تغییر زندگی – مجموعه داستان تو (28)

از فقر و تنگدستی و شرایط مالی خود گله و شکایت داشت ، با ناامیدی گفت زندگی در شهرستان کوچک ، نبود شغل خوب و وضعیت حقوقی نابسامان مرا آزار می دهد.و متاسفانه دخل و خرجم کفاف تامین معاش خانواده را نمی دهد و این اوضاع شغلی و درآمد ناکافی زندگی عاظفی مرا نیز تحت تاثیر قرار داده است.

از او پرسیدم اگر همین الان زلزله ای بیاید و همه چیز، حتی خانه ای که دارید خراب شود ، شغلی که داری را از دست بدهی و حتی بعد از زلزله در شهرتان کسی نباشد که برای شما شغلی مهیا کند و همین آب باریکه را هم از دست بدهی چه می کنی ؟

 

کمی فکر کرد و گفت چاره ای ندارم، به شهر دیگری مهاجرت می کنم. قطعا در شهرهای بزرگتر فرصت های شغلی بیشتری وجود دارد. در ادامه از توانمندی ها و مهارت هایی که داشت با آب و تاب صحبت کرد و با چشمانی پر از امید گفت من با این تحصیلاتی که دارم و سرتیفیکت ها و مهارتهای تجربی که تا کنون کسب کردم ، می توانم در شرکت های بزرگ مشغول به کار شوم و قطعا حقوق و دریافتی من بسیار قابل توجه خواهد بود.

 

تبسمی کردم و گفتم خوب ! حتما باید زلزله ای بیاید تا تو و خانواده ات تکانی بخورید ! چرا با این میزان از توانمندی و مهارت به حداقل ها رضایت داده ای ! برنامه ای برای مهاجرت برای خودت بنویس و تا زنده ای برای تغییر زندگیت تلاش کن قبل از اینکه به رخوت عادت کنی. هرزمان ترس از ریسک تغییر کردن تو را فرا گرفت به این فکر کن که با ذهن تحلیل گرت راه را برای تمام فرصتهای خوب بسته ای و اگر تغییر نکنی این شرایط هر روز بدتر و بدتر خواهد شد. پس با توکل بر خدا شوق پرواز را در خودت ایجاد کن و هیچوقت به کمتر از آنچه لیاقتت هست بسنده نکن.

 

نویسنده : لیلا امیری نسب

بیشتر بخوانید :

مجموعه داستان تو 

کتابهایی برای رشد و توسعه فردی و ارتباطی :

 

 

نیمه تاریک وجود – مجموعه داستان تو (27)

از همسرش به خاطر نوع رفتارش ناراضی بود، با اعتراض شدید گفت من کارآفرینی بزرگ و یکی از مقام های سیاسی کشور هستم، همسرم باید وقار خاصی داشته باشد ،اما او بی پرواست و در جمع هایی که حاضر می شویم سبک رفتار می کند.

 

از او پرسیدم آیا قبلا هم چنین بوده است ؟ پاسخ داد نه به این اندازه ! ولی هر چه می گذرد رفتارش و حضورش در کنارم مرا بیشتر آزار می دهد . به او گفتم ممکن است تو از این فرد جدا شوی و با فرد دیگری ازدواج کنی که در ابتدای رابطه همه چیز خوب است ولی بعد از مدتی رفتار و حرکات زن دومت مانند زن فعلی خواهد شد. چرا که این تو هستی که نیمه تاریک وجود خودت را در رابطه بازتاب می دهی !

 

با تعجب پرسید، یعنی چه ! چگونه ؟

به او گفتم در وجود همه انسانها خصایص خوب و بد وجود دارد، وقار و سبک مغزی هردو در طرف مقابل هست ولی این همراهان هستند که تعیین می کنند کدام بخش از وجود طرف مقابل را تحریک و فعال کنند. تو به دلیل حساسیت بیش از حدی که به این مسئله داری هر همسری انتخاب کنی به مرور این بخش از وجودش را فعال و تقویت خواهی کرد.

 

در واقع برای هر آدمی که در زندگی ما وجود دارد در ذهنمان یک مسیر عصبی داریم و وجود هیچ شخصی در زندگی ما اتفاقی نیست. اگر خواهان تغییر در زندگیت هستی باید تمرکز و توجهت را بر نکات مثبت طرف مقابلت قرار دهی تا به مرور نورون های بخشی از ذهن ناخودآگاهت که بر عیب و اشکال طرف مقابل تمرکز دارد خاموش شود و مسیرهای عصبی جدید از عشق، دوستی و مودت در ذهنت شکل گیرد. البته این کار نیاز به تمرین زیاد دارد و در این فرایند باید بخشی از وجود خودت شفا یابد نه طرف مقابل !

 

نویسنده : لیلا امیری نسب

 

اگر می خواهید با نیمه تاریک وجود بیشتر آشنا شوید پیشنهاد می کنیم ویدئویی که در لینک زیر وجود دارد را ببینید

 

ویدئو آموزشی نیمه تاریک وجود 

بیشتر بخوانید :

مجموعه داستان تو 

 

اگر می خواهید با تحلیل رفتار متقابل آشنا شوید و به مرحله عشق به خود و دیگران دست یابید پیشنهاد ما این است که پکیج از عزت نفس تا ارتباط موثر را تهیه بفرمائید

 

 

 

بخشش والدین – مجموعه داستان تو (26)

به خاطر کودکی دردآورش، بخشش والدینش برایش کاری دشوار بود، او خوب می دانست تنها راه نجات روحش، عشق و آرامش است، از من تمرینی خواست تا بتواند از اینهمه خشم و نفرت رها شود. به او گفتم قبل از تمرین رهایی، باید به این موضوع آگاه باشی که پدر و مادرت از روی ناآگاهی و بر مبنای پیش نویس زندگیشان با تو رفتار کردند، این رفتار کاملا ناخودآگاه بوده و تا زمانی که نتوانی کودک آسیب دیده درون آنها را با چشم دل ببینی و نوازش کنی، بخشش برایت کاری سخت خواهد بود. اما اگر پدر و مادرت را بچه کوچک سه یا چهار ساله ای تصور کنی که وحشت زده است و به دنبال محبت می گردد و نمی داند به کجا پناه ببرد، بخشیدن این کودک آسانتر خواهد بود. بازوانت را دراز کن، بدن این کودک کوچک لرزان را در آغوش بگیر ، نوازشش کن و قربان صدقه اش برو. عمیقا به چشمان این بچه نگاه کن ! تنها چیزی که از تو می خواهد عشق است.

 

درک این موضوع که دلیل رنجش تمام افراد در رابطه به عاملی از زخم های دوران کودکی آنها برمی گردد و این افراد نه به این دلیل که افراد ظالمی بودند، زندگی شما را سیاه کردند بلکه به این دلیل که خود زخمی یک آسیب در دوران کودکی بوده اند، شما را به مرحله بخشش خواهد رسانید.

اگر نمی توانید بدون قضاوت، دیگران را ببخشید و دست از نفرت و خشم بردارید باید بدانید که این ویژگی منفی دیگری که موجب خشم و نفرت شما شده، اکنون در وجود خود شما نیز وجود دارد و در واقع شما از بخشی از نیمه تاریک وجود خودتان متنفرید. و تا زمانی که فرایند شفا این بخش از وجودتان را نیاموزید، عشق و آرامش را تجربه نخواهید کرد. در واقع بخشش دیگرانی وجود ندارد ، هر چه هست در درون خودتان است. دادگاه و محکمه ای بیرون از شما برای دیگران وجود ندارد. در این دادگاه قاضی، مجرم، وکیل و شاهد همه خودتان هستید و در این محکمه قرار است خودتان و بخشی از خودتان که در دیگران است شفا یابد.

 

نویسنده : لیلا امیری نسب

بیشتر بخوانید :

مجموعه داستان تو 

 

اگر می خواهید با پیش نویس زندگی بیشتر آشنا شوید و به مرحله عشق به خود و دیگران دست یابید پیشنهاد ما این است که پکیج از عزت نفس تا ارتباط موثر را تهیه بفرمائید

 

 

وفاداری در رابطه – مجموعه داستان تو (25)

با نگاهی که با کمی نگرانی همراه بود، تاکید کرد که مطمئنم همسرم به من وفادار است اما جایی در درونم شک است. برای رهایی از این شک چه کنم ؟

پاسخ دادم چرا باید بخواهی که همسرت به تو وفادار باشد؟ همین خواسته که همسرت به تو وفادار باشد سرآغاز شک و تردید است. قرنها به ما گفته اند : به همسرت وفادار باش، به دوستت وفادار باش، به این و به آن وفادار باش…. و این وفاداری یک تعصب والدگونه است که جسم انسان را در بند دیگری می کشد در حالیکه ذهن او را هرگز نتواند.

وقتی همسرت با فرد زیبایی مواجه می شود و از او خوشش می آید، ذهنا می خواهد آن فرد را بشناسد، او را لمس کند و با او حرف بزند، اما صدای والد درونش می گوید این کار درست نیست و سرکوبش می کند. او در ابتدا در ذهنش با آن فرد رفته است و دیگر با تو نیست. شاید دستش در دست تو باشد اما قلبش با تو نیست. تمام وجودش در آن لحظه رفته است. شاید کاری انجام ندهد اما با تصوراتش آن لحظه را زندگی می کند. و باید بدانی لذتی که در تصورات خیالی آدمها در هم آغوشی ست در واقعیت نیست. چرا که در غالب اوقات وقتی به وصال معشوقه خیالی می رسند، عشق وتخیلات لذت بخش آن برایشان امری عادی و تکراری میشود. و تو باید بدانی که حداقل تصورات و خیال او را نمی توانی کنترل کنی.

اولا نخواه به تو وفادار باشد که این مالکیت و در بند کشیدن جسم دیگری است ولی روح او هیچوقت در بند تو نخواهد بود . دوما به خودت بنگر آیا واقعا عاشق او هستی ! اگر واقعا عاشق او باشی ، او را عمیق خواهی نگریست، و وقتی عشق در میان باشد شک از بین خواهد رفت. سوما تقلا نکن پروانه را به چنگ خود درآوری، تلاش کن باغی زیبا از عشق و آرامش در وجودت بسازی آنوقت پروانه خودش به دور تو می چرخد در حین اینکه او را آزاد خواسته ای.

 

نویسنده : لیلا امیری نسب

بیشتر بخوانید :

 

سایر مقالات 

 

مجموعه داستان تو 

 

 

عروس من – مجموعه داستان تو (24)

با ناراحتی گفت، پسرم به تازگی ازدواج کرده و دختری از خانواده متوسط برگزیده است، به آنها می گویم خانه باغ من بسیار بزرگ است شما به راحتی می توانید در کنار من زندگی کنید با این روش هم شما زندگی مرفه تری دارید هم اینکه من بعد از فوت همسرم تنها نیستم. آخر می دانی پسرم تنها مرد خانه من است ، اگر از پیش من برود تنها می شوم و نمی دانم چه کنم ؟

به او گفتم تو یک زن ثروتمندی و به راحتی می توانی برای خانه ات نگهبان بگیری و یا یک باغبان و یا یک سرایدار که هم برایت کار کند و هم از خانه ات محافطت کند.

با اکراه گفت من می خواهم راهی پیدا کنم پسرم کنارم باشد و از تسلط این تازه عروس بر پسرم بکاهم. چرا او باید پسرم را از من جدا کند! من عاشق پسرم هستم …

به او گفتم تو عاشق پسرت نیستی! تو خودت را مالک پسرت می دانی.

 ما فکر می کنیم هر چیزی یا کسی را که دوست داریم باید در بند و مالکیت ما باشد. پرنده را در قفس زندانی می کنیم، سگ را از طبیعت زندگیش جدا می کنیم و با ریسمانی به دنبال خود می کشیم و ادعا می کنیم که چون بهترین غذا و مکان را برایش فراهم کرده ایم، عاشقش هستیم، در صورتی که ما انسان ها برای پرکردن خلاهای درونی خودمان دیگران را در بند می کشیم و باور داریم که عاشق آنها هستیم.

عشق واقعی به این معناست که تو او را همانگونه بخواهی که دوست دارد. اگر فرزندت زندگی در کشور دیگر و در کنار دیگری را می خواهد تو با شادی و رضایت او خوشحال باشی و او را رها کنی تا به طریق خود زندگی کند.

 

نویسنده : لیلا امیری نسب

 

بیشتر بخوانید :

 

سایر مقالات 

 

مجموعه داستان تو 

 

 

طلای درون – مجموعه داستان تو (23)

اغلب کسانی که سالها بر روی درمان، جلسات تحول، تمرین تنفس، مراقبه و خودشناسی کار کرده اند سوال مشابهی دارند! چند وقت دیگر باید روی خودم کار کنم؟ کی به نتیجه میرسم؟ چرا پروسه تغییر اینقدر سخت است؟

درپاسخ به سوال این افراد، یاد داستان مجسمه سفالی عظیم بودا می‌افتم که در نیمه راه جابجایی، یکی از راهب ها متوجه ترکی بزرگ روی مجسمه شد. راهب کنجکاویش تحریک شده بود و با چکش و قلم شروع به تراشیدن بودای سفالی کرد، تکه های سفالی یکی پس از دیگری فرو ریخت  و پس از چند ساعت کار راهب حیرت زده متوجه شد در برابر بودایی عظیم از طلای ناب ایستاده است.

 

گنج واقعی ما نیز در درون مان پنهان شده است و این طلای ناب با لایه ای از سفال پوشانده شده است. لازم است صبورانه لایه لایه پوسته بیرونی را بتراشیم. ولی بسیاری از افراد از پوسته خود متنفرند به همین دلیل در زمان تراشیدن لایه سفالی بیرونی خسته می شوند و تلاش می کنند این سفر خودشناسی را حذف کنند .

 از جنگیدن دست برداشته و تسلیم شوید ،تنها چیزی که لازم دارید این است که به روند عشق ورزیدن به خود و گشودن درهای قلبتان تا رسیدن به طلای ناب پایبند باشید تا از نظر ارتعاشی با خواسته خود هم فرکانس شوید. وقتی این هم فرکانسی اتفاق افتاد خواسته شما خودبه‌خود محقق خواهد شد.

 

نویسنده : 

لیلا امیری نسب 

 

بیشتر بخوانید :

 

سایر مقالات 

 

مجموعه داستان تو 

 

 

 

 

پرستار عاشق – مجموعه داستان تو (22)

او در در یک کلینیک پرستار-ماما بود وقتی زمان زایمان نزدیک می شد بهترین جواهراتش را می انداخت لباس های زیبا می پوشید و کاملا آرایش می کرد تا وقتی بچه به دنیا می آید اولین تصویری که از دنیای بیرون از رحم مادر می بیند برایش لذت بخش باشد.

 راستی نوزاد از کجا می فهمید که او رژلب زده یا نه ! از نظر او مادر نوزاد که می‌فهمید، پدر نوزاد خواهر و برادرش که می فهمیدند و متعاقبا رفتار آنها هم کم‌کم مثل او می شد.

 

او می دانست همه اینها اهمیت دارد. جوری او برای به دنیا آمدن بچه آماده می‌شد که ارتعاش عشق را می توانستی در اطرافش حس کنی! با این کارش به وضوح نشان می داد چه احترامی برای تمام انسان ها قائل است. این ماما به من یاد داد توجه کردن به جزئیات نمادین چطور می تواند به شکل ملموس به دیگران منتقل شود و حتی طرز لباس پوشیدن می تواند نشان دهنده میزان احترام به دیگران باشد.

 

 اگر ما نیز هر روز سهم کوچکی در جریان انتقال انرژی به دیگران داشته باشیم قطعاً قبل از اینکه برای دیگران مفید باشیم به خودمان کمک کرده ایم. در این صورت درون مان پر از سکون آرامش توازن و تعادل خواهد شد و این آرامش درونی و نیروی انرژی حرف اول و آخر را در اتصال به میدان امکان و منبع لایزال قدرت مطلق خواهد زد. چون این تنها نیرویی است که زندگی بخش و مراقب شماست .

به همان میزان که درونتان را از عشق و خصلت های خداوند برانگیخته می کنید امواجی از جنس هارمونی، آرامش و عشق را در درونتان تولید خواهید کرد و به میزانی که بر این امواج تمرکز می کنید ، به آن قدرت خواهید داد و از جنس همان را به زندگیتان فراخوانی خواهید کرد.

 

نویسنده : لیلا امیری نسب 

بیشتر بخوانید :

سایر مقالات و مجموعه داستان تو 

 

 

بازگشت نفرین به خود – مجموعه داستان تو (21)

وقتی از تاثیر بازگشت نفرین، به زندگی خودش با او صحبت کردم، با عصبانیت فریاد زد،کسی که سالها مرا آزار داده ، جسم و روح مرا زخمی کرده، روزگارم را سیاه کرده، من و بچه هایم را بدبخت کرده، چطور می توانم ببخشم و نفرین نکنم! اگر بدیها و ظلم هایی که این فرد به من کرده به خودش برنگردد و تقاص بدیهایش را پس ندهد، من دیگر این خدا را باور ندارم!

 

شاید برای افراد آسیب دیده، پذیرش این واقعیت مشکل باشد ولی این یک قانون است و در واقع دلیل بازگشت نفرین به خود، این است که چنین افرادی در سطح ارتعاشی منفی قرار دارند و به مرور زمان که این حس منفی در وجودشان تقویت می شود، از مدار عشق و میدان امکان دور می شوند و در مدار عصبانیت،نفرت و کینه قرار می گیرند و اتفاقات بد و بدتری را برای خود رقم می زنند.

از دیدگاه تحلیل رفتار متقابل یک شخصیت سالم برای احقاق حق و حقوق خود از فرد ظالم با الگوی رفتاری کارآمد وارد عمل می شود، این فرد به دلیل ساختار شخصیت رشد یافته خود یا در ارتباط با افراد ناشایست و نامناسب قرار نمی گیرد و یا اگر بنا به دلایلی در این شرایط قرار گرفت به جای ماندن در نقش مظلوم و پیراهن قربانی با اتخاذ تدابیر لازم، سریعا از آن رابطه خارج می شود. بسیاری از افراد هنوز به این اصل ساده نرسیده اند که دنیا بازتاب درون خود ماست. اگر در مدار افراد نامناسب هستیم به دلیل یک ناهماهنگی در درون خود ماست و تا آن زخم کهنه پیش نویسی دوران کودکی را درمان نکنیم بارها و بارها شرایط و اتفاقات بد و مشابه را به زندگیمان جذب خواهیم کرد.

 

در واقع یک شخصیت سالم، وقتی در اثر رفتار و گفتار نامناسب دیگران، چاقویی در بدنش وارد می شود به جای نگه داشتن آن چاقو در بدنش و لعن و نفرین طرف مقابل، سریعا خود را به یک درمانگر می رساند چاقو را از بدنش خارج می کند و زخم و جراحت را مرهم می گذارد و برای آرامش روحش، آن خاطره را برای همیشه فراموش می کند. معجزه بخشش در معنویت حقیقی،پاکی دل و بزرگ شدن روح اتفاق می افتد.

 

نویسنده : لیلا امیری نسب 

 

بیشتر بدانید :

 

آموزشهای تحلیل رفتار متقابلTA

سایر مقالات و مجموعه داستان تو 

اسرار سرنوشت در لایف اسکریپت شماست

اگر می خواهید با پیش نویس زندگی خود بیشتر آشنا شوید، زخم های دوران کودکی خود را شفا دهید و ارتباط موثری با دیگران برقرار کنید، پیشنهاد ما این است که پکیج آموزشی از عزت نفس تا ارتباط موثر با متد TA که طبق استاندارد انجمن بین المللی ITAA  تهیه شده را خریداری فرمایید

 

 

 

 

 

ارزشمندی من – مجموعه داستان تو (20)

به تازگی فروش محصول خودش را آغاز کرده بود ولی با اکراه گفت دیگر نمی خواهم به این کار ادامه بدهم. به او گفتم تو که همیشه عاشق کارت بودی مگر چه شده! گفت خسته شده ام فایده ندارد ! تعداد زیادی از افراد با تلخی با من برخورد می کنند و من را پس می زنند. از او تعداد فروش ماه گذشته اش را سئوال کردم وقتی آن را اعلام کرد به نظرم معقول به نظر می رسید در ادامه گفتگو متوجه شدم دلیل دلسردی او از ادامه کار، عدم موفقیت در تعداد فروش محصول نبود بلکه رانده شدن از طرف دیگران بود و در واقع تمام توجهش بر تعداد جواب های دلسرد کننده و نوع رفتار دیگران بود.ترس او از موفق نشدن نبود بلکه از آن می ترسید که مبادا دیگران او را برانند و این برایش مهری بر عدم ارزشمندی کارش بود.

 

اگر نگاهی دقیق تر به زندگیمان بیندازیم بارها و بارها این احساس را تجربه کرده ایم. اینکه اگر افراد زیادی من را طرد کرده اند و من موفق به ازدواج با فرد مناسب نشده ام پس حتما کالای بی ارزشی هستم. اگر همسرم در ارتباط به من خیانت کرده و مرا تنها گذاشته حتما من دوست داشتنی و جذاب نیستم!  اگر دوستی یکی دوبار من را به بیرون دعوت کرده و دیگر خبری از او نمی شود حتما اشتباهی از من سرزده و من به اندازه کافی خوب و لایق نیستم!احساس طردشدگی ناشی از ذهن نجواگر و نتیجه پیامهای منتقد درونی  ماست و ما قادر به مدیریت این احساسات منفی هستیم اگر از بیزاری به عشق ورزی خودمان روی آوریم.

 

در ابتدا کنترل ذهن کاری سخت به نظر می رسد مثل بچه کوچکی که هر شب تا دیروقت بیدار می ماند و ناگهان شما تصمیم می گیرید باید هر شب ساعت هشت شب بخوابد ، این بچه در مقابل قانون جدید عصیان می کند، جیغ می کشد و تمام تلاشش را می کند که دیر بخوابد. اگر تسلیم شوید هیچ راه دیگری برای تربیت او وجود ندارد. اما اگر به آرامی به تصمیم تان بچسبید و محکم و استوار باشید طی چند شب قانون جدید بنا خواهد شد. ذهن نیز همین گونه است، می توانید آن را تربیت کنید اگر در این کار جدی باشید و به خودتان یادآوری کنید که من قربانی و درمانده افکار خود نیستم و می توانم با تمرکز بر عشق به حس ارزشمند بودن دست یابم.

 

نویسنده : لیلا امیری نسب

اگر می خواهید اعتماد به نفس و عزت نفس بالاتری را تجربه کنید، و ارتباط موثری با دیگران برقرار کنید، پیشنهاد ما این است که پکیج آموزشی از عزت نفس تا ارتباط موثر با متد TA که طبق استاندارد انجمن بین المللی ITAA  تهیه شده را خریداری فرمایید

 

 

 

دعا و خدا – مجموعه داستان تو (19)

با حالتی اعتراض آمیز به موجودیت خدا از اینکه بارها دعا کرده ولی به آنچه خواسته تا کنون دست نیافته لب به شکایت گشود… من بارها با این نگرش افراد در سوبرداشت از موجودیت خدا روبرو شده ام و تلاش کرده ام به آنها بگویم خداوند انسان نیست و تحت تاثیر کلمات، گریه ، زاری و التماس های ما احساساتی نمی شود.

 

وقتی در حال رانندگی هستی و یک دفعه متوجه می شوی که ماشینت دچار مشکل شده چه عکس العملی نشان می دهی؟ آیا به گریه و زاری می افتی؟آیا در برابر ماشینت زانو زده و التماس می کنی که درست شود! و اگر درست نشود، شروع به شکوه و گلایه می کنی که چرا تو صدای مرا نمی شنوی و چرا دلت به حالم نمی سوزد و چرا متوجه نیستی که من باید به مقصد و هدفم برسم، پس چرا راه نمیروی؟؟؟ آیا عکس العمل شما اینگونه است؟ قطعا نه !

شما دست روی دست نمی گذاری و نمی گویی انشااله درست می شود . زیرا می دانی مشکل در سیستم است. بنابراین تمام احتمالات برای رفع مشکل را یک به یک بررسی می کنی.

 

خداوند در سیستم جهانی که آفریده به هیچ وجه دخالت نمی کند، بلکه مسئولیت تمام و کمال حل مشکلات زندگی به عهده خود انسانها گذاشته شده است. شما به واسطه نیرویی که خداوند در درونتان قرار داده، می توانید مشکلات و چالش های زندگی را حل کرده و برای رسیدن به اهدافتان طبق برنامه ریزی و قدرت ذهن ناخودآگاه عمل کنید و در واقع شما به همان میزان قدرت در درونتان دارید که خداوند در خلق جهان دارد اگر از این نیرو استفاده کنید و به آن آگاه باشید.

 

تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء نتیجه باورها و فرکانس‌های خودمان است. در جهانی با چنین اصل مشخصی‌، تنها راه تغییر هر شرایطی‌، ایجاد تغییر در باورهای‌ خودمان است به میزانی که شخصیت ما تغییر می کند روند زندگی ما بهتر می شود و سیستم جهان بر مبنای آنچه خداوند بنا نهاده در بهترین و عادل ترین شکل ممکن است و خداوند به هیچ کس ظلم نمی کند و هر ظلمی به انسان می رسد از جانب خودش و نتیجه افکار ، احساس و رفتار و تصمیمات خود اوست.

 

نویسنده : لیلا امیری نسب

اگر می خواهید در این خصوص بیشتر بدانید آموزش زیر را ببینید 

 

رابطه اعتماد به نفس و اعتماد به خدا در رسیدن به اهداف و رویاها