ترس و عشق – مجموعه داستان تو (18)

سالها رنج ناشی از عدم اعتماد بین خود و شریک زندگی اش را تجربه کرده بود و باور داشت مردها قابل اعتماد نیستند و اگر به آنها فرصت بدهی چیزی جز خیانت عایدت نمی شود. به او گفتم آیا تا به حال پیش آمده که خودت نیز برای طرف مقابلت غیر قابل اعتماد باشی! با جدیت و بی تردید حرف من را رد کرد و گفت اصلا ! من کاملا باوفا و متعهد بوده ام .بعد از مدتی صحبت با او، متوجه شدم در تمام روزهای بی اعتمادی به همسرش، تنها چیزی که در ذهنش پرورش می داده، مرد بعدی یعنی مرد رویاهایش بوده در حالی که هنوز حرفی از اتمام رابطه زده نشده بود، مدام او را تهدید و کنترل می کرد که اگر خطایی کند رابطه اش را قطع خواهد کرد.

پیش نویس زندگی او را مرور کردم و متوجه شدم دختری ضعیف و شکننده در درون دارد که به محض دیدن مردها می ترسد، ترسی که از دوران کودکی از عدم اطمینان و اعتماد به مردها که از رابطه بین پدر و مادرش آموخته بود و همان تصویر پیش نویسی در اکنون و اینجا در روابطش رزونانس می کرد.

 

 باید توجه داشت که این تحلیل رفتار، تلاشی برای توجیه مردهای اهل خیانت ندارد ولی کشف این موضوع که گاهی ذهنیت خود فرد ، ترسهای درونی او از روابط دوران کودکی و دیدن نمونه های متعدد از این دست روابط مسموم در اطرافیان،می تواند خود در به وجود آمدن شرایط موجود موثر باشد می تواند از رنج رویایی با سایه های درون جلوگیری کند.

 

راه حل در عشق ورزی به کودک ترسیده درون خود است تا اطمینان یابد که جهان امن است و انسانهای اطراف ما نیز امن هستند و قرار نیست ما را تنها بگذارند. اگر به خودمان عشق نورزیم، احساس ترس و بیزاری جای آن را می گیرد و آن را به تمام دنیا فرافکنی می کنیم .در این مرحله اگر تمام تمرکزت را بر جنبه های مثبت زندگیت قرار دهی به مرور از ارتعاش ترس خارج و در مدار ارتعاشی عشق قرار خواهی گرفت .

 

نویسنده : لیلا امیری نسب

در این خصوص تحلیل فیلم رگ خواب به مدت 30 دقیقه با بررسی پیش نویس زندگی مینا ( با بازی بی نظیر لیلا حاتمی ) را در لینک زیر ببینید و مقاله مربوطه را مطالعه کنید:

 

عزت نفس در رابطه – تحلیل فیلم رگ خواب – رویکرد تحلیل رفتار متقابل

همچنین بخوانید :

مقالات و داستان تو

اگر می خواهید با پیش نویس زندگی آشنا شوید و روابط خود را بهبود بخشید، پیشنهاد ما این است که پکیج آموزشی از عزت نفس تا ارتباط موثر که طبق استاندارد انجمن بین المللی ITAA  تهیه شده را تهیه فرمایید.

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

 

 

خشم خاموش – مجموعه داستان تو (17)

دیپاک چوپرا می گوید، ما درون دنیا نیستیم ، دنیا درون ماست. هر صفت مثبت و یا منفی که در دیگران وجود دارد و ما را آزار می دهد قطعا در درون خودمان وجود دارد. وقتی این را شنید با حالت گیجی و تاکید گفت من دختر آرام و مودبی هستم و از رفتار توهین آمیز و فحاشی طرف مقابلم بیزارم، این صفت به هیچ وجه نمی تواند در من وجود داشته باشد. به او گفتم شما در دوران کودکی و در سطح پیش نویس زندگیتان بارها این پیام را دریافت کرده اید که یک دختر خوب فریاد نمی زند و فحاشی نمی کند، شما برای اینکه بچه ای دوست داشتنی باشید این صفت منفی را به بخش تاریک اتاق ذهن ناخودآگاهتان رانده اید و درب آن اتاق را برای همیشه قفل کرده اید.

اگر اکنون فحاشی نمی کنید دلیلش این است فرصت بروز آن را به خودتان نداده اید. شما با سرکوب این حس تلاش می کنید همان دختر بچه دوست داشتنی برای دیگران باشید و در این مواقع احساس خشم را فرو می خورید و زهر و سم آن را به درونتان می ریزید تنها به این دلیل که از دیگران تایید دریافت کنید.

 

تمام افراد دور و برشما بازتاب درون شما هستند و اگر اکنون در زندگی شما حضور دارند قطعا این ویژگی را در درونتان دارید. برای خلاص شدن از این شرایط باید ابتدا آن ویژگی را در خودتان بپذیرید و وقتی از رفتار کسی ناراحت هستید بدون نیاز به  تاییدطلبی، خشم خاموش خود را با الگوی رفتاری قاطع ابراز کنید، و به مرور زمان وقتی به این بخش وجودت عشق می ورزی، انرژی درونت تغییر می کند، در نتیجه آن فرد یا دست از رفتارهای زننده خود برمی دارد و یا از مدار فرکانسی شما خارج می شود.

 

نویسنده : لیلا امیری نسب

سایر مقالات را در لینک زیر بخوانید :

 

مقالات و داستان تو

اگر می خواهید الگوهای رفتاری کارآمد را یاد بگیرید و ارتباط بهتری با دیگران برقرار کنید پیشنهاد ما این است که دوره جامع تحلیل رفتار متقابل با متد TA که طبق استاندارد انجمن بین المللی ITAA  تهیه شده را تهیه فرمایید.

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

 

 

بازی جوراب – مجموعه داستان تو (16)

با عشوه گری زنانه، یک طرف دامنش را بالا زد و پایش را به طرز تحریک کننده نشان داد و گفت ، وای خاک عالم ، جورابم دررفته … این حرکتی بود حساب شده و هدفش تحریک مردها و عصبانی کردن زن های آن جمع بود.

از جنبه تحلیل رفتار اینگونه زنها، زن های نمایشی هستند، زن هایی که انرژی خود را از توجه مردان و تحریک عصبانیت زنها بدست می آورند. اینگونه زنها گاهی سینه های برجسته خود را نشان می دهند و به گونه خاصی به عقب تکیه می دهند، دست هایشان را پشت سرشان می گذارند و سینه هایشان را به جلو ول می دهند و با هر حرکتی حساب شده می خواهند توجه بیشتری به خود جلب کنند.

 

نمایشنامه روانی این افراد برای به دست آوردن انرژی به صورت ناخودآگاه صورت می پذیرد و تا زمانی که موفق به دریافت انرژی از دیگران می شوند حس خوبی از خواستنی بودن را تجربه می کنند ولی به مرور زمان که با افزایش سن میزان دریافت این توجه کم می شود افسردگی و طرد شدگی را تجربه می کنند . اینگونه افراد در بازیهای نمایشنامه زندگی  گیر می افتند و تا زمانی که مردها از این بازی به نفع خود استفاده می کنند دلخوش به آنها هستند ولی متاسفانه جریان این انرژی همیشگی نیست.

همه انسانها از طریق هسته درونی شخصیت خود به منبع بیکران انرژی درون متصل هستند و می توانند میزان زیادی از نیاز خود به انرژی حیاتی را از منبع خود تغذیه کنند، اگر بتوانند به نمایشنامه زندگی خود مسلط و آگاه شوند.

 

 

نویسنده : لیلا امیری نسب

سایر مقالات را در لینک زیر بخوانید :

 

مقالات و داستان تو

اگر می خواهید عزت نفس خود را افزایش و روابط خود را بهبود بخشید، پیشنهاد ما این است که پکیج آموزشی از عزت نفس تا ارتباط موثر با متد TA که طبق استاندارد انجمن بین المللی ITAA  تهیه شده را تهیه فرمایید.

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

 

 

اعتماد به خود – مجموعه داستان تو (15)

از اینکه سالها برای تغییر زندگیش تلاش کرده و به نتیجه دلخواه نرسیده دلخور بود و این عدم کسب دستاورد او را مایوس و افسرده کرده بود، از او پرسیدم برای رسیدن به خواسته هایت چه اقداماتی انجام داده ای ؟ گفت خیلی تلاش می کنم ولی وقتی نتیجه دلخواه را نمی گیرم دلسرد می شوم و آن را رها می کنم .

بیشتر که با او صحبت کردم متوجه شدم دلسردی و عدم پشتکار، دلیل اصلی نرسیدن به خواسته هایش می باشد، وقتی شما یک رژیم غذایی برای خود تعیین می کنید ولی بعد از شش ماه آن را رها می کنید در واقع به جهان اعلام می کنید که من آدم قابل اعتمادی نیستم، وقتی با شوق و ذوق در یک باشگاه ورزشی ثبت نام می کنید ولی بعد از فروکش کردن هیجانتان آن را رها می کنید به جهان اعلام می کنید من لایق و قابل اعتماد نیستم. وقتی از رابطه ای سمی خارج می شوید ولی باز از روی تنهایی بعد از چند ماه به آن رابطه برمیگردید به جهان اعلام می کنید من لایق نیستم .

وقتی خودت به خودت اعتماد نداری چطور جهان می تواند به تو اعتماد کند. جهان از جنس چیزی که هستی به تو می بخشد نه چیزی که میخواهی .

چیزی که برای رسیدن به آن دعا می کنیم با چیزی که برای رسیدن به آن پایبند هستیم فرق دارد، به حرفی که می زنید پایبند باشید اجازه دهید حرف تان با ارزش ترین سرمایه شما باشد به کلامتان به چشم جواهر نگاه کنید و به خودتان و جهان نشان دهید که می شود روی شما حساب کرد.

 

نویسنده : لیلا امیری نسب

سایر مقالات را در لینک زیر بخوانید :

 

مقالات و داستان تو

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

 

 

حرفهای پشت سر – مجموعه داستان تو (14)

در یکی از کلاس های درس استاد، یکی از شاگردان با نگرانی رو به استاد کرد و با صدایی پر از خشم گفت، استاد شنیده اید که یکی از رقیبانتان پشت سر شما چقدر بدگویی کرده و شما را فردی دروغگو و دزد معرفی کرده! دیشب در یکی از پست هایی که بر علیه شما منتشر کرده بود، ده ها هزار کامنت دیدم و تلاش کردم تا جایی که می توانم به افراد بفهمانم که این طور نیست ولی قادر به مجاب کردن همه نبودم…

استاد در حالیکه با خونسردی به او نگاه می کرد لبخندی زد و گفت، اصلا نیازی نبود که وقت و انرژی خود را صرف مجاب کردن دیگران کنید، این کار استاد رقیب حتی به نفع من است ، او بدون اینکه خودش بداند من را به ده ها هزار نفر معرفی کرده و بدون اینکه پولی بابت تبلیغ بدهم در جهت شناخته شدن من به افرادی که من را نمی شناختند قدم برداشته است . به مرور زمان تعداد زیادی از این افراد جهت کنجکاوی به سمت من می آیند تا آموزشهای من را بررسی کنند و مطمئن هستم روزی همان افراد، در کنار شما روی این صندلی ها خواهند نشست و شاگرد این کلاس خواهند شد.

یادتان باشد هر وقت فردی مقابل شما قد علم کرد و روی دشمنی با شما اصرار ورزید، اصلاً مقابلش نایستید و به او اجازه دهید تا یکطرفه در میدان دشمنی یکه تازی کند. زمان که بگذرد سکوت باعث محبوب تر شدن شما و دشمنی او باعث شکست خودش می شود. مطمئن باشید او ناخواسته نام شما را در اذهان مردم زنده نگه می دارد. در این حالت همیشه به خود بگویید، قدرت من ازخداست و او هیچ تاثیری روی من ندارد. من سکوت می کنم و خدا همه چیز را به نفع من تغییر می دهد.

این یکی از بهترین درسهایی بود که از اقتدار سکوت و ضرب المثل عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد، از استادم آموختم.

 

نویسنده : لیلا امیری نسب

بیشتر بدانید :

 

مقالات و داستان تو

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

 

 

نصیحت موثر- مجموعه داستان تو (13)

گفتگوی او با پسر 25 ساله اش همیشه با جروبحث به پایان می رسید، آن شب وقتی پسرک از رویای راه اندازی استارت آپ با من صحبت کرد، پدر با قیافه ای حق به جانب گفت: پسرم، این جنگولک بازیها به درد نمی خورد، آدم هرچه زودتر باید یاد بگیرد کاری بکند، نباید بنشیند و منتظر پول مفت باشد، من وقتی قد شما بودم، به کارم چسبیده بودم و سخت کار میکردم، به همین دلیل است که امروز به اینجا رسیده ام. سپس با ناراحتی گفت نمی دانم چگونه باید با او صحبت کنم ،هیچوقت به حرفم گوش نمی دهد، بخدا من خیرش را می خواهم…

دلیل عدم موفقیت او در ارتباط موثر با پسرش این بود که ناآگاهانه در زبان بدنش احساس غیرخوب بودن را به فرزندش انتقال می داد، ببین! من چقدر آدم خوبی بودم، ببین من چقدراهل کار و زندگی بودم، ولی تو چی ! هنوز به هیچ جا نرسیده ای !

وقتی فرزند شما از جنبه کودک شخصیتش، رویایی در سر می پروراند در ابتدا نیاز به حمایت شما دارد، اگر از جنبه والد حمایتگر رویای او را تایید کنید و با اشتیاق به حرفهایش گوش دهید، یک ارتباط سالم و موازی بین شما شکل می گیرد، بعد از اینکه او اطمینان پیدا کرد که نه در مقابلش، بلکه در کنارش هستید به حرفهای شما گوش خواهد داد، در این مرحله با جنبه بالغ شخصیت تان می توانید او را با واقعیت اکنون و اینجا روبرو کنید و واقعیت های دنیای پیش رو را بدون حق به جانب بودن برایش تشریح کنید. در این فرایند باید تلاش کنید از دلسوزی بیجا دست بردارید و تصمیم نهایی در آینده شغلی را به خودش واگذار کنید، در نهایت مطمئن باشید، در تنهایی به حرفهایی که شما (از جنبه من خوبم، تو خوبی ) به او زده اید فکر خواهد کرد و بالغ شخصیتش به کار خواهد افتاد.

 

نویسنده : لیلا امیری نسب

اگر می خواهید با ساختار شخصیت خود (والد- بالغ –کودک ) بیشتر آشنا شوید و به وضعیت آخر(من خوبم – تو خوبی ) طبق نظریه تحلیل رفتار متقابل دست یابید، پیشنهاد ما این است که پکیج آموزشی  که طبق استاندارد انجمن بین المللی TA  تهیه شده را خریداری فرمایید و برای بهبود روابط خود با همسر،فرزند،والدین، همکار و رییس خود آموزش ببینید .

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

اعتماد به دیگران- مجموعه داستان تو (12)

روزی در یکی از کلاسهای آموزشی عزت نفس که نظریه (من خوبم تو خوبی) را با آب و تاب توضیح می دادم، مرد جوانی که ردیف جلو نشسته بود با خشم گفت این چرندیات فقط مربوط به کتابهاست و در دنیای واقعی به درد نمی خورد، من همیشه در زندگیم تصمیم داشتم تا آنجا که می توانم خوب باشم و باور کنم که همه انسانهایی که با آنها روبرو می شوم خوب هستند، به یک نفر اعتماد کردم و تا امروز ضربه همان اعتماد را می خورم، این چرندیات به درد نمی خورد… به هیچکس نباید اعتماد کرد.

مسئله بدی و شرارت در دنیا یک واقعیت است، در مقابل تمام بدیها و شرارت هایی که در دنیا می بینیم، وضعیت آخر یعنی (من خوبم، تو خوبی ) ممکن است به نظر خیال و رویا بیاید. هیچ کس نمی تواند ضمانت کند که به محض اینکه تصمیم گرفتید وضعیت (من خوبم ، تو خوبی ) را داشته باشید طوفان های شخصی و اجتماعی بلافاصله محو شود، ولی افرادی که خود را وضعیت ریسک پذیری قرار می دهند، فرصت هایی که در اثر اعتماد به دیگران به دست می آورند در غالب اوقات بیشتر از ضررهایی است که در اثر عدم اعتماد متحمل می شوند.

من می توانم به هیچ کس اعتماد نکنم ، در هیچ رابطه ای وارد نشوم ، هیچ بیزنسی را با این نحوه نگرش استارت نزنم، وارد مسیرهای پرخطر برای رسیدن به تکامل نشوم، در نهایت در دایره امنی که به ظاهر برای خودم ساخته ام باقی خواهم ماند و هیچ رشدی نخواهم کرد. هر چند در بیشتر مواقع دلیل عدم اعتماد به دیگران به خاطر بد بودن انسانهایی نیست که با آنها روبرو می شویم بلکه به ذهنیت ما،  آسیب های دوران کودکی و برداشت های ما از تجربیات تلخ گذشته و پیش نویس زندگی  برمی گردد.

نویسنده : لیلا امیری نسب

داستان های مشابه (مجموعه داستان تو) را در لینک زیر بخوانید:

 

داستان تو

 

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

بی فرهنگ چندش آور- مجموعه داستان تو (11)

از طرز غذا خوردن او سرمیز غذا چندشم شد، از ملچ و ملوچ کردن و قاشق به دندان-کشیدن… ااه، چطور کسی می تواند اینقدر بی فرهنگ و چندش آور باشد!

از من پرسید تو چطور توانستی کنار او راحت غذا بخوری ، پاسخ دادم برای من اهمیتی نداشت به هر حال افراد در آداب غذا خوردن متفاوت اند، گفت خوش بحالت من دست خودم نیست ، آنقدر حالم بد می شود که نمی توانم تحمل کنم.

گفتم علت اینکه از این رفتار، اینهمه آزرده می شوید این است که احتمالا وقتی کودک بودید خودتان به این صورت غذا خورده اید و با واکنش منفی پدر، مادر و یا اطرافیانتان روبرو شده اید، شما در همان کودکی این موضوع را به عمق آگاهی خود رانده اید و هربار فردی اینگونه غذا می خورد شما آن خاطره دوران کودکی برایتان زنده می شود و به واسطه رابربندها یا کشهای روانی، در پیش نویس زندگیتان می افتید و بهم میریزد.

خشم ما از نحوه رفتار دیگران معمولا به جنبه حل نشده درون خودمان برمی گردد، راه رهایی از تکرار این احساس منفی مربوط به پیش نویس زندگی این است که در چهره آن فردی که غذا می خورد  کودک درون  3 یا 4 ساله خودتان را ببینید که نحوه غذا خوردنش توسط دیگران  مورد بازخواست قرار می گیرد و با کلمات (والد) مثل چندش آور به گوشه ای می خزد و ناراحت می شود، این کودک را در آغوش بگیرید و به نحوه غذا خوردن آن کودک عشق بورزید. در مورد افراد مختلف این نحوه عشق ورزی را تکرار کنید،تا به مرور زمان این نفرت در وجود شما حل شود و این بعد وجودی تان که درچهره دیگران فرافکنی میشود را با عشق بپذیرید.این تمرین را آنقدر انجام دهید تا زمانیکه به آن نحوه غذا خوردن بی تفاوت شوید.

نویسنده : لیلا امیری نسب

داستان های مشابه (مجموعه داستان تو) را در لینک زیر بخوانید:

 

داستان تو

 

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

نفرت و بخشش- مجموعه داستان تو (10)

نفرت عجیبی از مادرش داشت و بارها تکرار کرد نمی توانم او را ببخشم، وقتی یادم می آید چه کودکی دردناکی داشته ام و او به دور از مهر و محبت مادری ما را رها کرد و با مرد دیگری ازدواج کرد خشم سراسر وجودم را می گیرد.

به او گفتم می دانی هر آنچه که در وجود مادرت از آن نفرت داری در نیمه تاریک وجود خودت نیز هست و تو در واقع از قسمتی از وجود خودت متنفری! با خشم به من نگاه کرد و گفت: من اینگونه نیستم، من برای فرزندانم همه کار کرده ام، من خودم گرسنگی کشیده ام ولی نگذاشتم آب در دل آنها تکان بخورد.

 

چندی نگذشت که بر سر موضوعی، با دختر سیزده ساله اش شروع به جر و بحث کرد، دخترک فریاد کشید لطفا در کار من دخالت نکن ، تو هیچوقت بلد نبودی مادری کنی، سپس در را کوبید و از اتاق خارج شد. آن شب از او خواستم سایه خودش را که در چهره مادرش فرافکنی می کرد ببیند، با خشم به من گفت، تو نمی دانی من برای بچه هایم چه کارها کرده ام، او دختر نمک نشناسی است … سپس با دلخوری مرا ترک کرد.

بعد از یک ماه او را دیدم، گفت به حرفهایت خیلی فکر کردم، یک شب از خدا خواستم پرده از چشم های من بردارد و اجازه دهد مادرم را ببخشم، در دعای نزدیک صبح، قلبم شکست، در گریه های متوالی پذیرفتم که من مادرم را قضاوت کرده ام، او روزگار سختی را با پدر معتادم گذرانده بود، من جای او نبودم، او در حد توانش بهترین کار را برای ما انجام داده بود، آن شب خودم و مادرم را بخشیدم ودر برکه ای مطبوع از صلح و آرامش غوطه ور شدم. از آن روز رابطه ام با دخترم بهتر شده و عشق بین ما جاریست.

نویسنده : لیلا امیری نسب

داستان های مشابه (مجموعه داستان تو) را در لینک زیر بخوانید:

 

داستان تو

 

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

فرزند باادب – مجموعه داستان تو (9)

با آب و تاب از کتابهای تعلیم و تربیت فرزند که تازه خریده بود برای من صحبت می کرد و برنامه هایی که برای آینده درخشان فرزندانش تدارک دیده بود، در همین لحظه دختر بچه شش ساله اش وارد آشپزخانه شد و گفت : مامان یه شیرینی بده بخورم.. مادر در حالی که یک شیرینی بزرگ را گوشه لپش می جوید گفت: ( چیزی به وقت شام نمانده برو بیرون بازی کن، ضمنا چیزهای شیرین برای دندان خوب نیست، آنوقت مجبوری دندانهایت را پرکنی ، تازه اگر الان هم یه چیزی بخوری دیگه شام نمی تونی بخوری، همیشه هم با آن کفش های گلی میای توی آشپزخانه و اینجا را کثیف می کنی، اتاقت هم همیشه خدا کثیف و ریخته پاشیده است،  برو تو محوطه بازی کن ….)

نگاهی به مادر دختربچه انداختم که داشت همینجوری دستورات اخلاقی صادر میکرد و شیرینی اش را نوش جان می کرد، شاید این سئوالات در مغز دختر بچه تداعی می شد که چرا خودت داری چیز می خوری  ولی ما نباید بخوریم! مگر دندان پرکردن چه عیبی دارد ! خودت چند تا دندان پرکرده داری ! خودت هم که آشپزخانه را کثیف می کنی ….

خیلی وقتها ما فکر می کنیم راه حل تعلیم و تربیت فرزندانمان را باید در بین کلمات قلمبه و سلمبه کتابها جستجو کنیم ، سپس با دستورات والدگونه از وجه شخصیت والد درونمان به آنها توصیه هایی برای خوب بودن نماییم. شاید آنها در آینده بتوانند عقده ها و آرزوهای نرسیده ما را جامه عمل بپوشانند و با افتخاراتی که برایمان از دکتر و مهندس شدن می آورند خلاهای وجودی مان را پرکنند. غافل از اینکه فرزندان ما همان چیزی نمی شوند که ما می خواهیم، آنها همان چیزی می شوند که ما هستیم.

 

 نویسنده : لیلا امیری نسب 

داستان های مشابه (مجموعه داستان تو) را در لینک زیر بخوانید:

 

داستان تو

 

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.