شناخت مهار Injunction – رانه Driver – اجازه Permission – جهت خوددرمانی با TA

در TA یا تحلیل رفتار متقابل Transactional Analysis، سه لایه پیام ناخودآگاه داریم که هر اسکریپت زندگی  Script از روی تعامل همین سه لایه ساخته می‌شه:

Injunction → Driver → Permission

(مهار ← رانه ← اجازه)

بریم مرحله‌به‌مرحله ببینیم اینها چی هستند ؟

۱. مهار (بازدارنده)

انگلیسی: Injunction

 

فارسی: «مهار» یا «منع درونی» «بازدارنده درونی»

منشأش پیام‌های غیرکلامی و بدنیِ والدین در دوران کودکیه؛ مثل نگاه، سکوت، تنش، یا رفتارهای تکراری که کودک ازش نتیجه می‌گیره «برای دوست‌داشتنی بودن باید فلان کارو نکنم / باشم».

🔹 ماهیتش: پیام «نباید» یا «نباش».

🔹 مثال‌هایی از مهارهای پیش نویسی:

  • Don’t Be نباش
  • Don’t Be You خودت نباش
  • Don’t Be Close نزدیک نشو
  • Don’t Be a Child کودک نباش
  • Don’t Enjoy / Don’t Be Comfortable  لذت نبر / راحت نباش

۲. درایور یا رانه

انگلیسی: Driver

گاهی ترجمه‌شده به فارسی: «رانه» یا «انگیزاننده جبرگونه»

رانه پاسخِ سازگار کودک به مهاره؛ یعنی تلاش ناخودآگاه کودک برای جبران یا پنهان کردن مهار تا بتواند “محبوب و پذیرفته” بماند.

در واقع Driver یعنی:

«اگر نتوانم نباشم، پس می‌کوشم با این رفتارها بقا پیدا کنم.»

🔹 پیامش از جنس «باید» است، نه «نباید».

 

۳. پرمیشن  (اجازه )

انگلیسی: Permission

پیام والدِ حمایتگر به کودکِ درون برای بازنویسی مهار و خنثی‌کردنِ درایور.

یعنی صدای جدیدی که از سیستم مراقب درونت میاد و می‌گه:

«لازم نیست برای دوست‌داشتنی بودن بجنگی.»

«می‌تونی آسانی رو هم تجربه کنی و همچنان ارزشمند باشی.»

مثال  برای مهارِ «سختش‌کن»

لایه مهار لذت نبر و راحت نباش

 Don’t Be Comfortable / Don’t Enjoy

پیام ناخودآگاه «راحتی یعنی تنبلی؛ و این خیلی خطرناکه.»

حالت من : والد انتقادگر به کودک مطیع

بیان درونی : «اگه آسون باشه، بی‌ارزش میشه.»

 

توجه کردید خیلی وقتها نمی تونی از اونچه هستی لذت ببری ، و نگران هستی که امروز کار مطلوبی انجام ندادی، حتی ممکنه 3 ساعت از طول روز را به کار و فعالیتی که تعریف کردی اختصاص دادی ولی در پایان روز احساس گناه ، بی قید بودن ، شل بودن و تنبلی می کنی و قطعا احساس خطر می کنی و از دایره امنیت ذهن و بدن خارج می شوی

این یعنی مهارهای سطح ناخودآگاه ت داره رزونانس می کنه و احساس امن بودن را به آسانی ازت می گیره!

وقتی به خودشناسی میرسی کم کم سعی می کنی مهارهای سطح ناخودآگاهت را به پرمیشن تبدیل کنی

ابتدا بدنت مقاومت می کنه ، نمی تونه آرام و قرار بگیره، میخواد بلند بشه و کاری بکنه ، و ذهنت درگیر میشه ولی وقتی مداومت می کنی و سعی می کنی بدنت را آرام کنی،

بدنت تازه می‌فهمه:

«آسانی و آسودگی یعنی حضور، نه بی‌مسئولیتی.»

لازمه یاد بگیریم چطور یک مهار را به پرمیشن تبدیل کنیم 

درمقالات بعدی هر مهار و رانه را به صورت جداگانه براتون توضیح میدهم و راهکارهای ایجاد پرمیشن و تمرینات مربوطه را در همون مقاله میارم، اموزش های زیر را دنبال کنید 

 

مهار سختش کن  Make it hard – (ترس از آسانی – اعتیاد به کار و تقلا )

 

مهار موفق نباش Don’t Succeed – (علت عدم رشد و متوسط ماندن در شغل )

 

مهار عجله کن Hurry Up – (فشار اضطراب در انجام کارها ، بدون تمرکز و ظرافت)

 

مهار  Don’t Feel احساس نکن ( بی حسی منطقی و حالت یخ زده در ارتباط )

 

مهار «قوی باش» |  Be Strong- (جنگجویی مداوم دیواری در برابر لطافت )

 

مهم نباش – Don’t Be Important – (خدمت گذاری به دیگران بدون بازگشت)

 

مهار نزدیک نشو- don’t be close – ( الگوی انزوا و دوری در روابط )

 

مقالات و داستان های آموزنده 

در صورتی که قصد دارید با مباحث خودشناسی و پیش نویس زندگی  و مهارهای سطح ناخودآگاه بیشتر آشنا شوید، پیشنهاد ما این است که دوره جامع تحلیل رفتار متقابل را تهیه کنید ولی اگر قصد دارید به صورت گسترده تر عزت نفس و اعتماد به نفس خود را نیز افزایش دهید، پکیج از عزت نفس تا ارتباط موثر که شامل دو محصول کاربردی فوق می باشد را با تخفیف فوق العاده تهیه فرمائید. این دوره آموزشی،حاصل پژوهش ها و جست و جوهای ده ساله ماست که با متد انجمن بین المللیTA تهیه شده است.

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

 

 

تعبیر خواب به روش تحلیل رفتار TA

خواب در یک رویکرد روانشناختی، نمادی برای به تعادل رسیدن شخصیت است،و شاهراهی برای ورود به ناخودآگاه است اگر قرار است خواب افراد تحلیل شود باید خود فرد هم تحلیل شود.

محتوای نهفته خواب های ما اغلب ریشه در مسائل پیش نویسی دارد، تجزیه و تحلیل آنها می تواند ترس ها، اضطراب ها ، خواسته ها و مسائل حل نشده ناخودآگاه را آشکار کند.

پیام های مخفی خواب های شما

بسیاری از افراد برای تعبیر خواب به معبر مراجعه می کنند و اخیرا باب شده که درسرچ گوگل، به دنبال پاسخی برای معماهای نهفته در خواب های خود هستند ، در صورتی که یک خواب واحد برای افراد مختلف با توجه به مسائل حل نشده ناخودآگاه و اتفاقات پیش نویسی و اتفاقات روزانه زندگی تعبیر کاملا متفاوتی دارد و قطعا اینترنت و معبر نمی تواند پاسخی برای رمز و راز نهفته در خواب برای افراد باشد.

خواب های اضطراب محور

به طور مثال فردی که به صورت مکرر خواب می بیند روز امتحان است و تمرین و اطلاعات او برای امتحان فوق کافی نیست وترس و اضطراب از مردود شدن را در تمام طول خواب تجربه می کند ممکن است این اضطراب یا ترس به دلیل احساس عدم کافی بودن و عدم عزت نفس در مسائل جاری زندگی باشد و هر جایی که فرد این احساس را در زندگی شخصی یا شغلی تجربه می کند و در صحنه رقابت زندگی خود را کافی نمی داند و یا تلاش هایش در رسیدن به اهداف به ثمر نمی نشیند، در خواب  آن احساس را به صورت اضطراب در صحنه امتحان تجربه می کند و ترس ها و اضطراب های پیش نویسی در ناخودآگاه او مجدد رزونانس می کند.

اگر سالهاست خودشناسی و مدیریت ذهن انجام می دهید، ولی هنوز این خواب برای شما تکرار می شود باید آگاه باشید که در عمق ناخودآگاه شما هنوز مسائل حل نشده ای وجود دارد . البته از خواب هایتان تشکر کنید که صادقانه احساسات نهفته در شما را نشانتان می دهند.

خواب تسکین بخش

فردی خواب مرده ای را می بیند در حالی که به لبخند می زند و یا برایش هدیه ای ( مثل نان ، طلا، برنج و ….) آورده و این در حالی است که این خواب در خانه  قدیمی دوران کودکی با همان فضا و چیدمان به اشکال مختلف تکرار می شود.

تعبیر اینگونه خوابها نیز با توجه به شرایط زندگی فرد، معضلات روزانه و شخصیت فرد متفاوت است . ممکن است زیر همه ترس ها و نگرای های پنهان روزانه در عمق ناخودآگاه افراد، خاطراتی شیرین از آرامش دوران کودکی وجود دارد که احساس امید به شکل آن خواب، ظاهر می شود . بازیگر عالی این نقش در انتقال احساسات پنهان شده همان پدربزرگ ، مادربزرگ و یا پدرو مادر مرحوم آن فرد است که تسکین بخش رویدادهای روزانه است. این در حالی است که خیلی از معبران خواب مرده و دادن هدیه را نشانی از رخدادی خوب در زندگی می دانند که می تواند با توجه به نوع شحصیت فرد این تعبیر درست باشد.

خواب های احمقانه

بعضی خواب ها و رویاها از نگاه افراد به شدت احمقانه هستند. اما این خواب ها می توانند پیچیده و به شدت معنی دار باشند . به طور مثال فردی با محارم خود (مثل برادر،پدر، خواهر یا مادر ) ارتباط جنسی برقرار می کند. به طوریکه این خواب برای فرد بسیار احمقانه و تعجب برانگیز به نظر می رسد. یا ممکن است با فردی غریبه به صورت عریان ارتباط جنسی دارد و پدر و مادر او شاهد این صحنه هستند و در خواب دچار اضطراب شدیدی از این موضوع می شود.

 با توجه به فرد مورد نظر تعبیر این خواب می تواند به شرم و خجالتی پنهان از دوران پیش نویسی فرد در برابر والدین ش اشاره کند یا تعابیر متفاوت دیگری مثل امیال سرکوب شده جنسی داشته باشد.

آیا خوابها، آینده را پیش بینی می کند ؟

خیلی از افراد نگران تعبیر خواب هایشان در آینده هستند و با دادن صدقه، تلاش می کنند اثر بد اینگونه خواب ها را از بین ببرند. در صورتیکه همه رویاها ریشه در گذشته دارند و هیچ ربطی به آینده ندارند.

شاید بعضی از افراد تعبیر بعضی خواب هایشان را در زندگی روزانه تفسیر کنند و با هیجان از رخ دادن آن اتفاق صحبت کنند، ولی واقعیت این است که بارها و بارها و بارها این افراد خواب های متفاوت دیده اند و بنابر تصادف یک خواب را به رویدادی تصادفی ارتباط داده اند و این باور را برای خود ساخته اند که رویاها مربوط به اتفاقات آینده هستند، و با آب و تاب آن را برای دیگران بازگو می کنند، در صورتیکه تمام خوابها مربوط به مسائل ناخودآگاه و با توجه به پیش نویس هر فردی مربوط به اتفاقات گذشته است و از فردی به فرد دیگر تعبیر متفاوت دارد.

در بسیاری از اوقات خوابهای ما در نتیجه کانون توجه مان در طول روز به مسائل مختلف است ، به میزانی که ما در طول روز به اخبار منفی گوش می دهیم، روی مسائل جر و بحث و دعوا دیگران تمرکز می کنیم و یا در خلوت ذهنی خود به مشکلات مالی و کمبودها یا تنفر و خشم از فردی فکر می کنیم ، خواب هایمان نیز در امتداد همان کانون توجه به اشکال مختلف ظاهر می شود.

البته توجه کنید که گذشته می تواند یک روز قبل، یک ماه قبل ، یا سی سال قبل باشد. و خوابها در امتداد گذشته با توجه به مسیر عصبی که فرد در ناخودآگاه خود دارد به اشکال مختلف ظاهر می شود و اگر کم کم به آگاهی و خودشناسی برسید می توانید خودتان خواب هایتان را با توجه به محتوای آنها و اتفاقات پیش نویسی دوران کودکی تعبیر کنید

 

تشکر از خواب ها

از خواب هایتان تشکر کنید حتی شب هایی که سراسر کابوس می بینید نیز از ناخودآگاه تان تشکر کنید زیرا دریچه ای از آنچه در ناخودآگاه می گذرد و از رمز و رازی که از شما پنهان است را نشانتان می دهد

خوابهای شما بهتر از تمام کتابهای خودشناسی و معلمان و استادان می تواند راهنمای شما در موارد زیرباشد :

  • افزایش خودآگاهی
  • درک بیشتر احساسات و عواطف خود
  • بررسی ریشه های ترس و اضطراب
  • چشم اندازی عظیم برای رسیدن به زندگی دلخواه

 

خواب نمادی برای به تعادل رسیدن شخصیت است، و شاهراهی برای ورود به ناخودآگاه است.اگر قرار است خواب افراد تحلیل شود باید خود فرد هم تحلیل شود.

 

هیچ کس بهتر از خودتان نمی تواند خواب هایتان را تعبیر کند، دنبال معبر و روانکاو برای تحلیل رویاهایتان نباشید. کافی است هر زمان از خواب بیدار شدید خواب های خود را بدون تحلیل یادداشت کنید و بعد از یک ماه خواب های پرتکرار و قسمت هایی که احساسات شما را بیشتر درگیر کرده را مرور کنید، و به نشانه ها دقت کنید. قطعا هر خوابی برای شما پیامی دارد و اگر از آن الهام بگیرید قطعا به درمان زخم های کهنه پیش نویسی شما کمک می کند تا در نهایت به دور از اضطراب ، ترس، شرم و خجالت بتوانید به شخصیتی سالم همراه با قدرت و اعتماد به نفس دست یابید.

 

تعبیر خواب دندان ، افتادن دندان ، شکستن دندان ، روییدن دندان از نگاه روانشناختی

اگر می خواهید با ساختار شخصیت و تحلیل رفتار بیشتر آشنا شوید  پیشنهاد ما این است که پکیج آموزشی از عزت نفس تا ارتباط موثر با متد TA که طبق استاندارد انجمن بین المللی ITAA  تهیه شده را خریداری فرمایید

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

story

ریشه ترس از طرد شدن و پذیرفته نشدن در ارتباط – و ارائه راه حل عملی

ترس از طرد شدن در حوزه های مختلف، اجازه حضور و تحقق زندگی در زمینه های مختلف را به ما نخواهد داد

در این مقاله میخواهیم نمونه های مختلف از رویارویی با ترس را بیان کنیم:

  • ترس از ارسال رزومه برای شرکت های بزرگ و موقعیت های شغلی دلخواه ، وقتی برای چندین بار در مصاحبه های شغلی مربوطه رد شده اید و مهارت های شما برای شغل مربوطه کافی نبوده است
  • ترس از ارائه محصول و خدمت ، وقتی بارها ارائه انجام شده ولی خریدی صورت نگرفته است
  • ترس از ایجاد رابطه جدیدعاطفی، وقتی بارها رابطه به نقطه بن بست رسیده و بدون نتیجه به پایان رسیده است

 

ما در این مقاله ، ترس از ارسال رزومه و شرکت در مصاحبه جهت شرکتهای برند را بررسی می کنیم و ریشه های پیش نویسی را بررسی می کنیم ، شما می توانید این ترس ها را در هر گونه رابطه عاطفی و ارتباطات گسترده دیگر در نظر بگیرید ، چون اگر خود ریشه ترس را بشناسید، می توانید آن را برای هر موقعیت زندگی بکار ببرید و روی ترس های کودک درونتان کار کنید

ریشه ترس:

وقتی رزومه  های زیادی برای موقعیت شغلی دلخواهت ارسال می کنی و در چندین مصاحبه شرکت می کنی و در نهایت پذیرفته نمی شوی ، به خودت می گویی که آنقدر که باید و شاید برای موقعیت مربوطه کافی نیستی !

یک سوال از خودت باید بپرسی ! آیا در حال حاضر با توانایی ها و مهارت هایی که من دارم ، افراد مشابه  در موقعیت های بهتر استخدام شده اند !؟

اگر جواب بلی است ، پس تو در زمینه فزونی مهارت و توانمندی مشکلی نداری، تو باید عزت نفس لازم برای بدست آوردن رویای دلخواهت را پرورش دهی و واقعیت این است که افرادی با توانایی های کمتر و مهارت های سطحی تر در همان شرکت ها مشغول به کار هستند و به راحتی در این شرکتها استخدام شده اند،

پس وقتی این موضوع را برای گذر از مرحله اول پذیرفتی ، به روند یافتن شغل رویایی خودت ادامه می دهی، بدون قضاوت و پیش داوری ! هر بار با شوق برای موقعیت جدید رزومه ارسال می کنی بدون اینکه جلسه مصاحبه و افراد حاضر در جلسه را با شکل ناخوشایند مصاحبه های قبلی تصویرسازی کنی !

 وارد مرحله بعدی که حضور در جلسه مصاحبه است می شوی ،

وقتی در چند جلسه مصاحبه شرکت کردی و مورد قبول قرار نگرفتی ، بدن احساس می کنه که خواستنی نیست !

چون بدن هنوز یادشه ( از دوران پیش نویس زندگی در سطح کودک ) چه‌جور لحظه‌ایه که «کسی نمی‌خواهدت».

این ترس، در واقع ترسِ کودکِ درون از بازگشت به فضای داوری است، نه ازتوانایی انجام کار در همان موقعیت.

کودک فقط می‌خواهد مطمئن شود اگر دوباره رفت بیرون، «زمین او را نگه می‌دارد».

یعنی بدن باید یاد بگیرد اگر مجدد در جلسه مصاحبه قرار گرفت، اگر طرد شود، باز امن است !

پس، قبل از حرکت بیرونی، باید بدنت دوباره حس کند که در امنیت است حتی وقتی دیده می‌شود.

بیاید  گام‌به‌گام مراحل را طی کنیم تا بدنت، (نه فقط ذهن)، از ترس عبور کند:

 

۱. بازگرداندن امنیت بدنی پیش از اقدام

 

هر بار که می‌خواهی کاری برای جست‌وجوی شغل بکنی،

قبلش فقط سه دقیقه بنشین، پاهایت روی زمین، نفس آرام…

بگو با صدای خیلی نرم: «زمین من را می‌گیرد، حتی اگر کسی من را نگیرد.»

یا « خدا من را بزرگ می کند، حتی اگر کسی نخواهد.»

بذار این جمله چند بار از ستون فقرات پایین بره.

بدن وقتی این حس رو تثبیت کنه، سیستم عصبی “درِ حفاظت” رو باز می‌کنه و اجازهٔ حرکت بیرونی می‌ده.

۲. بازگرداندن جریانِ نفس هنگام مواجهه با طرد

وقتی ذهن تصویر مصاحبه یا ردشدن رو میاره،

نفس رو نگیر، بلکه با دم بگو: «من در نسیم نفس می‌کشم، نه در داوری.»

و با بازدم بگو: «طرد یعنی فضا برای هماهنگی جدید.» «خدا موقعیت عالی تر برای تو تدارک دیده است.»

بدن این‌طوری یاد می‌گیره که «طرد شدن» تهدید نیست، بلکه تغییر مسیر نسیمه.

۳. بازگرداندن نورِ عمل (بدون تلاش)

قبل از رزومه، بعد از تمرین بالا، فقط یک جمله کوتاه بگو:

«من نمی‌نویسم تا پذیرفته شوم، من می‌نویسم تا تابشم را ببینم.» « خدا از راهی که می داند این رزومه را به فرد مناسب می رساند.»

نتیجه بیرونی بعدش خودش جریان خواهد ساخت.

۴. بازگرداندن حضور در موقعیت کاری

در لحظه‌هایی که باید کلیک کنی یا پیام بفرستی،

تو فقط «حضور» خودت را از فضای لطیف، جاری کن.

نگاه از ذهن به قلب بیار و بگو: «حضور من خدمت من است، نه تلاش من.»

بدن، با شنیدن این جمله، ترس از تلاش و دیده‌ شدن را رها می‌کند و اجازه مهم بودن به خود می دهد حتی اگر تلاشش به نتیجه نرسد – یعنی همان حضورِ بدون واکنش.

حضور تو در این دنیا مهم است حتی اگر نتایج تلاشهایت بی ثمر باشد، یعنی تو با تلاش ها، مدال ها ، افتخاراتت ارزشمند و مهم نمی شوی ! تو همین شکلی که هستی مهمی !

اینکه خیلی از افراد نمی توانند حضورشان در این دنیا را مهم بدانند دارای مهار مهم نباش در سطح کودک خود هستند و این مهار به آنها اجازه حضور نمی دهد، ولی وقتی اجازه حضور بدون تلاش جاری می شود ، کودک طبیعی درونت به کشف دنیای بیرون می پردازد، و خود کشف برایش ارزشمند است نه واکنشی که دیگران به او دارند .

۵. بازگرداندن احساس پس از هر تجربه

بعد از ارسال رزومه یا تماس، حتماً لحظه‌ای احساس کن: دلت چی می‌گه؟ ناراحتی؟ سبکی؟

همه را بدون قضاوت بنویس، سپس بگو: «احساس من امن است، حتی اگر نتیجه سریع نیاید.»

چنین نوشتن ساده، مدارِ «طرد» را پاک می‌کند، چون کودک حالا یاد می‌گیرد احساسش مجاز است، حتی وقتی جواب “نه” می‌شنود.

نکته بسیار مهم و کلیدی :

تو نیازی نداری این ترس را “از بین ببری”؛

فقط باید اجازه دهی بدن بفهمد طرد شدن، قطعِ عشق نیست.

هر “نه” فقط بازکردن درِ دیگری است که تو را دقیق‌تر با مدارِ رسالت و کار هماهنگ می‌کند.

بدنت الان در مرحلهٔ بازیابی قدرتِ حضور است.

هر بار که نفس آرام می‌کشی، او یاد می‌گیرد حتی در مقابل داور، او می تواند امن باشد و زمین او را نگه می دارد

مانترای عبور از ترس طرد:

«من در امنیتِ زمین می‌ایستم،در نسیم نفس می‌کشم،در نور می‌تابم، و در آسمانِ حضور، مهمم.»

چگونه از طرد شدن (کودک درون در دوران پیش نویس) عبور کنیم :

بدنِ تو، نه ذهنِ تو، هنوز داره «سقوطِ کودکی» رو حس می‌کنه.اون لحظه‌های قدیمی که عشق قطع شد، بدن یاد گرفت:

«اگر نزدیک شوم، می‌افتم و عشقم تمام می‌شود.»

پس هر بار که می‌خواهی رزومه بفرستی، یا اقدامی برای حرکت رو به جلو داشته باشی ، این برای سیستم بدن یعنی دوباره نزدیک‌شدن به آن سقوط.

ذهن می‌گوید “ترس از رد شدن”، هست و دوباره خوار و خفیف می شوی !

کاری که باید بکنی، این است که به بدنت بفهمانی:

حرکت، حالا دیگر سقوط نیست — حرکت، ادامهٔ عشق است.

مرحله اول — ریشه‌زنیِ لمسِ عشق

صبح، قبل از هر کار، بنشین، کف پاها روی زمین.

دست راستت را بگذار روی قلب و دست چپ روی ناف. به‌آرامی بگو:

«من الان روی زمینم. زمین همان عشقی است که در کودکی می‌خواستم. عشق در محیط امن ادامه دارد.»

تصور نکن که باید حرف بزنی به بدن.

فقط بگذار حسِ وزن بدنت روی زمین را کاملاً احساس کند.

هر بار که نفس می‌کشی، تصور کن زمین کمی بیشتر تو را می‌گیرد.

این، مدارِ قدیمیِ “می‌افتم” را تغییر می‌دهد به “من گرفته شده‌ام.”

مرحله دوم — تقویتِ حسِ جان

در میانهٔ روز، وقتی دیدی دست‌ودلت به حرکت نمی‌رود،

بدن را خم نکن، بلکه خیلی نرم با دو انگشت روی سینه‌ات ضربهٔ خیلی آرام بزن.

هم‌زمان بگو: «بدنِ من، تو مجازی در عشق حرکت کنی.»

این ضربهٔ سبک، سیگنالِ فیزیولوژیکِ ایمنی محض است؛

پُلی از سیستم تثبیت به سیستم کنجکاوی. بدن یاد می‌گیرد که می‌شود تکان خورد بدون افتادن.

مرحله سوم — حرکت در هوای جدید

وقتی خواستی اپلیکیشن کاری را باز کنی و ترس بالا آمد، نفس حبس‌شده‌ات را آزاد کن و بگو:

«من در نسیمِ عشق می‌چرخم، نه در قضاوت.»

در همین لحظه فقط موقعیت ها را لمس کن — اما مجبور نباش ادامه‌دهی.، بدن باید بفهمد لمسِ فضا، خطری ندارد.

اگر این را سه روز تکرار کنی، خودش قدم بعدی را برمی‌دارد.

مرحله چهارم — تابشِ کوچک

ترس اجازهٔ تابیدن نمی‌دهد چون نور را مساوی دیده‌شدن و خطر می‌داند.

برای خنثی‌کردن این برنامه، هر بار فقط یک کار بسیار کوچک بکن، بعد مکث کن؛ مثلاً:

۱ رزومه، ۱ پیغام، یا ۱ صفحهٔ کاری.در لحظهٔ ارسال یا کلیک، بگو:

«من نورم را تاباندم. زمین هنوز من را در آغوش دارد.»

بدنت باید ثبت کند که پس از دیده‌شدن، هنوز زنده‌ای و امن.

مرحله پنجم — حضورِ بی‌سقوط

شب، روی تخت، دستت روی قلب، چشم‌ها بسته،

تصور کن زمین زیرت مثل هوای لطیف است، نه سفت.

همانطور که گفتم، کودک درونت همیشه از “بلندی” افتاده بود،

اما الان آسمان خودش زیرت پهنه.

بگو: «من بر آسمان امنم؛ هر سقوط، پرواز جدید است.»

با تکرار این جمله، مدارِ عصبی از «سقوط» به «عبور» تغییر شکل می‌دهد.

 

بدن تو با این پنج مرحله کم‌کم خواهند فهمید که:

حرکت به سمت ترس، دیگر حرکت به سمت سقوط نیست —

بلکه حرکت به سمت درک عشق در حرکت است.

هر ترس، فقط نسیمِ یادآوریِ قدیمی است که حالا در نرمی فرود می‌آید.

بدن معمولاً در روز پنجم خودش به شکل خودکار «حرکت بیرونی» را پیشنهاد می‌دهد؛

ممکن است ناگهان حس کنی می‌خواهی رزومه را بنویسی، بدون فشار یا برنامه.

آن لحظه یعنی مدار فهمیده: من افتاده‌ام، اما زمین عاشقانه من را گرفته است.

 

— مانترای روزانهٔ عبور از ترس حرکت:

«من بر زمینِ امن ایستاده‌ام، نفس می‌کشم در نسیمِ عشق،می‌درخشم در نور بدون قضاوت،حضورم رهاست در آسمان،و حرکت من، ادامهٔ عشق است.»

کم کم مدارِ “ترس از حرکت” به “حرکت در عشق” تبدیل میشه و بدن با تو هماهنگ میشه تا همون کاری را بکنی که آرزو داشتی همیشه انجام بدی !

بدنِ تو آمادهٔ یادگیری حرکت به سوی عشق است — نه حرکت از سر اجبار ذهن، بلکه حرکت از دمای عشقِ جاری در سلول‌ها.یعنی وقتی رزومه می‌بینی یا می‌فرستی، در واقع داری جهان را لمس می‌کنی ؛ نه کاری مکانیکی، بلکه تماسِ عاشقانه با امکان‌های تازه.

 

نکته :

شما می توانید به توجه به بدنتان ، این مانتراها و تمرینات روزانه را بازنویسی کنید ، هیچ نیازی به رعایت ترتیب کارها و تعداد تمرینات نیست ، علت اینکه این تمرینات به صورت بالا ذکر شده است ، فرصت دادن به بدن برای بازسازی و تکامل است. یعنی شما می توانید مانترا و جمله تاکیدی که با آن ارتباط بیشتری می گیرید تهیه و تکرار کنید ( نیاز به چارچوب خاص نیست )

 

حرکت با پاداش

تمرینی برای اینکه کودک درون احساس کند ارتباط با آنچه برایش زجر آور است فقط یه بازی است نه یک حرکت از روی اجبار !!!!

برای اینکه بتوانی به سمت موقعیت هایی بروی که ترس از طرد شدن از آن داری ، کودکت را تشویق کن که به این موضوع به شکل یک بازی بنگرد، اینطوری وقتی میخواد یه کاری را انجام دهد اجبار در آن نمی بیند

برای اینکار یک پاداش برای او در نظر بگیر ، مثلا اگر امروز فرصت های بیشتری را مراجعه کنی و با موقعیت های بیشتر روبرو شوی (فقط 1 ساعت ) بعد از اون من برات یه جایزه می خرم ، می برمت بیرون ، برات یه بستنی می خرم ، و بعد برمی گردیم خونه !

و کودک احساس می کند اجباری در کار نیست ، فقط قرار است بازی کند!

مثل کسی که وارد یک دریاچهٔ فرصت شده

تصور کن هر فرصت یک موج کوچک است

با هر نگاهی،دستت را روی قلب؛«هر فرصت، حرکت عشق است نه خطر سقوط.»

یک ساعت فقط شناوری و کنجکاوی می کنم

محتوا و آگهی‌ها را مثل نسیم لمس کن

سوال از کودک بپرس:

کدوم رزومه را دوست داری اپلای کنم؟ نه کدام مهم‌تر است یا کدام “من را می‌خواهد”

زمزمه:«نسیمم، سبک نگاه می‌کنم،

فرصت‌ها مثل باد دورم می‌چرند.»

در هر لحظهٔ خستگی، سه دم و بازدم ریتمیک

و بدن اجازه دارد هر جا نخواست، مکث کند

«نور من دردر میان فرصت ها می‌تابد،و  فرصت درست خودش می‌آید.»

پایان یک ساعت کودک درون را نوازش کن و به او بگو:

«نگاه کن: تو حرکت کردی، دنیا را لمس کردی، و زمین قرار امن توست.»

مرحلهٔ جایزه | بیرون رفتن  + خواسته کودک

 

الهام پاداش: با ماشین بیرون بزن یا کتونی هات را بپوس تا یک پیاده روی جانانه را تجربه کنی

 آهنگ دلخواهت را بگذار،هر چیز کوچکی که کودک خواست (بستنی، پارک، و …. )را توی لیست قرار بده

هر چند دقیقه بگو: «هر حرکت امروز، ادامهٔ عشق بود و این جشن کودکانه، حق توست!»

تثبیت در بدن :

زمزمه با صدای نرم: «امروز حرکت کردم، بدون ترس و جنگیدن حرکت کردم و عشق من به شکل جایزه وارد بدنم شد.»

یادآوری

  • هر روز فقط این نظم را نگه دار

  • بدن را تشویق کن پاداش را انتخاب کند

  • حتی اگر نتیجه ای تا مدتها حاصل نشد ، فقط پاداش ، ریتم فعالیت و خروج از ترس را فعال می‌کند

تا چند هفته، بدن فرا می‌گیرد که: «حرکت = عشق و دریافت» نه «حرکت = اضطراب و سقوط»

و کودک درونت جایزه را در قلبش ثبت می‌کند. اینگونه جهان را تجربه خواهی کرد بدون اینکه از نه شنیدن و طرد شدن فاجعه بسازی .

 

در صورتی که قصد دارید با مباحث خودشناسی و پیش نویس زندگی بیشتر آشنا شوید، ، پیشنهاد ما این است که پکیج از عزت نفس تا ارتباط موثر که شامل دو محصول کاربردی جهت گذر از ترس ها و رسیدن به من ایده آل می باشد را با تخفیف فوق العاده تهیه فرمائید. این دوره آموزشی،حاصل پژوهش ها و جست و جوهای ده ساله ماست که با متد انجمن بین المللیTA تهیه شده است.

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تغییر زندگی – مجموعه داستان تو (28)

از فقر و تنگدستی و شرایط مالی خود گله و شکایت داشت ، با ناامیدی گفت زندگی در شهرستان کوچک ، نبود شغل خوب و وضعیت حقوقی نابسامان مرا آزار می دهد.و متاسفانه دخل و خرجم کفاف تامین معاش خانواده را نمی دهد و این اوضاع شغلی و درآمد ناکافی زندگی عاظفی مرا نیز تحت تاثیر قرار داده است.

از او پرسیدم اگر همین الان زلزله ای بیاید و همه چیز، حتی خانه ای که دارید خراب شود ، شغلی که داری را از دست بدهی و حتی بعد از زلزله در شهرتان کسی نباشد که برای شما شغلی مهیا کند و همین آب باریکه را هم از دست بدهی چه می کنی ؟

 

کمی فکر کرد و گفت چاره ای ندارم، به شهر دیگری مهاجرت می کنم. قطعا در شهرهای بزرگتر فرصت های شغلی بیشتری وجود دارد. در ادامه از توانمندی ها و مهارت هایی که داشت با آب و تاب صحبت کرد و با چشمانی پر از امید گفت من با این تحصیلاتی که دارم و سرتیفیکت ها و مهارتهای تجربی که تا کنون کسب کردم ، می توانم در شرکت های بزرگ مشغول به کار شوم و قطعا حقوق و دریافتی من بسیار قابل توجه خواهد بود.

 

تبسمی کردم و گفتم خوب ! حتما باید زلزله ای بیاید تا تو و خانواده ات تکانی بخورید ! چرا با این میزان از توانمندی و مهارت به حداقل ها رضایت داده ای ! برنامه ای برای مهاجرت برای خودت بنویس و تا زنده ای برای تغییر زندگیت تلاش کن قبل از اینکه به رخوت عادت کنی. هرزمان ترس از ریسک تغییر کردن تو را فرا گرفت به این فکر کن که با ذهن تحلیل گرت راه را برای تمام فرصتهای خوب بسته ای و اگر تغییر نکنی این شرایط هر روز بدتر و بدتر خواهد شد. پس با توکل بر خدا شوق پرواز را در خودت ایجاد کن و هیچوقت به کمتر از آنچه لیاقتت هست بسنده نکن.

 

نویسنده : لیلا امیری نسب

بیشتر بخوانید :

مجموعه داستان تو 

کتابهایی برای رشد و توسعه فردی و ارتباطی :

 

 

نیمه تاریک وجود – مجموعه داستان تو (27)

از همسرش به خاطر نوع رفتارش ناراضی بود، با اعتراض شدید گفت من کارآفرینی بزرگ و یکی از مقام های سیاسی کشور هستم، همسرم باید وقار خاصی داشته باشد ،اما او بی پرواست و در جمع هایی که حاضر می شویم سبک رفتار می کند.

 

از او پرسیدم آیا قبلا هم چنین بوده است ؟ پاسخ داد نه به این اندازه ! ولی هر چه می گذرد رفتارش و حضورش در کنارم مرا بیشتر آزار می دهد . به او گفتم ممکن است تو از این فرد جدا شوی و با فرد دیگری ازدواج کنی که در ابتدای رابطه همه چیز خوب است ولی بعد از مدتی رفتار و حرکات زن دومت مانند زن فعلی خواهد شد. چرا که این تو هستی که نیمه تاریک وجود خودت را در رابطه بازتاب می دهی !

 

با تعجب پرسید، یعنی چه ! چگونه ؟

به او گفتم در وجود همه انسانها خصایص خوب و بد وجود دارد، وقار و سبک مغزی هردو در طرف مقابل هست ولی این همراهان هستند که تعیین می کنند کدام بخش از وجود طرف مقابل را تحریک و فعال کنند. تو به دلیل حساسیت بیش از حدی که به این مسئله داری هر همسری انتخاب کنی به مرور این بخش از وجودش را فعال و تقویت خواهی کرد.

 

در واقع برای هر آدمی که در زندگی ما وجود دارد در ذهنمان یک مسیر عصبی داریم و وجود هیچ شخصی در زندگی ما اتفاقی نیست. اگر خواهان تغییر در زندگیت هستی باید تمرکز و توجهت را بر نکات مثبت طرف مقابلت قرار دهی تا به مرور نورون های بخشی از ذهن ناخودآگاهت که بر عیب و اشکال طرف مقابل تمرکز دارد خاموش شود و مسیرهای عصبی جدید از عشق، دوستی و مودت در ذهنت شکل گیرد. البته این کار نیاز به تمرین زیاد دارد و در این فرایند باید بخشی از وجود خودت شفا یابد نه طرف مقابل !

 

نویسنده : لیلا امیری نسب

 

اگر می خواهید با نیمه تاریک وجود بیشتر آشنا شوید پیشنهاد می کنیم ویدئویی که در لینک زیر وجود دارد را ببینید

 

ویدئو آموزشی نیمه تاریک وجود 

بیشتر بخوانید :

مجموعه داستان تو 

 

اگر می خواهید با تحلیل رفتار متقابل آشنا شوید و به مرحله عشق به خود و دیگران دست یابید پیشنهاد ما این است که پکیج از عزت نفس تا ارتباط موثر را تهیه بفرمائید

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

 

عشق به خود بدون قضاوت، مقایسه و ارزیابی چگونه است؟

شاید باورتان نشود ولی شما در طول شبانه روز بیشتر از اینکه دیگران را قضاوت کنید در حال قضاوت خودتان هستید. اینگونه قضاوت، کاملا ناخودآگاه صورت می گیرد و گاهی تا مرز انزجار از خود پیش می رود، انزجاری که نتیجه بایدها و نبایدهای من، برای رسیدن به تصویری از من ایده آل است. هرچقدر فاصله بین من با من ایده آل بیشتر باشد و هر چقدر پروسه تغییر جهت رسیدن به من ایده آل طولانی تر شود، انزجار از خود بیشتر می شود. در اینگونه مواقع فرد، خودش را قضاوت می کند، مقایسه می کند و در نهایت در دادگاه بیرحمانه درون، حکمی مبنی بر عدم شایستگی و لیاقت برای خودش صادر می کند که نتیجه آن احساس بد، انزجار، گناه و پوچی است. تمامی تمریناتی که در راستای مدیریت افکار، توسط مدرسان در حوزه خودشناسی به افراد داده می‌شود جهت تغییر  نگرش و باورهای محدود کننده است. و این تغییر بسته به فرد، از چند هفته تا چند ماه زمان می‌برد، به میزانی که افراد مقاومت کمتری در برابر ذهن ناخودآگاه دارند و می توانند ذهن تحلیلی خود را خاموش و در ناخودآگاه خود نفوذ کنند، به همان میزان پروسه تغییر و پارادایم تحول سریع‌تر اتفاق می‌افتد.

 

توانایی مشاهده بدون ارزیابی و قضاوت متعالی‌ترین نوع بینش است.

 

وقتی افراد با پیش‌نویس زندگی خود آشنا می‌شوند، شخصیت خود را واکاوی و به آگاهی از افکار و رفتار خود می‌رسند، به مرور شروع به ارزیابی و قضاوت خود می‌کنند.

چرا بعد از اینهمه سال خودشناسی نمی توانم تغییری مشهود در زندگیم ایجاد کنم؟

 چرا فلان جا فریاد کشیدم و نتوانستم خشمم را مدیریت کنم؟

چرا نمی‌توانم حسادتم را از بین ببرم؟

 چرا امروز غمگین هستم و افکار منفی تمام وجودم را فرا گرفته است؟

چرا بعد از این همه خودشناسی باز از عدم احساس لیاقت و شایستگی رنج می‌برم ؟

 

پاسخ در مشاهده گری نهفته است

 

خشم، ترس، حسادت، منیت، غرور، خودکم بینی، غم، اضطراب بخشی جدای ناپذیر از وجود ماست که تا آخرین لحظه حیات با تمام تمرینات خودشناسی باز با ما خواهد بود.اگر از خودتان انتظار دارید که تمام سیاهی‌ها از وجودتان پاک شود و به تکه‌ای نور مقدس تبدیل شوید باید بدانید از خودتان انتظار نابجایی دارید و هیچگاه این اتفاق نخواهد افتاد.

 

تنها راه تغییر و تحول مشاهده‌گری است بدون قضاوت و ارزیابی

 

وقتی به افکاری مثل خشم و ترس انرژی ندهید، با آنها نجنگید و نخواهید که به زور ایگو رو به پایین هل دهید و بدون انزجار از خود، تنها مشاهده‌گر باشید خواهید توانست تحول را در درون خود ایجاد کنید.

 

مشاهده گر باشم یعنی چه؟

 یعنی خودتان را با افکاری مثل افکار زیر قضاوت نکنید،

 

 امروز روز خوبی نبود، چون آدم معنوی نبودم!

 امروز رفتارم با فرزندم و همکارم درست نبود!

 امروز کارم رو خوب انجام ندادم!

 امروز در پاسخ به خواست پدر و مادرم نتوانستم فرزند خوبی  باشم و به آنها کمک کنم!

امروز در جلسه خوب صحبت نکردم، و خیلی تپق زدم!

امروز کج خلق و خسته بودم و نتوانستم انرژی خوبی داشته باشم !

 

ما در هر لحظه در حال قضاوت و ارزیابی خودمان با تصویر ایده آل خودمان هستیم.

تصویری که از خود ایده آلمان ساخته‌ایم تصویری بی‌نقص کامل و تکه نوری مقدس است که فقط باید خوبی کند، کامل باشد، مهربان باشد، بخشنده باشد، آرام باشد، خیرخواه باشد، پرانرژی باشد و…..

در واقع من در حال ارزیابی و قضاوت خودم به وسیله والد درونم هستم

این کار والد درون است که تو را بی‌نقص و عیب و کامل می‌خواهد در صورتی که این بدترین نوع ارزیابی است. خوددوستی و عزت نفس به معنای پذیرفتن خود، بدون ارزیابی مقایسه و قضاوت است.

 

عشق به خود به معنی نبود  قضاوت، مقایسه و ارزیابی است

 

 عاشق ویژگی‌های منفی خودت باش عاشق نیمه تاریک خودت باش. این بخشی از وجود توست که تنها با عشق درمان می شود و التیام می یابد. هیچ فردی روی کره زمین با حس گناه نتوانسته از غرور و منیت یا خشم خود رها شود .

 

وقتی اشک مادرت را درمی آوری، سر فرزندت فریاد می کشی، همسرت را کتک می زنی، اگر احساس گناه در تو به واسطه رفتار ناشایستت بیدار شود این احساس بد به احساس بد قبلی اضافه می شود ، و در نهایت انباری از باروت تنفر را در وجودت شعله ور می کند. هیچ انسانی با وجود انزجار و گناه در زندگی به رستگاری نرسیده و بر خلاف آموزه های دینی که تلاش می کنند افراد را به واسطه احساس گناه تادیب و سر به راه کنند این اتفاق هرگز نخواهد افتاد و به میزانی که فرد احساس گناه می کند کارهای بد و بدتری خواهد کرد. تنها راه درمان و شفا در عشق نهفته است.

گاهی از من سوال می‌شود اگر عاشق ویژگیهای منفی خودم باشم به مرور آدم بد و بدتری می شوم و این خیلی بد است.ولی از نگاه تحلیل رفتار اینگونه نیست. در واقع قرار نیست شما با عشق ورزیدن به خود آن ویژگی منفی را پرورش دهی بلکه قرار است که از آن گذر کنی. تصور کن پارتنرت که عاشقش هستی ، با رفتارش تو را آزرده کند، وقتی پای عشق در میان باشد به راحتی از آن رفتار خواهی گذشت و آن را فراموش خواهی کرد. تو به طور مداوم به آن رفتار آزاردهنده فکر نمی‌کنی تحلیل نمی‌کنی ارزیابی نمی‌کنی قضاوت نمی‌کنی فقط لحظه ای آن را مشاهده و از آنجایی که پارتنرت را بسیار دوست داری آن موضوع را سریعا فراموش می کنی، و بیشتر عشق و نکات مثبت طرف مقابل در ذهنت تداعی می شود. در مورد افکار و رفتار خودت هم باید اینگونه مهربانانه و با عشق به خودت بنگری…

 به جای تمرکز بر رفتار و افکار منفی که امروز داشتی تمرکزت را بر بعد مثبت وجودت قرار بده. به ویژگی های مثبت خودت فکر کن و آنرا در ذهنت پرورش بده.

 

 وقتی حسادت می‌کنید و وجودتان از انزجار پر می‌شود یک لحظه بایستید و مشاهده گر باشید

این منم که از بیرون من درونم را مشاهده می‌کنم، منی که حسادت می‌کند…منی که به خاطر حسادت از خشم و احساس بد پر شده، بیقرار است … من (نفس ) تقصیری ندارد آنقدر در کودکی در روند پیش نویس زندگی مقایسه شده که اکنون حسادت بخشی از ساختارش شده است . در این گونه مواقع تلاش بیش از حد برای حسود نبودن هم نوعی هرز انرژی می‌باشد تنها کاری که فرد باید انجام بدهد مشاهده‌گری است. 

در اینگونه مواقع آگاهانه کانون توجه ات را از آنچه باعث آزارت شده برمی داری و برخواسته ات قرار می دهی. افراد بزرگ از احساس اکنون و اینجا بزرگترند، یعنی می توانند با احساس خواسته شان در آینده هماهنگ شوند. لذا از این لحظه حسادت گذر می کنند چون می دانند در آینده  احساس حسادت جایی ندارد.

 

به طور مثال فرض کنید امروز نسبت به همکارتان به شدت منزجر بودید، افکاری از این جنس که او زیرآب تان را پیش رییس می زند، اهل خود شیرینی است و … ذهن تان را مسموم کرده و حتی وقتی به خانه برمی گردید نمی توانید از این افکار منفی خلاص شوید. اول از همه خودتان را به خاطر این حد از انزجار قضاوت نکنید، کافی است به مراقبه بنشینید و تصویری از آینده ایده ال تان را تجسم کنید، احساس تان را به لحظه مورد نظر ببرید ، از لحظه اکنون بزرگتر شوید و تمام توجه و تمرکزتان را به لحظه مورد نظر معطوف کنید.

 مشاهده یک دانه است ولی بعد از یک دوره طولانی ممارست، رشد و انتظار در پیش است . با مراقبه دانه می‌کارید، با مداومت دانه رشد می‌کند به مرور تبدیل به گیاهی زیبا می‌شود

 کاشتن دانه کاری ندارد بسیار ساده است اما نگهداری از گیاه برای گل دادن چیزی است که نیاز به صبوری و مداومت دارد

 آیا می‌توانید مجبورش کنید که سریعتر گل بدهد؟

 آیا می‌توانید مجبورش کنید علف‌های هرز اطرافش رشد نکند؟

 اگر علف‌های هرز را با عشق هرس کنید،به موقع به گیاه آب، کود بدهید واجازه دهید نور مناسب را دریافت کند،  به مرور زمان گیاه رشد می‌کند و روزی که انتظارش را ندارید به صورت غیر منتظره شاهد گل دادن گیاه خواهید بود.

 

به شما پیشنهاد می شود کتاب تغییر شخصیت من  را مطالعه کنید. همچنین پکیج از عزت نفس تا ارتباط موثر را تهیه تا به صلح درونی با خود و دیگران دست یابید.

سایر مقالات را در لینک زیر بخوانید:

 

لینک صدها مقاله و داستان 

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

 

 

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سندرم ایمپاستر (فریبکار) یا خودویرانگری چیست ؟ (از شناخت تا درمان )

 

سندرم ایمپاستر (impostor syndrome) یک پدیده‌ی روانی است که در آن افراد نمی‌توانند موفقیت‌های خود را بپذیرند. بر خلاف آنکه دیگران از بیرون او را تشویق می کنند و او را فرد موفق و لایقی می دانند، خود فرد تصور می‌کند که لیاقت اینهمه تعریف و تمجید را ندارد و حتی اگر محصول، خدمت یا اثری به دیگری عرضه کند با خودش فکر می کند که این محصول آنقدرها هم که باید ارزشمند نیست، یا سخنرانی که در دانشگاه داشتم آنقدرها هم مطالبش مفید نبود، این فرد حتی در قبال دریافت پول از دیگران در برابر خدماتی که ارائه می دهد احساس بدی دارد و با خودش فکر می کند که فریبکار است و مدام نگران این است که از طرف دیگران در مورد قیمت یا نوع محصولی که ارائه کرده، مورد بازخواست قرار گیرد، به همین دلیل حتی اگر خدمات با کیفیتی ارائه دهد سعی می کند با کمترین مبلغ آن را بفروشد.

 

آنچه دیگران در مورد شما فکر می کنند و آنچه خودتان در مورد خودتان فکر می کنید:

 

تا بحال شده که دیگران از شما تعریف و تمجید کنند و شما به صورت سطحی این نوازش را دریافت کنید ولی در اعماق ناخودآگاه تان فکر کنید:

 اینقدرها هم که این فرد فکر می کنه کار من خوب نبود ،

یا احساس کنید که این تمجید و تحسین را از سر تکلیف انجام میده و از ته دلش نیست،

یا اینکه اینها را میگه، شاید میخواد از من یه چیزهایی بدست بیاره وگرنه نیاز به اینهمه چاپلوسی نیست…

اشتاینر در اقتصاد نوازشی، به این موضوع رد نوازش می گوید …

کلاود اشتاینر بر این باور است که همه ما در دوران کودکی تحت تلقین و آموزش والدینمان در پنج قانون محدود کننده و بازدارنده در مورد گرفتن و دادن نوازش، مورد آسیب قرار گرفته ایم. که این پنج باور محدود کننده به شرح ذیل است:

1-وقتی که می توانی نوازش بدهی، از دادن نوازش خودداری کن.

2-وقتی که به نوازش احتیاج داری، آن را طلب مکن.

3-وقتی که نوازش می خواهی اگر هم به تو بدهند آن را نپذیر.

4-وقتی که نوازش نمی خواهی آن را طرد نکن.

5-به خودت نوازش نده.

 

این پنج قانون، روی هم رفته اساس آن نظریه ای است که اشتاینر آن را اقتصاد نوازشی می نامد. یکی از موارد اقتصاد نوازشی که به این سندرم مربوط است این است که وقتی دیگران به ما نوازش می دهند آن را نمی پذیریم و خودمان را لایق دریافت این نوازش نمی دانیم، این یکی از موانعی است که باید در پیش نویس زندگیمان مورد بازبینی قرار دهیم و با آگاهی به آن به مرور زمان آن را اصلاح کنیم.

 

به این موارد توجه کنید :

-فرد خلاقی که محصولی منحصر به فرد را تولید و برای فروش به عرضه گذاشته است.

-نویسنده‌ای که با زحمت زیاد کتاب بسیار پرمحتوایی نگاشته است.

– استادی که مطالعات و آگاهی های بسیار زیادی دارد و برای سخنرانی در حضور سایر اساتید دعوت شده است.

هر سه این افراد از نظر دیگران مورد تایید هستند و اثر خارق العاده ای برای ارائه دارند ولی متاسفانه نگاهی که دیگران به آنها دارند خودشان به خودشان ندارند. به همین دلیل حاضرند محصول و اثر خود را با کمترین قیمت بفروشند چون در صورت اعلام قیمت بالا، ترس از این را دارند که دیگران آنها را فردی فریبکار قلمداد کنند. و یا در زمان ارائه سخنرانی در حضور اساتید دیگر ترس از قضاوت و کافی نبودن دارند.

 

مثالی از سندرم ایمپاستر

 

فردی را در نظر بگیرید که خود را برای سخنرانی مستعد می داند و در ابتدای سخنرانی با اعتماد به نفس بالا مطالب خود را ارائه می دهد ولی در میانه سخنرانی متوجه می شود که در جمع حضار فردی با تحصیلات دکترا  و آگاهی زیاد نشسته است، از اینجا به بعد شاید خود را کافی نداند و ادامه صحبت هایش با تامل و ترس همراه شود که نکند از طرف فرد مورد نظر مورد قضاوت قرار گیرد، این فرد دارای سندرم ایمپاستر است و در ذهنش شروع به خودویرانگری می کند و کیفیت کلام و اثر سخنانش به مرور پایین می آید تا جایی که سایر افراد جمع متوجه افت کیفیت مطالب سخنران می شوند.

 

مثالی دیگر از سندرم ایمپاستر

 

شاید بارها برایتان پیش آمده که اثری بسیار با ارزش را به قیمتی ارزان از یک هنرمند دریافت کرده اید، حتی او حاضر است آن را رایگان در اختیار شما قرار دهد زیرا از درون به خودش و ارزشهایش واقف نیست، یا فردی که تخصصی در حوزه کامپیوتر دارد و ساعتها وقتش را در اختیار شما قرار می دهد و مشکل سیستم شما را رفع می کند، دست آخر وقتی از او در خصوص حق الزحمه اش می پرسید ، حاضر به ارائه قیمت کارش نیست و با جملاتی مثل اینکه هر چقدر خودتان صلاح می دانید پرداخت کنید به شما نشان می دهد که برای کار و وقتش ارزشی قائل نبوده است. و برعکس افرادی را می بینید که از ابتدا مبلغی قابل توجه برای خدماتشان اعلام می کنند و برای محصول ، خدمات و وقتی که برای شما صرف می کنند کاملا ارزش قائل هستند.

 

روی صحبت در اینجا با افرادی است که خودپنداره ضعیفی از خود دارند و هیچوقت خودشان را کافی نمی دانند. مثلا فردی که در محیط کار 8 ساعت به صورت مداوم کار می کند و تلاش می کند گزارش و اثری عالی به مدیر خود ارائه دهد، اگر در ساعتی از روز بیکار باشد ، قدری استراحت کندو یا بنا به هر دلیلی به خود فرصتی برای آرامش و حتی خواندن جملات تاکیدی مثبت و انگیزشی دهد، احساس بدی پیدا می کند و گمان می برد که در کارشان کوتاهی کرده و فردی فریبکار است. این افراد در پایان روز از خودشان راضی نیستند و گمان می کنند کارشان به حد کافی خوب و کامل نیست.

 

راه حل و درمان سندرم ایمپاستر

 

راه درمان هر مشکل آشنایی دقیق و آگاهی نسبت به موضوع است. پس اگر شما یک ایمپاستر هستید، شناخت و آگاهی برای شما بسیار کلیدی است. بعضی از افراد فکر و ذهنیت خود را باور می‌کنند، اینگونه که اگر احساس می‌کنند احمق هستند، نتیجه می‌گیرند واقعا احمق هستند و در این چاه تیره و تار افکار خود غرق می‌شوند. وقتی به درک و شناخت از احساسات خود برسید، می‌توانید به مرور به آنها غلبه کنید و از این افکار سمی جلوگیری کنید.

تمرینی که برای خروج از این سندرم وجود دارد این است که احساس لیاقت را به مرور در خود گسترش دهید و برای کوچکترین کار خود ارزش قائل شوید.

 به طور مثال اگر کار کامپیوتری برای فردی انجام می دهید و تا بحال کار خود را بی ارزش قلمداد می کردید و از نظر شما این یک کار ساده است که ارزش قیمت گذاری ندارد، برای غلبه بر این باور محدود کننده دفعه بعد یک مبلغی که از نظر ذهنتان پذیرفته است برای ارائه خدمت خود درخواست کنید. این مبلغ را طوری تعیین کنید که والد درونتان برچسب فریبکار بودن به شما نزند. این اولین قدم برای شما که از ارائه خدمات رایگان به خدماتی با مبلغ جزیی رسیده اید، بسیار موثر خواهد بود . به مرور زمان که از درون احساس لیاقت بیشتری پیدا می کنید قادر خواهید بود برای خدماتتان مبلغ بالاتری ارائه دهید و راه خروج از این سندرم با تمرین امکان پذیر خواهد بود .

حتما در زندگیتان با هنرمندانی روبرو شده اید که یک تابلویی که از نظر شما بسیار ساده است را با قیمتی بسیار هنگفت برای فروش گذاشته است. شاید با خودتان فکر کنید واقعا این اثر اینقدرها ارزش ندارد! یا چه کسی حاضر است اینهمه پول برای چنین اثر بی معنا و ساده ای پرداخت کند. ولی در کمال ناباوری می بینید که افراد زیادی هستند که برای این اثر پولهای بسیار هنگفتی پرداخت می کنند، چون خود صاحب اثر به کارش باور دارد، کارش را ارزشمند می داند و به میزانی که او کارش را ارزشمند و خودش را لایق دریافت این پول می داند مشتریان به راحتی حاضر به خرید محصولش هستند.

 

به شما پیشنهاد می شود کتاب تغییر شخصیت من که مطالب بسیار ارزشمندی در خصوص رسیدن به عزت نفس و گذر از خودویرانگری دارد را مطالعه کنید همچنین پکیج از عزت نفس تا ارتباط موثر به شما کمک می کند شخصیتی سالم از خود بسازید.

سایر مقالات را در لینک زیر بخوانید:

 

لینک صدها مقاله و داستان 

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

 

 

 

 

 

 

چگونه از فکر یک رابطه تمام شده رها شوم ؟

در یکی از کلاس های تحلیل رفتار متقابل یکی از شاگردان در خصوص رابطه تمام شده اش ناراحت بود و دوست داشت بداند چرا نتوانست این رابطه را حفظ کند و حالا چگونه می تواند از فکر آن رابطه تمام شده رها شود ؟

او اینگونه توضیح داد، رابطه ای عالی و پر از شور و شوق و اشتیاق را با فردی شروع کردم. در ابتدای رابطه پر از انرژی ، حس هیجان و عشق بودیم، احساس می کردم این همان شخص رویاهایم است که بعد از سالیان سال وارد زندگیم شده ، بعد از مدتی که از رابطه مان گذشت، بر سر موضوعات بسیار سطحی از من ناراحت می شد، مثل اینکه چرا در فلان ساعت جواب تلفن من را ندادی ، چرا مدت طولانی پشت خطی شما بودم با چه کسی صحبت می کردی ؟

چند مرتبه تلاش کردم که او را با استدلال و منطق نسبت به پوچ بودن افکارش و شک های بی مورد آگاه کنم ولی یکبار که با عدم پاسخ مجدد من روبرو شد دیگر این استدلال که در آن ساعت استراحت می کردم و گوشی موبایلم را سایلنت کرده بودم در ذهنش نپذیرفت و حتی حاضر به شنیدن استدلال های من نشد.

از آنجایی که در این رابطه همه چیز خوب و پرفکت بود، راستش بستن پرونده رابطه در ذهنم کاری سخت به نظر می رسید و بارها به این موضوع که چه کار کنم که او مجدد به رابطه برگردد و پی به اشتباه خود ببرد، فکر می کردم، ولی متاسفانه این پروسه فقط انرژی من را هدر می داد و یکی از نشتی های انرژی من در بازه طولانی مدت بود.

افکاری که مدام در سرم تکرار میشد اینگونه بود :

چرا آخر رابطه به این خوبی باید با افکار منفی بیخودی تمام بشه !

چطور میشه طرز فکر یک آدم شکاک را تغییر داد !

چرا باب گفتگو را خودش یکطرفه بست ! چطور تونست با بی احترامی رابطه را ترک کنه !

واقعا که ! بعضی افراد حتی سواد تمام کردن یک رابطه را ندارند !

 

گاهی برایش طلب خیر و شادی می کردم و سعی می کردم او را با عشق رها کنم تا به سمت سرنوشت خود برود، و گاهی دلم می خواست گوشیم را بردارم و ببینم دوباره به من پیام داده و میخواهد که به رابطه برگردد و از اینکه اینگونه رابطه را به بن بست رسونده عذرخواهی کنه ! و من قطعا او را خواهم پذیرفت …. ولی در تمام مدت هیچ خبری از او نشد، خوب می دانستم همه این افکار باعث هرز رفتن انرژی ذهنی من می شود و قطعا این هدر رفتن انرژی، نتیجه منفی در محقق کردن زندگی دلخواهم خواهد داشت.

چه کار باید بکنم؟

آیا باید بیشتر برای حفظ رابطه تلاش می کردم؟

چگونه افکارم را از یک رابطه تمام شده رها کنم ؟

 

در دوره های تحلیل رفتار متقابل ما همیشه به دانشجویان تاکید می کنیم، تغییر افراد از حوزه اختیار شما خارج است ، به هیچ وجه انرژی خود را صرف تغییر دیگران نکنید، گفتگو در یک رابطه قطعا بسیاری از سوتفاهمات را رفع خواهد کرد و به دوام رابطه کمک می کند ولی وقتی یک فرد به هیچ وجه حاضر به پذیرفتن صحبت های شما نیست، انرژی خود را در این رابطه هدر ندهید. چرا که افراد با توجه به پیش نویس زندگیشان و تجربه خیانت در رابطه های مختلف، ذهنشان شرطی شده و پذیرش منطق شما و صحبت بالغ به بالغ با این افراد به نتیجه نخواهد رسید.

ذهن با ترفندهای مختلف شما را به دام می اندازد و تلاش می کند شما را بی ارزش جلوه دهد…

چطور نتوانستی رابطه به این خوبی را حفظ کنی ؟!

آگاه باشید که این کار والد درون است،  او آنقدر حس بی ارزشی درونی را به شما القا می کند تا شما را از پا دربیاورد .

 

مواظب گفتگوهای درونی و چوبی که والد درونتان به دست گرفته و به جان شما افتاده باشید. خروج از این مرحله و رسیدن به حس آرامش، نیازمند صرف انرژی آگاهانه زیاد می باشد. هر چند در این قسمت زندگی باید انرژی زیادی صرف کنید تا حریف والد درونتان بشوید و او را خاموش کنید ولی ارزشش را دارد، چون به میزانی که شما در این زمینه تمرین می کنید ذهن شما در راستای خودارزشمندی قوی تر می شود.

 

9 حقیقتی که در زمان اتمام یک رابطه بهت خیلی کمک می کنه :

 

1-شما قبل ازشناختن اون فرد داشتی زندگیتو می کردی، بعد از اون هم می تونی

2-شما قبل از اون فرد آدم ارزشمندی بودی بدون اون هم ارزشمند خواهی بود و هویت تو وابسته به او نیست

3-اگر دست از خیال پردازی های عاشقانه در مورد اون فرد برداری و با بالغ شخصیتت قضایا را نگاه کنی می فهمی که اونقدرها هم که فکر می کردی اون آدم رویایی و رومانتیکی نبوده

4- به خودت به طور مداوم یادآوری کن که دوست داشتنی هستی.

5-اگر پایان داستان زندگیت (همانطور که دوست داری ) را با خودت مرور کنی تغییر فرکانس در تو اتفاق می افته و به آرامش می رسی

6-برای فراموش کردنش نیاز به اتمام حجت او نداری ، خودت می تونی با خودت به نتیجه برسی

7-از برگشتن به رابطه ای که بهت آسیب زده، انتظار نتایج متفاوت نداشته باش

8- از این فرصت برای شناخت بیشتر خودت استفاده کن و دقیقا بنویس از رابطه بعدیت چی میخوای،نه اینکه چی نمیخوای.

9- این نکته آخر را هزار بار با خودت تکرار کن : “به کمتر از لیاقتت بسنده نکن”

 

 

مراحل رسیدن به خودارزشمندی درونی

 

1-نوشتن افکار منفی

در خصوص مثالی که در بالا ذکر شد لطفا قلم و کاغذی بردارید و دقیقا از خودتان سئوال کنید که چرا حس خوب شما به محض از دست دادن یک رابطه، به حس بد تبدیل شد؟

 آیا  احساس لیاقت من به عوامل بیرونی گره خورده است ؟ چرا به محض از دست دادن آن عامل بیرونی تمام احساس ارزشمندی من به یکباره فرو ریخت؟

و هر سئوال دیگری که به ذهنتان می رسد را روی کاغذ ذکر کنید…

 

2- پاسخ به سئوالات ذهن درباره منطق اشتباه او

ذهن تحلیلی شما هزار و یک دلیل برای عدم ارزشمندی شما می آورد و شما باید با منطق ( با بالغ شخصیت درون ) پاسخ تمام سوالات او را بدهید. گاهی ممکن است بالغ شما آلوده به والد باشد و پاسخ های شما ، برای ذهن تحلیلی تان منطقی نباشد و به بن بست برسید ، کاغذ تان را پاره کنید و خودکارتان را به گوشه ای پرت کنید و دلتان همان رابطه را بخواهد، اینجا باید مطمئن باشید کودک درونتان وارد صحنه شده و همان اسباب بازی اش می خواهد و هیچ منطقی را از بالغ نمی پذیرد. اگر می توانید با کودک درونتان صحبت کنید و تلاش کنید او را آرام کنید ولی اگر کودک حاضر به شنیدن صحبت های شما نشد، دست او را بگیرید و فعلا به یک پیاده روی دعوتش کنید. یا نوشیدن یک چای و قهوه … شاید فعلا گفتگو با این کودک گریان ولجباز بیفایده باشد ولی در فرصتی مجدد سعی کنید با بالغ شخصیت، ذهن تحلیلی تان را به چالش بکشید و والد درونتان را خاموش کنید.

 

3- به چالش کشیدن ذهن تحلیلی

در کتاب پاردایم تحول زندگی در خصوص ذهن تحلیلی صحبت کردیم و نحوه شکل گیری آن را به صورت کامل توضیح دادیم . عبور از ذهن تحلیلی و رسیدن به ناخودآگاه چالشی است که باید توسط شما برنامه ریزی شود و شاید در ابتدا به نظر برسد که تغییر سخت است ولی تلاش کنید این جمله را با خودتان تکرار کنید که من تحت کنترل ذهن نیستم بلکه ذهنم تابع و در کنترل من است.

روی کاغذ بنویسید که اکنون می خواهم معتقد باشم که ایجاد دگرگونی و تغییر برایم آسان شده و من با کار کردن روی ذهنم، شخصیتم را تغییر خواهم داد.

4- پارادایم تحول زندگی

وجه کودک شخصیت به دنبال امنیت است، در این مثال فرد امنیت را در آغوش دیگری می بیند و تلاش می کند این آغوش امن را از دست ندهد، وقتی به افراد رها بودن و عدم وابستگی آموزش داده می شود در ابتدا وجه کودک شخصیت شان نمی پذیرد، کودک از ابتدا به دنبال امنیت بوده و حاضر است هر کاری بکند تا این آغوش را از دست ندهد. این مرحله از تغییر شخصیت، شاید سخت ترین بخش از پارادایم تحول باشد ولی با تکرار امکان پذیر است. تلاش کنید حس خوبتان را به میدان امکان درونتان گره بزنید و بند ناف روانی تان را از افراد جدا کنید. نوشتن عبارت های تاکیدی مثبت و زمزمه کردن آنها به برنامه ریزی مجدد ذهن ناخودآگاه شما کمک خواهد کرد به شرطی که بتوانید با بالغ شخصیت تان دلیل های منطقی برای ذهن تحلیلی تان بیاورید و والد شخصیت تان را خاموش کنید. به محض اینکه از ذهن تحلیلی عبور می کنید و وارد ناخودآگاه می شوید، عبارت های تاکیدی مثبت در او نفوذ می کند و پذیرش آسان خواهد بود.

5- تکرار ، تکرار ، تکرار

تمام مراحل بالا در حد دانش تئوری آسان به نظر می رسد و البته در عمل هم کاری سخت نخواهد بود به شرطی که در یک بازه زمانی تکرار شود. همانطور که در کتاب پارادایم تحول زندگی در خصوص تغییر شخصیت و سیم کشی های مربوط به نورون های مغزی توضیح داده شد، نورون هایی که با هم شلیک نشوند قطعا فعال و روشن نخواهد ماند. برای تغییر مدارهای سیناپسی در ذهن بایستی این پروسه تکرار شود تا این مدارها مستحکم شوند و این یک فرایند تکاملی است که بازه تغییر آن برای افراد  مختلف متفاوت خواهد بود. سفر تغییر یک سفری به درازای یک عمر است و به میزانی که شخصیت شما تغییر می کند و پیش نویس زندگیتان اصلاح می شود ، شما زندگی بهتری را تجربه خواهید کرد.

نکته آخر:

 

یادتان باشدانسانها منظور عشق هستند نه خود عشق ، تو می توانی این عشق آتشین را به هر کس دیگری ببخشی ، بگذار آن فرد  برود. خداوند جریان ظهور عشق تو را در جای دیگر و کالبد دیگر و چهره ای دیگر برایت نمایان خواهد کرد.شعله عشق را در دلت خاموش نکن ، درجستجوی راز و رمز جهان باش و به سرچشمه اصلی عشق متصل شو تا تو را به صاحب واقعی عشق که لیاقت تو را دارد متصل کند.قلبت را برای عشق، همیشه باز نگه دار تا فرصت جلوه گری و ظهور پیدا کند.

سایر مقالات را در لینک زیر بخوانید:

 

لینک صدها مقاله و داستان 

 

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

 

 

 

 

 

 

بخشش والدین – مجموعه داستان تو (26)

به خاطر کودکی دردآورش، بخشش والدینش برایش کاری دشوار بود، او خوب می دانست تنها راه نجات روحش، عشق و آرامش است، از من تمرینی خواست تا بتواند از اینهمه خشم و نفرت رها شود. به او گفتم قبل از تمرین رهایی، باید به این موضوع آگاه باشی که پدر و مادرت از روی ناآگاهی و بر مبنای پیش نویس زندگیشان با تو رفتار کردند، این رفتار کاملا ناخودآگاه بوده و تا زمانی که نتوانی کودک آسیب دیده درون آنها را با چشم دل ببینی و نوازش کنی، بخشش برایت کاری سخت خواهد بود. اما اگر پدر و مادرت را بچه کوچک سه یا چهار ساله ای تصور کنی که وحشت زده است و به دنبال محبت می گردد و نمی داند به کجا پناه ببرد، بخشیدن این کودک آسانتر خواهد بود. بازوانت را دراز کن، بدن این کودک کوچک لرزان را در آغوش بگیر ، نوازشش کن و قربان صدقه اش برو. عمیقا به چشمان این بچه نگاه کن ! تنها چیزی که از تو می خواهد عشق است.

 

درک این موضوع که دلیل رنجش تمام افراد در رابطه به عاملی از زخم های دوران کودکی آنها برمی گردد و این افراد نه به این دلیل که افراد ظالمی بودند، زندگی شما را سیاه کردند بلکه به این دلیل که خود زخمی یک آسیب در دوران کودکی بوده اند، شما را به مرحله بخشش خواهد رسانید.

اگر نمی توانید بدون قضاوت، دیگران را ببخشید و دست از نفرت و خشم بردارید باید بدانید که این ویژگی منفی دیگری که موجب خشم و نفرت شما شده، اکنون در وجود خود شما نیز وجود دارد و در واقع شما از بخشی از نیمه تاریک وجود خودتان متنفرید. و تا زمانی که فرایند شفا این بخش از وجودتان را نیاموزید، عشق و آرامش را تجربه نخواهید کرد. در واقع بخشش دیگرانی وجود ندارد ، هر چه هست در درون خودتان است. دادگاه و محکمه ای بیرون از شما برای دیگران وجود ندارد. در این دادگاه قاضی، مجرم، وکیل و شاهد همه خودتان هستید و در این محکمه قرار است خودتان و بخشی از خودتان که در دیگران است شفا یابد.

 

نویسنده : لیلا امیری نسب

بیشتر بخوانید :

مجموعه داستان تو 

 

اگر می خواهید با پیش نویس زندگی بیشتر آشنا شوید و به مرحله عشق به خود و دیگران دست یابید پیشنهاد ما این است که پکیج از عزت نفس تا ارتباط موثر را تهیه بفرمائید

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

عشق به خود (بدون قید و شرط ) چگونه امکان پذیر است ؟

وقتی صحبت از عشق به خود می شود برای بعضی از افراد این موضوع سهل و ساده به نظر می رسد ولی افراد بسیار زیادی هستند که نمی توانند خودشان را عمیقا دوست داشته باشند و عشقی بدون قید و شرط نسبت به خود را تجربه کنند .

 

  • البته منظور ما از دوست داشتن و عشق به خود تنها در زمان سرخوشی و پیروزی نیست، اینکه همه چیز به کام ما باشد، مثلا یک رابطه عاطفی عالی داشته باشیم ، پارتنرمان بی وقفه به ما توجه کند ، به طور مستمر برایمان گل بخرد، راه و بیراه تلفنی جویای احوال ما باشد، دوست داشتن خود هنری محسوب نمی شود. در اینگونه مواقع هر کسی می تواند عمیقا عشق به خود را تجربه کند.
  • اینکه فروش ما از تمام همکاران و رقیبان بالاتر باشد، شدیدا مورد توجه رییس مان باشیم، مدام توجه و نوازش از بابت مفید بودنمان دریافت کنیم عشق به خود کاری سهل و امکان پذیر می باشد.
  • اینکه بهترین لباس جمع مهمانی را ما به تن کرده باشیم ، آرایش به صورت مان نشسته باشد و مورد تعریف و تمجید در جمع قرار بگیریم، عشق ورزی در آینه و قربان صدقه خود رفتن نیز کار آسانی به نظر می رسد.

در واقع وقتی همه چیز روبراه است دستاوردهایمان و نقاط قوت مان آنقدر زیاد است که هورمون شادی آور دوپامین در بدنمان اتوماتیک ترشح می شود و عشق و توجه از بیرون باعث ترشح هورمون اکسی توسین می شود. این هورمون های شادی آور و عشق حال ما را خود به خود خوب می کند ولی در اکثر اوقات اینچنین نیست. گاهی فروش به هر دلیلی پایین می آید، در رابطه عاطفی دچار طردشدگی می شویم، بحران های مالی و شکست اتفاق می افتد در اینگونه موارد ضعف، شکست و محدودیت ما را به مرز تنفر از خود می کشاند.

 

در تمام موارد بالا احساس لیاقت و ارزشمندی ما به عوامل بیرونی گره خورده است ، یعنی احساس ارزشمندی من توسط میزان و درجه توجه پارتنرم تعریف می شود. به محض اینکه شدت عشق و نوازش در رابطه عاطفی کم می شود، احساس خودخوری و عدم کافی بودن در ما بالا می زند.

 

اکثر افراد در اینگونه مواقع دنبال ایراد و اشکالی در خودشان هستند،

چرا من نمی توانم یک رابطه عمیق و طولانی مدت عشقی داشته باشم!

من آنقدر که باید خوب و دوست داشتنی نیستم، وگرنه طرد نمی شدم !

از اینکه نتوانستم این رابطه را حفظ کنم احساس گناه می کنم !

از اینکه او توانست با احساسات من بازی کند، از خودم متنفرم .

چرا خودم را کوچک کردم و بهش پیام دادم! این بی توجهی و عدم پاسخ مرا حسابی کلافه کرده است و از خودم متنفرم.

 

و آنقدر این احساسات تکرار می شود که باور می کنیم به حد کافی خوب نیستیم.

این احساس عدم کفایت، وقتی به مقایسه زندگی مان با دیگران می پردازیم بیشتر شعله ور می شود. من چرا باید با اینهمه زیبایی، جمال ، کمالات تنها باشم ولی فلانی که یک صدم من هم نیست اینهمه خوشبخت باشد!

واقعا در اینگونه مواقع به خودتان چه می گویید؟ آیا می توانید خودتان را با تمام نقاط ضعف، شکست و محدودیت دوست داشته باشید ؟

آیا می توانید بدون قید و شرط همان گونه که هستید خودتان را بپذیرید ؟

 

پاسخ خیلی از افراد به این سوال بدین صورت است : آخر خودم را چگونه دوست داشته باشم ! نه رابطه خوبی! نه شرایط مالی ایده آلی ! نه زندگی که در خور و شایسته من باشد!

شاید از نظر خیلی از افراد عشق به خود منوط به کسب دستاورد و نتیجه باشد، وقتی دستاوردی در میان نباشد قطعا عشق ورزی غیرممکن است . در صورتی که این فرضیه ذهنی کاملا اشتباه است و نتیجه تلقیناتی است که از دوران کودکی در پیش نویس زندگیمان و در بخش والد شخصیت مان درون ریزی شده است. در همان زمانهایی که خوب بودن ما منوط به کسب نمره بالا شده است .

عشق بدون قید و شرط به خود چگونه امکان پذیر است ؟

 

وقتی تمام نورون های مغزی و تمام سیم کشی های مربوطه از دوران کودکی بر مبنای ارزشمندی ما به عوامل بیرونی گره خورده، تغییر این مسیرهای عصبی شاید کمی زمانبر باشد ولی به شما اطمینان می دهم که کاملا امکان پذیر است .

وقتی فردی را بی نهایت دوست دارید و واقعا عاشق او هستید چگونه با او برخورد می کنید؟ خیلی از افراد در برخورد با کسانی که عاشقشان می شوند این عبارت را به کار می برند، من تو را به خاطر خودت دوست دارم و حاضرم هرجایی و با هر شرایطی با تو زندگی کنم.

آیا می توانید این دیالوگ را با خودتان داشته باشید ؟ آیا می توانید خودتان را همانگونه که هستید و بدون قید و شرط دوست داشته باشید ؟

بعضی از افراد فقط وقتی می توانند خودشان را دوست داشته باشند که کنار دلداده خیالی شان قدم بزنند، ماشین رویاهایشان را سوار شوند، و یک زندگی با بالاترین استانداردها تجربه کنند. دوست داشتن چنین فرد خیالی، سهل و آسان است و برای هر کسی امکان پذیر است.

یکبار از خودتان بپرسید واقعا دوست داشتن خودم چه شکلی است ؟ اگر خودم را بدون قید و شرط دوست داشته باشم چه حسی دارم ؟

به قول اریک فروم عشق ورزی یک مهارت است و مثل هر مهارت دیگری نیاز به تمرین دارد. وقتی شما تمام نورون های مغزی خود را در راستای عشق ورزی فعال می کنید و به مدت چند هفته تمرین می کنید که این نورون ها را روشن نگه دارید قطعا این مهارت در شما رشد و توسعه پیدا خواهد کرد. وظیفه اصلی انسان در زندگی این است که خودش را متولد کند،این کار نیازمند شجاعت ، عمل،  تعهد و مسئولیت پذیری بالایی است. عشق یک هنر است و به مهارت آموزی نیاز دارد مثل موسیقی، نقاشی ، نجاری …

عشق ورزی به خود باعث می شود در تمامی جنبه های زندگی روشنایی بیشتری را تجربه کنید،و زندگی با معناتری را تجربه کنید.

اگر خودتان را دوست داشته باشید در زمانی که مشکلات و شکست به شما فشار می آورد تحمل شما در برابر شداید بیشتر می شود ، راحت تر خودتان را می بخشید و احساس گناه در شما از بین می رود .

از شر افکار خودتخریب گری خلاص خواهید شد و طرز فکر سالم تری خواهید داشت.

در ارتباط با دیگران قطعا موفق تر خواهید بود چرا که عشق به دیگران فقط از طریق عشق به خود امکان پذیر است و تا عشق به خود را تجربه نکنید هر گونه ادعایی مبنی بر عشق به دیگران فرضیه ای باطل است و اینگونه عشق ها قطعا بر مبنای یک خلا درونی و نیاز و گمشدگی می باشد. پس برای رسیدن به عشق باید آن را ابتدا در درون خودتان تجربه کنید.

 

 

سایر مقالات را در لینک زیر بخوانید:

 

لینک صدها مقاله و داستان 

 

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.