره گفت ، بیایید به لبه،

آن ها آمدند ،

آن ها را هل داد و به پرواز در آمدند.

“گیوم اپولینر”

داستان زندگی ما داستان پرواز است ، پرواز به سرزمینی ناشناخته، بیشتر انسانها در زندگی،به دنبال امنیت هستند ، امنیت مالی، امنیت در رابطه ، امنیت شغلی،……. این همان جایی است که زندگی یکنواخت می شود و خمودگی می تواند ریشه بدواند.

داستان زندگی ، داستان پروازی پر از رمز و راز است ، پرواز از فراز لبه امنی مطمئن، به سرزمینی نامطمئن، یادم می آید اولین باری که تصمیم گرفتم از شهر کوچک خودم به کشوری دیگر برای ادامه تحصیل مهاجرت کنم، با مخالفت همه اطرافیان و خانواده ام روبرو شدم ،و با این جملات مدام من را بمباران می کردند ، شغل به این خوبی داری آن را از دست می دهی ، ماشینت را می خواهی بفروشی ، چند سال دیگه برمیگردی، همین شغل را هم نخواهی داشت، در صورتی که در این مدت می توانی با همین پولی که درمی آوری خانه بخری و همین جا رشد کنی ….

ولی انگار شوق پرواز از لبه طاقچه زندگی در من آتش انداخته بود، سفری به سرزمین ناشناخته را آغاز کردم ، از امنیت به سوی ناامنی پرواز کردم ، از زندگی یکنواخت که همیشه به مانند گور برایم تنگ است، به سرزمین هیجان، تغییر و تحول گام گذاشتم .

 

کامینگز میگه : به شجاعت نیاز هست تا بزرگ شویدو همان کسی شوید که واقعا هستید .

هنگامی که باورهای معنوی تان را با ایمان به خدا ، هوشیاری، حضور بی کران، شعور کیهانی در هم می آمیزید،تجربه ای شگفت انگیزپدید می آید، ما به این دنیا آمدیم تا در یک سفر ماجراجویانه،کاوشگر باشیم، حرکت کنیم، رشد کنیم و تکامل بیابیم، و این تنها هنگامی رخ می دهد که پا روی ترسهایمان بگذاریم و آماده تجربه های نو در زندگی باشیم .

در لینک زیر می توانید داستانی شیرین از پشتکار برای رسیدن و خواسته ها و اهدافتان بخوانید 

داستان شیرین پشتکار (رمز پیروزی )

 

 

 

 

حال خوب با جملات تاکیدی مثبت روزانه- راز ارتعاش و فرکانس مثبت

یک روز پیامکی از طرف یک سازمان برایم ارسال شد، که باید روال کاری را برای امضا یک  نامه طی می کردم، وقتی پیامک را دیدم، اول کلی غز زدم  و با خودم گفتم این کار باید به صورت آنلاین انجام می شد ولی الان چقدر باید زمان و انرژی صرف کنم تا این کار را انجام دهم، ولی یادم آمد که هر اتفاقی را باید با دید مثبت نگاه کنم ، سریعا در دفتری که همیشه همراهم هست ،نوشتم که این کار برای من خیر است و به آسانی و سریعا و توسط انسانهای خوب و مهربان، انجام می شود .

صبح از خانه بیرون آمدم، به طرف آن سازمان حرکت کردم،در طول راه جملات تاکیدی مثبت را با خودم تکرار می کردم ،من امروز انسانهای خوب و اتفاقات خوب را جذب می کنم .

به سازمان مربوطه رسیدم ،خانمی که باید نامه من را امضا میکرد، در حال جر و بحث با مشتری بود ، از شدت کار و شلوغ بودن اداره می نالید ،نزدیک شدم با لبخندی گرم سلام کردم، برگه را خواند، و همان موقع تلفنش زنگ زد ، آن طرف خط ظاهرا همسرش بود، با عصبانیت پاسخهای کوتاه می داد و مدام تکرار می کرد ، من فعلا مشتری دارم ، گوشی رابا عصبانیت سرجایش کوبید، موبایلش را برداشت و از اتاق خارج شد ، من روی صندلی نشستم ،از پنجره اتاق او را می دیدم که در راهرو با عصبانیت راه می رود و گفتگویی آکنده از خشم با طرف مقابلش دارد.

بیست دقیقه بعد وارد اتاق شد ،گفت ببخشید معطل شدید ، به صورتش لبخند زدم و گفتم میخواهید برایتان آب بیاورم، گفت نه، ممنونم و شروع به خواندن نامه ام کرد ، کمی آرامتر شد.

برگه را مهر و امضا کرد و پرسید تا چند ماه باید این برگه را بیاورید تا من امضا کنم ؟

گفتم ظاهرا 6 ماه .

گفت همه برگه ها را بده تا برایت امضا کنم، تا هر ماه مجبور نشوید تشریف بیاورید. فقط لطفا با سازمان مربوطه این موضوع را مطرح نکنید ،که مشکلی برای من پیش بیاید.

بسیار خوشحال و هیجان زده شدم ،ازش صمیمانه تشکر کردم و از سازمان خارج شدم .در طول راه فکر می کردم ، من هرماه چقدر باید انرژی و زمان صرف می کردم تا این نامه ها امضا شود و  به آسانی کارم انجام شد، و این نتیجه جملات تاکیدی مثبت امروز صبح بود که :

من امروز انسانهای خوب و اتفاقات خوب را جذب می کنم .

سوار ماشینم شدم، به منظره ها ، به خیابانها، به مغازه ها و به همه آدمها لبخند می زدم، چون حالم خیلی خوب بود و سرشار از انرژی بودم .

جلوی یک پارک رسیدم . تصمیم گرفتم قدری در پارک قدم بزنم و کمی مراقبه کنم ، دنده عقب گرفتم تا در جایی مناسب پارک کنم ولی محکم با سپر جلویی ماشینی که پارک کرده بود برخورد کردم ،

پیاده شدم، یک ماشین خارجی ،مشکی رنگ صفر و تمیز که در اثر برخورد، چند خط روی سپرش افتاده بود، عذرخواهی کردم و با نگرانی گفتم، بفرمایید تا چه مبلغی را باید تقدیم کنم ، مرد بسیار خوب و مهربانی به نظر می رسید، گفت اشکالی ندارد چیز مهمی نیست ، شما بفرمایید .

باز اصرار کردم تا پول تعمیر ماشینش را بگیرد، ولی قبول نکرد و با رویی گشاده به من لبخند زد و باز تکرار کرد ، چیز مهمی نیست خانم ، تشریف ببرید. 

باز یاد جملات تاکیدی مثبت صبح افتادم که:

من امروز انسانهای خوب و اتفاقات خوب را جذب می کنم .

این داستان واقعی را برایت تعریف کردم تا نکته ای بسیار بسیار مهم را در اینجا عنوان کنم ، در هریک از ما انسانها، صفات نیک و بد وجود دارد ،شما می توانید از هر فردی بسته به انرژی که برای جهان می فرستید صفات خوب و یا بد او را بیرون بکشید .

اگر فردی بداخلاق هست با تاکید بگویید ، او با من خوب رفتار می کند و من وجه نیک او را بیرون می کشم .

اگر فردی ظالم است با تاکید بگویید او با من مهربان و دلسوز است و من وجه نیک او را بیرون می کشم .

اگر به شغلتان علاقه ای ندارید ، اگر می خواهید شغلتان را عوض کنید، اگر سرکار مشکل دارید یا اگر بیکار هستید، بهترین راه حل این است که، شغل کنونی خود را با عشق متبرک کنید ، بدانید که این شغل تا زمانی که در آن مشغول به فعالیت هستید پله ای برای تجربه شماست و قرار است چیزهای زیادی از آن یاد بگیرید،اگر در محل کار کسی شما را می آزارد، هرگاه به آن رفتارها می اندیشی ، آنها را باعشق متبرک کن، اگر این شخص ایرادگیر است، با تاکید بگویید که او دوست داشتنی و بسیار تحسین انگیز است .

اگر شغل خود را دوست دارید اما احساس می کنید به اندازه کافی پول نمی گیرید، حقوق فعلی خود را با عشق متبرک کنید، قدردانی برای چیزهایی که هم اکنون داریم به آن امکان رشد و افزایش می دهد.تاکید کنید که اکنون ذهن خودآگاهتان را برای موفقیتی بیشتر باز و آماده نموده اید و قسمتی از آن موفقیت، افزایش درآمد و ثروت است .

همیشه هر کاری از دستتان برمی آید برای شغل خود بکنید تا کائنات بدانند که آمادگی بالا رفتن از جایی که هستید به جایگاهی بهتر را دارید.

فراموش نکنید که تکرار جملات تاکیدی مثبت به شما کمک می کند تا از درون انرژی مثبت به سوی دیگران بفرستید، در ارتباط با افراد ،خصوصیات مثبت آن فرد را بیرون بکشید و در طول روز ، افراد مناسب، اتفاقات خوب را برای خود رقم بزنید، و این حقیقت وجود دارد که افراد اطراف ما در حقیقت بازتاب درون ما هستند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

راهنمای عملی رسیدن به خواسته ها و اهداف در زندگی

 

یکی از راههایی که به شما کمک می کند مسیر رسیدن به خواسته های خود را کوتاه کنید تصویرسازی ذهنی می باشد، سعی کنید مدام به تصویر ذهنی تان بیندیشید ولی تلاش نکنید به زور و شتابزدگی تصویر ذهنی تان را به اجرا درآورید،

هر خواسته ای در زمان درست و مکان درست اتفاق می افتد ، تنها به این نکته کلیدی توجه کنید که این عالم غنی و سرشار از نعمت و فراوانی و برکت برای من و توست. تنها کاری که شما می کنید این است که در راستای رسیدن به هدف و رویای خود،گامی هرچند کوچک بردارید، به ندای درونی خود گوش دهید، هر آنچیزی که به شما الهام می شود را یادداشت کنید، حتی کوچکترین ایده و احمقانه ترین راه حل که به نظرتان می رسد را سریعا روی کاغذ ثبت کنید.

یک دفترچه کوچک، برای نوشتن نشانه ها و ایده ها همراه خود داشته باشید، از خداوند بخواهید که راههای رسیدن به هدف را به شما نشان دهد، وبدون قضاوت و پیش داوری ذهنی، ایده های خود را در آن یادداشت کنید.

مثلا اگر هدف شما نوشتن یک کتاب می باشد، شاید اولین ایده این است که امروز یک مقاله دو صفحه ای در خصوص کتاب بنویسید ، تعلل نکنید یک خودکار بردارید و هرچه به ذهنتان می رسد را یادداشت کنید.

به نداهای ذهن انتقادگر و منتقد درونی خود، گوش ندهید، فقط بنویسیدو بنویسید و بنویسید، وقتی نوشته تان تمام شد از اول نوشته خود را بخوانیدو حالا اصلاحات نوشتاری را انجام دهید.می توانید این نوشته اصلاح شده را در فایلی از کامپیوترتان تایپ کنید ، هر روز بخشی به آن اضافه کنید ، بعد از یک ماه می بینید که کتاب شما آماده شده است و فقط لازم است فصل های مختلف را جدا کنید و پس از ویراستاری آن را چاپ کنید ،

دیدید چقدر ساده بود ، کتابی که چندین سال است تصمیم گرفته بودید آن را بنویسید و پشت گوش می انداختید، در مدت یک ماه کامل شد و آماده چاپ می باشد،در خصوص تمام خواسته ها ، رویاها و اهداف زندگیتان همین کار را بکنید.

هر روز به ندای قلبتان گوش دهید، فقط کافی است قدم های کوچک را به سوی خواسته تان بردارید ، به یاد داشته باشید تا زمانی که ایده ها فقط در ذهن شما باشند و آنها را عملی نکنید و قدم های کوچک به سوی هدفتان برندارید ،به هیچ چیز نخواهید رسید .

این جمله طلایی زیگ زیگلار را به خاطر بسپارید:
“لازم نیست حتما عالی باشی تا شروع کنی ، ولی حتما باید شروع کنی تا بتوانی عالی باشی”

اولین محصول شما ، اولین اثر هنری شما ، اولین کتاب شما، اولین نت موسیقی شما، قطعا خوب از کار در نمی آید ولی، با تکرار و تمرین بهتر و بهتر خواهید شد.

مدام به تصویر زندگی دلخواهتان بیندیشید، وبا خود تکرار کنید :

حق من یک زندگی با بالاترین استانداردهاست ، من در راستای هدفم حرکت می کنم، و خداوند در این راه پشتیبان من است و من به راحتی اهدافم را در زندگی خلق می کنم .

ممکن است در زمان تصویر سازی ذهنی ، و فکر کردن به زندگی دلخواهتان ، افکار منفی به سراغ شما بیاید ، این رویا عملی نخواهد شد ، چگونه امکان پذیر است ! از کجا می توانم آن خانه رویایی را داشته باشم ، چگونه پول لازم برای خرید ماشین دلخواهم برایم فراهم می شود.چگونه بیزنس بزرگی خواهم داشت؟

در این مواقع ، به گذشته خود سری بزنید،تمام اتفاقات خوب و معجزات هر چند کوچک که برایتان اتفاق افتاده است را مرور کنید و یک به یک آنها را روی کاغذ بنویسید، به معجزاتی فکر کنید که از جاییکه حتی فکر نمی کردید در زندگیتان رخ داد ، و شما شگفت زده می شدید ، پس باز هم اتفاق خواهد افتاد.

و بارها این جمله تاکیدی مثبت را با خود تکرار کنید :

آنجا که راه نیست خدا راه می گشاید.

خداوند در همه مراحل زندگی پشتیبان من است و از راههایی که فکر نمی کنم مرا به خواسته ام می رساند.

لیلا امیری نسب

مربی مهارتهای زندگی

به خودت عشق بورز و اشتباهات خودت را ببخش

اگر پیوسته از عشق ورزیدن به خودت پرهیز کنی، جهان نیز افرادی را به سوی تو می فرستد که از دوست داشتن و عشق ورزیدن به تو پرهیز خواهند کرد. خودت را با تمام اشتباهات و خطاهایی که داری ببخش و هیچوقت خودت را سرزنش نکن.

-وقتی کاسه خورشت قورمه سبزی از دستت می افتد و تمام فرش را کثیف می کند ساعتها به خودت غر نزن، اه ، دست و پاچلفتی ، حالا کی میخواد اینجا را تمیز کند.

-وقتی ظرفی قیمتی از دستت می افتد و می شکند، خودت را سرزنش نکن ، وجود تو ارزشمندتر از هر ظرف شیشه ای ،چینی و سفالی است .

-وقتی گزارشی را به علت عجله و ناخواسته به رییست اشتباه تحویل می دهی ،خودت را سرزنش نکن ، با خودت بگو درستش می کنم.

-وقتی اطلاعاتی که ساعتها روی کامپیوتر تایپ کردی و به علت قطع برق تمام اطلاعات به یکباره پاک می شود ، به خاطر احمق بودن و دست و پاچلفتی بودنت، خودت را سرزنش نکن.

-می دانی ، به خودت به چشمان یک کودک معصوم بنگر.

کودکی معصوم ، که ظرف خورشتی را ریخته، کاسه ای بلورین را شکسته وکارش را به درستی انجام نداده و حالا با چشمانی نگران به تو می نگرد .

شاید گاهی آنقدر با والد سرزنشگرت به جان کودک درونت می افتی و با سخت گیری هایت به خاطر اشتباهاتی که انجام داده کتکش می زنی، که او به گوشه ای از درونت فرومیرود و ساعتها گریه می کند.

گاهی او را در آغوش بگیر ، به رویش لبخند بزن و بگو اشکالی ندارد عزیزکم،

می دانم اشتباه کردی ، شاید حواست به دعوای دیشب سرمیز شام بود ، شاید آنقدر بار مشکلاتم را به دوشت ریخته ام که بیشتر از توان توست ، می دانم،….

من دوستت دارم ، من تو را می بخشم ، من تو را به خاطر تمام اشتباهاتت می بخشم، قول می دهم از این پس با تو مهربان تر باشم ،

قول می دهم به جای والد پرخاشگر، برایت والدی حمایتگر و مهربان باشم ،

اصلا ببین،امروز به خاطر تمام اشتباهاتی که کردی یک بستنی قیفی مهمان من،خوبه ….!؟

بیشتر بدانید :

8 روش کاربردی براي شفای کودک درون

عشق از نگاه تحلیل رفتار متقابل TA

سایه های شخصیت – سفر کشف من حقیقی و شفای زندگی

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.