تفکر خلاق

تفکر خلاق از مهمترین مهارت‌ها و ویژگی‌های انسان است که توسط آن خود را با محیط همیشه متغیر، منطبق می‌کند. هر انسانی توانایی تولید تفکر خلاق را دارد و بدون محدودیت می‌تواند دست به خلاقیت بزند. تفکر خلاق پایانی ندارد زیرا انسان برای بقا نیاز به پذیرفتن شرایط پیرامون و افزایش خلاقیت  دارد. بنابراین تفکر خلاق فقط ابزاری جهت تسهیل کردن کارها نیست بلکه ضرورتی برای ادامه حیات است.

راهکارهایی برای تقویت تفکر خلاق

 

خلاقیت را با کمک روش‌های زیر تقویت کنید:

  • ورزش کردن : ورزش منظم علاوه بر تقویت ماهیچه‌های بدن و نقش مهمی که در سلامت جسمانی دارد. گردش خون را بهبود بخشیده و باعث افزایش تمرکز و بهتر شدن فرآیند تفکر می‌شود، زیرا با ورزش کردن استرس و اضطراب را از خود دور کرده و همین مسئله برای پرورش فکری بسیار مؤثر است

 

  • مطالعه کنید: قطعاً شما همه‌چیز را نمی‌دانید و توانایی مطالعه تمامی دانش‌ها را ندارید اما می‌توانید به موضوعات موردعلاقه خود سرزده و از آن‌ها ایده بگیرید. دانستن بیشتر به توانستن بیشتر کمک می‌کند. حتی با خواندن رمان، توانایی ترسیم دنیای جدید را خواهید داشت و این امر زمینه‌ای برای رشد تفکر خلاق فراهم می‌کند. مطالعه کتاب هایی در زمینه تفکر خلاق نیز از منابع مهم جهت تقویت این مهارت است.

 

  • با افراد خلاق معاشرت کنید: تنها احمق‌ها هستند که فکر می‌کنند همه‌چیز را باید خود شخص تجربه کند. مگر عمر انسان چقدر است که فرصت کافی برای این‌همه تجربه داشته باشد. گاهی ما می‌توانیم عملکرد خود را بر پایه تجربیات دیگران، آنچه گذرانده‌اند و نتیجه ناشی از آن تنظیم کنیم. افراد خلاق قطعاً منبع الهام خوبی خواهند بود.

 

  • کودک باشید: هرچقدر بیشتر خودتان را شبیه کودکان کنید بیشتر به ذهنتان کمک کرده‌اید. همانطور که می دانید کودک درون منبع الهام و شهود است، تلاش کنید برای کودک درونتان حال و هوای خوبی ایجاد کنید تا او نیز شما را در رسیدن به خواسته هایتان یاری رساند. حتی اگر کودکی در اطرافتان دارید ساعت‌های بیشتری را به بازی با آن‌ها بپردازید. قوه تخیل بچه‌ها بسیار قوی است و قطعاً برای شما نکات آموزنده زیادی خواهد داشت.

 

  • به نت‌برداری عادت کنید: نت‌برداری همچون مسواک زدن از عادت‌هایی است که برای سلامتی جسم و روان مفید است. ما در دنیای پرمشغله و پراسترسی زندگی می‌کنیم و این مسئله موجب کاهش حافظه ما می‌شود و ممکن است خیلی چیزها را به‌راحتی فراموش کنیم. بنابراین نت‌برداری شما را از این نگرانی رها کرده و دیگر هیچ ایده نویی از قلم نمی‌افتد.

 

  • ذهنتان را ورزش دهید: ورزش ذهن مثل بازی‌های فکری، حل جدول، مطالعه، نقاشی و یادگیری یک مهارت جدید… است. ذهن شاید تنها چیزی است که هرچه بیشتر از آن کار بکشید قوی‌تر می‌شود.

 

  • شهامت داشته باشید : ترس به بقای انسان کمک می‌کند اما در خیلی از موارد مانع موفقیت می‌شود. ترس از شکست، مسخره شدن و به سرانجام نرسیدن را کنار بگذارید و بپذیرید که در هر اتفاق و تصمیمی احتمال شکست وجود دارد و با تقویت راهکارهای تفکر خلاق به خواسته‌های خود جامه عمل بپوشانید.

 

چطور بعضی از آدم‌ها همیشه در حال ساختن ایده‌های جدید هستند و اندیشه خلاقانه دارند، در حالی که بعضی دیگر نمی‌توانند به‌راحتی این کار را انجام دهند؟ پاسخ این سؤال در توانایی آنها در استفاده از تفکر خلاق (Creative Thinking) نهفته است. تفکر خلاق، توانایی داشتن نگاه متفاوت به هرچیز و یافتن راه‌های جدید برای حل مشکلات است.

مهارت‌های تفکر خلاق، فقط برای افرادی مثل هنرمندان و نوازندگان و کارآفرینان نیست؛ همه می‌توانند از آن بهره‌مند شوند. شما هم برای داشتن فکر خلاق می‌توانید مهارت‌ها و تکنیک‌های مفیدی را یاد بگیرید و دیدگاه جدیدی را برای نوآوری، حل مسئله و مدیریت تغییر ایجاد کنید.

نکته طلایی کارکرد مغز

اگر خسته، گرسنه، یا تشنه باشید، مغز شما درست کار نخواهد کرد، زیرا آن‌قدر درگیر ارضای نیازهای فیزیکی شما می‌شود که به موضوعات مهم‌تر نوبت نمی‌رسد. اگر بترسید یا استرس بالایی داشته باشید نیز مغز شما کارکرد مناسبی نخواهد داشت؛ کافی است به این فکر کنید که در شرایطی که تحت فشار زیادی مثل امتحان‌دادن هستید، پاسخ به یک سؤال چقدر سخت است. ورزش مرتب،‌ تغذیه سالم،‌ خواب کافی و شرکت در فعالیت‌های سرگرم‌کننده باعث کارکرد عالی مغز می‌شود. اگر این نکات را رعایت کنید، از مغز خود پاداش می‌گیرید؛ چگونه؟‌ با اندیشیدن به موضوعاتی که خیال می‌کنید خیلی وقت پیش، آنها را رها کرده‌اید یا حتی فکرکردن در موقع خواب.

چطور نیم‌کره راست مغز خود را درگیر کنید؟

تحقیقات متعدد در سال‌های اخیر، نشان داده است که نحوه عملکرد دو نیم‌کره مغز متفاوت است؛

نیم‌کره چپ مغز، مبتنی بر منطق و نظم است و نیم‌کره راست مغز، روی جنبه‌های آشفته، خلاقانه و نوآورانه تمرکز دارد.

هرچند این دیدگاه به ‌نظر افراطی می‌رسد، شواهد حاکی از آن است فعالیت‌های بدنی مؤثر برای بخش خلاق مغز، به شما کمک می‌کنند تا متفاوت فکر کنید.

برای این منظور، به‌سادگی می‌توانید شکلی سه‌بعدی مانند بادکنک ترسیم کنید. این فعالیت می‌تواند فردی یا گروهی باشد تا به فرایندهای فکری شما یا دیگری کمک کند.

راه دیگر برای کنترل بخش خلاق مغز، خلق چیز جدیدی است که شاید فراتر از بادکنک، جعبه‌های مقوایی قدیمی بزرگ و کوچک یا حتی لِگو باشد. بسیاری از افراد می‌دانند که پازل‌های جیگسا (جورچین)، روش مناسبی برای تقویت تفکر خلاق است.

اهمیت تفکر خلاق

شرکتی مثل کیک‌استارتر (Kickstarter)، برای اولین بار از ایده سرمایه‌گذاری جمعی پاداش‌محور، برای پرکردن شکاف موجود در بازار استفاده کرد؛ یا شرکت اوبر (Uber)، مفهوم حمل‌و‌نقل عمومی را در ذهن همه دگرگون کرد؛ شرکت تسلا (Tesla) نیز تکنولوژی‌ خودروسازی را به‌سمت امتحان ایده‌های جدید و هیجان‌انگیز هدایت کرد. ویژگی مشترک همه‌ این شرکت‌های پیش‌گام، ارزشی به‌نام خلاقیت است.

۶ راه برای تقویت تفکر خلاق

 

۱. درباره‌ی موضوعاتی مطالعه کنید که شما را از حاشیه‌ی امنتان خارج کنند

همه‌ی ما عاشق این هستیم که مطالبی مرتبط با تجارتمان را مطالعه کنیم، اما مطالعه‌ی این موضوعات تفکر خلاق را تقویت نمی‌کند. اگر خوش‌شانس باشید، به شما انگیزه خواهند داد و الهام‌بخشتان خواهند بود. اگر می‌خواهید خلاق‌تر باشید، باید موضوعاتی را مطالعه کنید که به طور معمول به سراغشان نمی‌روید. از وبلاگ‌هایی که موضوعات جدیدی را بررسی می‌کنند، بازدید کنید. کتاب‌های خارج از حوزه مورد‌علاقه‌تان را بخوانید. حتی می‌توانید با غریبه‌ای ناهار بخورید تا با طرز فکر جدید آشنا شوید.

۲. مقاله‌ی ۵۰۰‌کلمه‌ای و بدون موضوعی را بنویسید

وقتی نمی‌توانم افکارم را متمرکز کنم یا ایده‌های جالبی را ارائه دهم، از این تمرین سرگرم‌کننده استفاده می‌کنم. یک صفحه خالی پیدا می‌کنم و فقط شروع به نوشتن می‌کنم؛ بدون تیتر، موضوع، ویرایش و از همه مهم‌تر بدون هیچ انتقادی از خودم. اجازه می‌دهم انگشتانم از طریق قلم جاری شود و مغزم تصمیم بگیرد که کلمات بعدی چه چیزهایی باشند. به طور معمول، با چیزهای عجیب‌و‌غریب و دیوانه‌واری مواجه می‌شوم که هرگز آن‌ها را به اشتراک نمی‌گذارم، اما بعد از آن احساس می‌کنم که انرژی‌ و خلاقیتم افزایش یافته‌است.

۳. برای تقویت تفکر خلاق به سینما بروید و فیلم تماشا کنید

تماشای فیلم روی صفحه‌ای بزرگ یکی از چیزهایی است که به وسیله‌ی آن می‌توانید از تجربه‌ی حسی بی‌نظیری لذت ببرید و همچنین تفکر خلاق خود را تقویت کنید. صفحه‌ی نمایش بزرگ، صدایی که فضا را احاطه کرده‌است، بو و مزه‌ی پاپ‌کورن تازه و صندلی‌هایی که ثابت‌اند و ایده کارگردان فیلم و پیامی که در متن فیلم نهفته است.

۴. با کسی که نمی‌شناسید، آشنا شوید.

شنیدن داستان شخصی که نمی‌شناسید، تجربه‌ی بسیار فوق‌العاده‌ای است و ذهنتان را باز می‌کند. شاید از آن‌ها چیز جدیدی یاد بگیرید. شاید دیدگاه جدیدی به شما بدهند که پیش از این هرگز آن را نشنیده‌باشید؛ شاید دانش جدیدی را به شما منتقل کنند و در بهبود تفکر خلاق تان مؤثر باشد.

5.تمرین «جلسه‌ی طوفان فکری بدون ایده‌های بد» را انجام دهید

برای تقویت تفکر خلاق خود، حداقل از یک فرد دیگر دعوت کنید و جلسه‌ی طوفان فکری (Brainstorming) را به مدت ۴۵ تا ۶۰‌ دقیقه، بدون هرگونه فناوری و انتقاد، برگزار کنید. موضوع یا ایده‌ی موردنظر را مطرح کنید و درباره‌ی آن گفت‌وگو کنید. تمام ایده‌های خود را روی کاغذ یادداشت کنید و هیچ ایده‌ای را نقد نکنید. باید شخصا این کار را انجام دهید و مطمئن شوید که در طول جلسه هیچ انرژی منفی یا بازخوردی وجود نداشته‌باشد. ممکن است در نهایت با ۱۰۰ ایده وحشتناک روبه‌رو شوید، اما شرط می‌بندم که به ۱ یا ۲ ایده‌ی خوب نیز دست پیدا کرده‌اید؛ به علاوه، هرچه بیش‌تر این کار را انجام دهید، عملکردتان بهتر خواهد شد.

6.به چالش ها و تضادهای زندگی با دید مثبت بنگرید.

علت موفقیت برخی از موفق‌ترین شرکت های دنیا، این است که به وضعیت موجود نگاه کرده و چون آن را مناسب ندیدند، تصمیم به استفاده از ایده ها و تکنولوژی‌های جدید گرفتند؛ عده‌ای ورق را برگردانده و صنعتی را به‌کلی نابود کرده یا حتی صنعت جدیدی را خلق کرده‌اند.

تفکر خلاق اغلب نیازمند اندیشیدن به «غیرممکن‌ها» است؛ یعنی ایده‌هایی که حتی قابل‌اجرا و کاربردی نیستند؛ اما همین ایده‌های نشدنی، ایده‌های بهتری را می‌سازند، البته اگر به آنها اجازه ظهور بدهیم. منفی‌نگری و تمسخر ایده‌های جدید، اغلب آسان‌تر از به‌کارگیری درست آنها است.

نتیجه‌گیری

پیش از این‌که درمورد مسئله‌ای به صورت خلاقانه فکر کنید، لازم است آن را به‌خوبی درک کنید. برای داشتن تفکر خلاق،‌ تمام فرضیات یا پیش‌داوری‌های قبلی خود را کنار بگذارید و به شیوه‌ی کاملا جدیدی به مسائل نگاه کنید؛

 

بیشتر بدانید :

مهارت حل مسئله و تصمیم گیری

هوش هیجانی

مهارتهای ده گانه زندگی طبق توصیه سازمان بهداشت جهانی

 

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

 

10 تمرین بسیار مهم خویشتن دوستی و افزایش عزت نفس

وقتی خودتان را دوست داشته باشید؛ با یک دید فرامثبت به خودتان نگاه خواهید کرد. اگر دائما در حال سرزنش خود هستید و بیشتراوقات به ویژگی های منفی خود فکر میکنید، شما خودپنداره ضعیفی از خودتان دارید و مطمئن باشید که خودتان را به اندازه کافی دوست ندارید. دلیل اصلی بسیاری از احساسات بد شما در زندگی نداشتن حس خویشتن دوستی است. شما معمولا از یک بعد به قضایا نگاه میکنید و بیشتر وقت ها خود را انسانی شکست خورده میدانید.

اگر پیوسته از عشق ورزیدن به خودتان پرهیز کنید، جهان نیز افرادی را به سوی شما می فرستد که از دوست داشتن و عشق ورزیدن به شما پرهیز خواهند کرد.

ممکن است عشق ورزیدن به خود، برایتان عجیب باشد اما با تمرین، به مرور زمان آن را به سبک زندگی خود تبدیل خواهید کرد. با کمک روش های زیر خویشتن دوستی را در خود تقویت کنید و از فواید بیشمار آن در زندگی خود لذت ببرید :

1-از جملات تاکیدی مثبت استفاده کنید

جملات تاکیدی مثبت کاربردهای متفاوتی دارند و میتوانند باعث افزایش عزت نفس، انگیزه و امید شما شوند. این جملات ساده و کوتاه به سادگی در ذهن شما میمانند و روی ناخودآگاه شما تاثیر میگذارند. بسیاری از افراد صبح های خود را با تکرار چنین جملاتی شروع میکنند. ممکن است دفعات اولی که این کار را انجام میدهید برایتان کاری عجیب به نظر برسد. اما به مرور زمان تاثیر چنین جملاتی را بر روی حال خود حس خواهید کرد. میتوانید جمله مورد علاقه خود را روی یک کاغذ بنویسید جلوی دید خود بگذارید تا هر بار با دیدن آن، جمله را در ذهن خود تکرار کنید.

 

جملات تاکیدی مثبت برای خویشتن دوستی

 

1.من انسان خوب و لایقی هستم.
۲. من لایق احترام و عشق هستم.
۳. هیچ کس شبیه من نیست و من منحصر به فرد هستم.
۴. من دوست داشتنی و زیبا هستم.
۵. من پیشرفت میکنم و موفق خواهم شد.
۶. من خودم را میبخشم و برای تبدیل شدن به یک فرد بهتر تلاش میکنم.
۷. من بر روی اهدافم تمرکز کرده ام و به همه آن ها میرسم.
۸. تمام مشکلات من را قوی تر میکنند.
۹. من یک فرد قوی، زیبا و ارزشمند هستم.
۱۰. من به چیزی تبدیل خواهم شد که باور دارم.

بیشتر بدانید :

چرا جملات تاکیدی مثبت مهم است ؟

 

۲- خودتان را بشناسید.

هر انسانی دارای ضعف ها و توانایی های خاصی است. سعی کنید بدون توجه به این که دیگران شما را چطور تعریف میکنند خودتان را بشناسید. استعداد خود در زندگی را کشف کنید و ببینید در چه کارهایی نیاز به تمرین بیشتری دارید. با شناخت کافی از ویژگی های خود میتوانید انتخاب های بهتری در زندگیتان داشته باشید و بهتر از قبل تفاوت خود را با دیگران بپذیرید.
خودشناسی به شما کمک میکند که تاثیرات رفتارهای دیگران را کنترل کنید و برای پذیرش خودتان نیاز به تائید شدن از سمت دیگران نداشته باشید. علاوه بر این، با آگاهی بر ضعف های خود میتوانید به دنبال راه حل و رفع مشکلات باشید و همین کار هم به شما احساس خوبی میدهد.

بیشتر بدانید :

چگونه خودشناسی کنم ؟

۳- یک دفترچه شکرگزاری به همراه داشته باشید.

دفترچه شکرگزاری باعث میشود شما هرروز زمانی را به نوشتن احساسات خوب خودتان اختصاص دهید، نوشتن احساسات خوب و چیزهایی که به خاطر وجودشان خوشحال هستید مانند یک سپر دفاعی در برابر منفی نگری عمل میکند. دفتر شکرگزاری برای یادآوری چیزهایی که گاهی فراموششان می‌کنید کاربرد دارد در این دفتر میتوانید از هر موضوع خوشایندی که دوست دارید صحبت کنید.

برای مثال:
۱- سه اتفاق کوچک خوب آن روز خود را بنویسید.
۲. درباره حس خوبی که از دوستتان گرفته اید بنویسید.
۳. از ویژگی هایی بنویسید که به خاطر وجودشان احساس خوبی میکنید.
۴. یکی از مهارت های جدیدی که یاد گرفته اید را بنویسید و از خودتان بابت وقتی که برای یادگیری و رشد گذاشته اید عمیقا تشکر کنید.

هر روز صبح که بیدار می شوید ، به دلیل روشنایی صبح سپاسگزار باشید ، به دلیل نیروی حیات و قدرت خودتان سپاسگزار باشید. برای داشتن غذا و لذت بردن از زندگی سپاسگزار باشید. اگر اکنون هیچ دلیلی برای سپاسگزاری مشاهده نمی کنید، ایراد از خودتان است.

راندا برن

کتاب جادوی سپاسگزاری

 

واژه جادویی سپاسگزارم! را در هر جایی به کار ببرید، آن را با صدای بلند بیان کنید، و یا وقتی افکار منفی به شما هجوم می آورد در ذهنتان بر داشته هایتان تمرکز کنید و کلمه سپاسگزارم را زمزمه کنید، آنقدر در ذهنتان آن را تکرار کنید تا با قلبتان احساس کنید.

سپاسگزاری کلید تحقق رویاهای شماست

 

سپاسگزاری به راحتی ترس ، نگرانی ، اندوه و افسردگی را از بین می برد و به جای آن شادی، سرزندگی ، شکیبایی، مهربانی ، همدردی ، درک متقابل و آرامش ذهن را به شما پیشکش می کند ، سپاسگزاری راه حل مشکلات را به شما نشان می دهد و دروازه های طلایی را به روی شما می گشاید و در واقع کلید تحقق رویاهای شماست.

۴- مراقب سلامت بدن خود باشید

برای تقویت حس خود دوستی در خودتان، هیچوقت مراقبت کردن از خود را فراموش نکنید. حواستان به نوع تغذیه ای که دارید باشد. با برنامه ریزی منظم برای خواب و فعالیت بدنی خود، نشان دهید که ارزش خود را میدانید و همیشه مراقب خودتان هستید. ورزش یا مراقبه به شما در این راه کمک میکنند. برای خودتان زمان بگذارید و هیچوقت مراجعه به پزشک را عقب نیاندازید. این فعالیت ها به طور ناخودآگاه باعث ایجاد احساسات خوب و عشق به خود در شما میشود.

۵- خودتان و دیگران را ببخشید

بخشیدن یک هنر است که به وسیله آن میتوانید آرامش زیادی را در زندگی تجربه کنید. برای همه اتفاق افتاده که از دست کارهای دیگران ناراحت شویم یا خودمان را به خاطر اشتباهی که داشته ایم سرزنش کنیم. نکته ی مهم این است که اجازه ندهیم کینه ما نسبت به دیگران یا خودمان طولانی مدت شود و اثرات بدی رویمان بگذارد. با بخشیدن دیگران میتوانید بخشش خود را هم تمرین کنید. کینه جویی و سرزنش کردن خود به مدت طولانی نه تنهای نتیجه خوبی ندارد؛ بلکه باعث مشکلات بسیار زیادی میشود.

فراموش نکنید که بخشیدن ، یکی از تمرین های بسیار مهم برای رسیدن به خویشتن دوستی می باشد.

بیشتر بدانید :

چگونه اشتباهات خودم را ببخشم ؟

6- تنهایی خودتان را دوست داشته باشید.

دو دسته آدم در دنیا وجود دارند. یکی آن هایی که از تنهایی خود لذت میبرند و یکی آن ها که از آن فرار میکنند. ممکن است شما بین این دو دسته قرار داشته باشید. آخرین باری که تنها بودید و از تنهایی خود لذت بردید کی بوده است؟ کارهای جالب و هیجان انگیز زیادی وجود دارد که شما میتوانید در تنهایی خود انجام دهید. وقتی که شما یاد بگیرید بدون نیاز به دیگران هم خوش بگذرانید؛ متوجه قابلیت های شگفت انگیز خودتان خواهید شد.
کتاب خواندن، موزیک گذاشتن و رقصیدن، آشپزی، نقاشی، تماشای فیلم و… از کارهایی هستند که شما میتوانید به تنهایی هم از انجامشان لذت ببرید. مطمئن باشید که وقتی توانایی لذت بردن از تنهایی خود را داشته باشید؛ از بودن در کنار دیگران هم لذت بیشتری میبرید.

7- یک مهارت جدید یاد بگیرید.

یکی از راه های تقویت خویشتن دوستی، یاد گرفتن مهارت های جدید است. فعالیت در جهت پیشرفت و رشد خودتان نشان دهنده علاقه ایست که به خودتان دارید. هیچگاه به توانایی ها و مهارت های خود قانع نشوید و همیشه به فکر پیشرفت باشید. با این کار هم ناخودآگاه خود را به خود دوستی عادت میدهید هم دیگران را متوجه اعتماد به نفس خود می کنید، با یادگیری مهارت جدید اعتماد به نفس تان بالاتر می رود و همین باعث حس خویشتن دوستی می شود.

 

8- برای خودتان نامه محبت آمیز بنویسید.

از این که برای خودتان نامه بنویسید؛ خنده تان می‌‌گیرد؟ این طبیعی است که اولین بار این کار برایتان عجیب و خنده دار باشد. اما با تمرین و تکرار میتوانید در این کار حرفه ای شوید و اثرات شگفت انگیزش را ببینید. یک کاغذ بردارید و همین الان شروع به نوشتن کنید. ۸ تا از بهترین ویژگی های خود را بر روی کاغذ یادداشت کنید و از تاثیرات این ویژگی ها در زندگیتان بنویسید. در هنگام این تمرینات به طور مداوم به یاد ارزش وجودی خود باشید و خودتان را با جملات زیبا و محبت آمیز تشویق کنید.

9-خودپنداره خود را تغییر دهید .

رفتار و صحبت های اطرافیان ما شامل: والدین، دوستان ، اقوام ، همسایه ها، معلمین مدرسه، رسانه ها، تبلیغات و همه آنچه در اطرافمان می بینیم و می شنویم می تواند در وجود ما خود پنداره(self-concept) ایجاد نماید. خود پنداره / خودانگاره شامل آنچه  فرد نسبت به خود در ذهن و احساسش دارد.

افراد زیادی را می بینید اگرچه ظاهر خوب و زیبایی دارند باز هم از خود راضی نیستند و خود را زشت ، بد قیافه می دانند . هر لباسی که می پوشند عیبی بر آن می گذارند و می گویند که لباس برازنده شان نیست. برای خرید یک لباس بارها و بارها لباس را تعویض می کند و باز هم راضی نیستند ، در هر بیزینس و شغلی که وارد می شوند مرتب به خود می گوید من اصلا شانس ندارم و می دانم در نهایت موفق نمی شوم.

 

باور های منفی را پیدا کنید و آن ها را در تکه کاغذی یادداشت کنید. از خودتان خجالت نکشید و هر آن چه که در درونتان هست را به روی کاغذ بیاورید؛ شما می خواهید خودتان را تغییر دهید بنابراین باید با خودتان رو راست باشید!

در گام بعدی جلوی هر باور منفی ، یک باور مثبت بنویسید و بارها و بارها این نوشته را برای خودتان تکرار کنید ، دنبال شواهدی در خصوص تایید باور تازه باشید،  هر چه شواهد بیشتری در نقض باور های ذهنی خود بیاورید و هر چه بیشتر خودپنداره های منفی ذهنی تان را به چالش بکشید، عزت نفس بیشتری در خودتان حس خواهید کرد.

 در به چالش کشیدن تفکرات منفی درباره ی خودتان اصرار بورزید تا میزانی که به خودتان ثابت شود، آن چیزی که در مورد خودتان می پنداشتید، اشتباه بوده و شما فردی دوست داشتنی هستید. تا جایی به این روش ادامه دهید که تلقینات ذهنی گذشته از شما دور شود و اصول جدید را پذیرفته و جایگزین تفکرات اشتباه قبلی نمایید.

10- هر روز حمام روانی بگیرید .

تمرین خوددوستی ، دقیقا مثل دوش گرفتن و حمام روزانه است ، شما قطعا برای پاکیزگی جسمتان ، هرروز ، یک روز درمیان و یا حداکثر هفته ای یک بار را استحمام می کنید ، برای زدون افکار منفی و رشد درونی نیاز دارید ، هر روز روی افکارتان تمرکز کنید و حمام روانی بگیرید، پس تلاش کنید با خواندن کتاب، مقالات، تهیه دوره های آموزشی، برای تغییر ،رشد و بهبود خودتان زمان و انرژی بگذارید.

 

همین الان شروع کنید

هیچوقت خود دوستی را متوقف نکنید. دوستی با خود به مرور زمان به دست می آید و باید همراه با تلاش های مداوم باشد. همین الان شروع به تمرین کردن کنید و برای خود اهداف خویشتن دوستی مشخص کنید. از تمریناتی که در این مقاله پیشنهاد شد کمک بگیرید تا حس ناکامی را در خود از بین ببرید و با گذشت زمان، عشق به خود را جزئی از طبیعت خود کنید.

بیشتر بدانید :

13 روش کاربردی بالابردی اعتماد به نفس

10 ویژگی مهم افراد با عزت نفس بالا

عزت نفس در محیط کار

این مطلب چقدر مفید بود؟

در قسمت دیدگاهها منتظر دریافت نظرات و پیشنهادات شما هستم

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

 

 

عشق از نگاه تحلیل رفتار متقابل TA

 

بیشتر مردم هیچ وقت یک ازدواج خوب و عشق واقعی را در عمرشان ندیده اند ، بنابراین اطلاعات و افکارشان از کتابها و داستان های عشقی در مجلات و کتابها عاریه می گیرند که در آنها مثلا شوهر معاون مدیر عامل یک شرکت بزرگ است و هر روز غروب با یک دسته گلسرخ به خانه می آید ، زن نازک اندام است و در پیراهن دکولته وتوالت هیجان انگیزش، در خانه مجلل با لوسترهای گران قیمت ، غروب منتظر اوست و لبهای او را می بوسد. شمع روی میز ناهارخوری شاعرانه می سوزد و موزیکی که می توان با آن عشق کرد از دستگاه استریو پخش می شود بعد وقتی این تبلور شروع به ذوب شدن می کند ، وقتی موکت اتاق از فرط رفت و آمد فک و فامیل های زن و شوهر ساییده و سوراخ سوراخ می شود، وقتی سوراخ دستشویی می گیرد، ضبط  صوت از کار می افتد، بچه گریه میکند، شوهر را اخراج می کنند، او دیگر نه تنها نمی گوید دوستت دارم بلکه حتی او را نه با اسم کوچکش بلکه با “هی “صدا می کند.

عشق از نگاه تحلیل رفتار متقابل TA

در واقع عشق  از شناخت کامل خود و طرف مقابل حاصل می شود و تا این شناخت کامل نشود هرگونه ادعایی بر عشق بی معناست ،  عشق در ابتدای آشنایی کار کودک درون است و می دانید که کودک منبع احساس است ، اما اگر این احساسات از یک کودک آسیب دیده نشات گرفته باشد ، قطعا ادامه روند ارتباط با اشکال همراه خواهد بود. 

یکی از دوستانم، داستانی را برایم تعریف کرد که وقتی پسر کوچکی بود برایش اتفاق افتاده بود  ….، یک شب پس از صرف شام ، مادرشان به بچه ها که تعدادشان پنج خواهر و برادر بود اعلام کرد که برای دسر مقداری بیسکویت دارند که ته ظرف باقی مانده است و با این حرف ظرف شیرینی را آورد و روی میز گذاشت که البته بچه ها بلافاصله به آن حمله ور شدند و کوچکترین بچه که چهار ساله بود آخرین قطعه بیسکویت  که یک گوشه آن شکسته بود به دستش رسید ، بچه کوچک لحظه ای با بدبختی به بیسکویت نگاه کرد ، بعد آن را روی زمین انداخت و با گریه گفت : بیسکویت من شکسته …..

بچه کل بیسکویت را به دور انداخت به دلیل اینکه گوشه اش شکسته بود ، یا به بزرگی مال بقیه نبود ، بعدها در خانواده آنها این حرف بچه کوچک تکیه کلام و ضرب المثلی برای هر نوع شکایت و نارضایتی از زندگی شده بود: ( چی شده ؟ بیسکویتت شکسته … )

احساسات کودک درون

این همان وضعیتی است که وقتی مشکلی در رابطه  برای طرفین پیش می آید ، کودک درون یکی از طرفین یا دوطرف مستولی می شود ویک یاس جزئی در ارتباط را با مصیبتی بزرگ اشتباه می گیرد و  این طبیعت کودک درون است که به گریه می افتد، و نگاهی کودک مابانه به مشکلات زندگی دارد و هر مشکلی در ارتباط را به منزله بیسکویت شکسته می داند.

ارتباط پیچیده ترین کار انسانی است ، به طوری که دوموجود که یکروز با امید و عشق به هم پیوسته اند ، روز دیگر از پله های محضر طلاق بالا و پایین می روند و دلیل جداییشان ،ظلم،خشونت و نفرت از دیگری می باشد.

قرارداد ازدواج در بیشتر مواقع کار کودک است که عشق در نظرش یک احساس است نه کاری که باید بالغانه صورت پذیرد، شادی در نظرش چیزی است که در ارتباط با دیگری، باید بدست بیاورد نه اینکه حاصل نظام نوازشی مناسب و دوسویه باشد، افراد هر روز باید برای ایجاد عشق، صمیمیت و محبت در زندگی کوشش نمایند، و پر واضح است که هیچ عشقی بدون دانش ارتباطی و شناخت خود و دیگران تداوم نخواهد داشت.

 

خشم و عصبانیت والد درون

همسرم ،همیشه فراموش می کند که وسایلش را کجا گذاشته است.

همیشه کیف پول و کلید ماشینش را گم می کند.

مرتباً قرار ملاقاتهایش را از یاد می برد.

 صادقانه می گویم: بیشتر احساس می کنم که مادر او هستم تا همسرش.

 مدام تلویزیون تماشا می کند و می خورد.

کاشکی به خودش می آمد و بچه گانه رفتار نمی کرد.

حساب چکهایش را ندارد، صورتحسابهایش را هرگز به موقع پرداخت نمی کند و هنگامی که از او می پرسم چرا می گذارد که اوضاع تا به این حد بد شود، فقط می خندد و می گوید: ( آدم باید در لحظه ی حال زندگی کند )

بالغ درون

گفته های بالا مربوط به کسانی است که در ارتباط با اشخاص نابالغ می باشند. این اشخاص «بزرگ نشده اند» یا به عبارتی «بالغشان» شکل نیافته است. در اینجا منظورم کسی نیست که با «کودک» درون خود رابطه ی سالمی دارد و به او اجازه می دهد که گهگاهی بازیگوشی کرده و شاد و ماجراجو باشد. از دیدگاه «تحلیل رفتار متقابل»، مردها و زنهائی که این ضعف  را دارا هستند، دارای «بالغ» آلوده به «کودکی» هستند که از رفتار مسئولانه و سنجیده، طفره می رود و شرایطی را فراهم می آورد که در آن همسر او نقش «والد» را برای او ایفا کند.

وقتی که با شخصی غیرقابل اتکاء درگیر هستید ناگزیر نقش «والد» را برای او ایفاء خواهید کرد: مدام می بایست کارهایشان را به آنها یادآوری کنید، کارهایشان را برایشان انجام دهید و مدام نزد دوستان و خانواده تان به دلیل «ندانم کاریهایشان» عذر و بهانه بتراشید.

علی رغم این پندار شما که برای همسرتان مفید بوده اید و به او کمک کرده اید، حمایت «والدانه» از همسرتان رابطه تان را به رابطه ای ناسالم بدل خواهد کرد و دست آخر احساس خواهید کرد که عصبانی هستید و فریب خورده اید  وقطعاً خشم و انزجار فوق العاده ای نسبت به او در خود تلنبار خواهید نمود.

 

آیا پیراهن روانی شما ناجی است ؟ّ

 

چنانچه چنین شخصی را به زندگی خود جذب کرده اید، مهم است که به نقشی که خود نیز در این میان ایفا می کنید، نگاهی بیاندازید. در این گونه موارد که شما نقش «ناجی» را ایفا می کنید، شاید تلاش می کنید که او را یاری رسانید. شما با اینکار بهانه ای دارید تا از توجه و رسیدگی به خودتان سرباز زنید؛ چرا که مدام مشغول کمک به همسرتان هستید، و به گفته دکتر اریک برن شما در مرحله ای نقش ناجی را بازی و سپس به ستمگر تغییر نقش می دهید و اینجا رابطه با تنش روبرو می شود.

 می بایستی که از این بازی دست بکشید و بگذارید که همسرتان با عواقب و نتایج «بی مسئولیتی» خود مواجه گردد.در عوض باید او را به مثابه یک شخص نیازمند به تربیت بدانید و مسئولیت انتخاب خود را بپذیرید ،او را سرکوب نکنید بلکه با تشویق او در زمینه های توانمندی هایش شخصیتش را تقویت کنید او نیاز به فکر و تحلیل دارد و این فضا را شما باید در اختیار او قرار دهید .اگر چه شاید برخی اوقات نتایج خوبی را برای تفکرات خود نداشته باشد اما نیاز به تجربه و استقلال فکری دارد نه تحمیل نظرات و تصمیم گیری های شما .

 

جای خوشحالی است که نظریه تحلیل رفتار متقابل به شما کمک می کند با نقش های پیش نویسی بیشتر آشنا شوید،در واقع (والد – بالغ- کودک ) خود و طرف مقابل را تحلیل نمایید و در نهایت بالغ  شخصیت خود را برای تحلیل مسائل آزاد کنید.

بیشتر بدانید :

 

لینک های زیر (با متد TA ) به شما کمک می کند تا خودشناسی بیشتری از خودتان و دیگران بدست آورید و بتوانید روابطی سرشار از عشق برای خود بیافرینید.

 

ساختار شخصیت- سه حالت شخصیتی (والد -بالغ -کودک ) درTA

راهکار محبت و نوازش در برخورد با افراد دشوار -رویکرد تحلیل رفتار متقابل TA

ارتباط موثر و مدیریت تنش در رابطه با رویکرد تحلیل رفتار متقابل TA

 

مسیر اصلی زندگی و رسیدن به عشق و دگر دوستی از 5 مرحله زیر می گذرد:

1-خودآگاهی

2-خودشناسی

3-خودپذیری

4-خوددوستی

5-دگر دوستی

در واقع اگر از مرحله 4 گذر کنیم ، به مرحله 5 که دگر دوستی و عشق ومحبت به دیگران است دست خواهیم یافت

1-خودآگاهی

مسیر اصلی زندگی از خودآگاهی شروع می شود، آگاهی،  مهمترین قسمت زندگی تمام انسانها می باشد. زیستن آگاهانه ،یعنی من یاد می گیرم ریشه تمام مشکلاتم ، در ارتباطاتم را در وجود خودم جستجو کنم،وقتی ما مسئولیت تمام و کمال زندگی را می پذیریم، بیشتر مشکلات در ارتباطات بین فردی، به آسانی حل می شود.

2-خودشناسی

در مرحله خودشناسی چرایی احوال و چرایی رفتارهای خودمان را پیدا می کنیم، دلیل زودرنج بودنمان، دلیل نفرت، کینه و خشمی که گاهی نسبت به دیگران داریم،دلیل حسادت درونی، که آتشی در درون ما شعله ور می کند، را پیدا خواهیم کرد. و یاد می گیریم هر روز با خودشناسی بیشتر احوال و رفتار خودمان را مورد بررسی قرار دهیم تا بتوانیم من بهتری از خودمان بسازیم.

3-خودپذیری

در مرحله بعد از خودشناسی، وارد مرحله خودپذیری می شویم، مرحله ای که کم کم یاد میگیریم به صلح درونی با خودمان برسیم ، سایه های وجودی مان را بشناسیم و بپذیریم، تا آنجا پیش می رویم که عزت نفس ما، آجر به آجر ساخته می شود.

4-خوددوستی

بعد از مرحله خودپذیری به خوددوستی می رسیم، مرحله ای که به همان پرنسس و شاهزاده ای تبدیل می شویم که از روز اول در تقدیر ما نگاشته شده بود، ولی به واسطه پیش نویس زندگی در دوران کودکی، از نقش اصلی زندگی خود دور شدیم، در این مرحله یاد می گیریم، نمایشنامه روانی زندگیمان را دوباره از نو بنویسم و به اصل وجودی خود متصل شویم.

5-دگر دوستی (عشق )

وقتی از چهار مرحله خودآگاهی ، خودشناسی ، خودپذیری و خوددوستی میگذریم به مرحله پنجم که دگر دوستی است راه پیدا می کنیم.

عشق حقیقی به دیگران در ما جوانه می زند، عشقی که نه از سرنیاز، نه از سر تنهایی، نه از سر گمشدگی و نه از سر بی پناهی می باشد ، عشقی که  واقعی ست ، عشقی که اول در وجود خودمان جوانه زده، رشد کرده و حالا  راهی برای ورود به وجود دیگری (از درون به بیرون) پیدا می کند. اینجاست که عشق معنای واقعی خود را می یابد.

دوره جامع تحلیل رفتار متقابل TA در 17 جلسه به شما کمک می کند خودشناسی بیشتری از خود پیدا کنید و روابط خود را با دیگران بهبود بخشید

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ساختار شخصیت- سه حالت شخصیتی (والد -بالغ -کودک ) درTA

آیا می دانید تحلیل ساختار شخصیت چیست؟!

به نظر شما  هر یک از ما چند حالت شخصیتی  داریم؟!

آیا شما نیز متوجه رفتارهای چندگانه خود شده‌اید؟

آیا تا به حال احساس کرده‌اید رفتارتان در لحظه‌ای دگرگون می‌شود و ناگهان از رفتاری والدین مآبانه، رفتاری کودکانه از خود بروز می‌دهید؟

برای درک  سه حالت شخصیتی والد، بالغ و کودک به مثال زیر توجه کنید

 

اگر به  فردی که در حال دیدن مسابقه فوتبال است نگاه کنیم؛ متوجه می شویم زمانی که تیم مورد علاقه او به پیروزی دست می یابد ؛ هیجان زده فریاد می کشد و بدون توجه به موقعیت اجتماعی و زمان و مکان به هیجان می آید. او کاملا مانند یک کودک ؛ احساسات و رفتارهای هیجان انگیز خود را نشان می دهد که آن را در تحلیل رفتار حالت شخصیتی  «من کودک» می نامیم.

 

هنگامی که بازیکن تیم مورد علاقه او با حرکتی اشتباه باعث شکست تیم خود و پیروزی تیم متقابل می شود؛ او با مشت های گره کرده به انتقاد؛ اعتراض و سرزنش بر می خیزد؛ در تحلیل رفتار به چنین حالتی  « والد » گفته می شود.

 

زمانی که با ارزیابی منطقی، عملکرد و نحوه ارتباط گروهی بازیکنان و چیدمان تیم ها را تحلیل می کند؛ حالت شخصیتی « من بالغ » نامیده می شود.

 

هنگامی که فرد خیلی منطقی باخت تیم خود را می پذیرد و آن را به واسطه بازی ضعیف تیم خود می داند، “من بالغ” شخصیت او فعال است. من بالغ حالتی است که در آن فرد در آگاهی خود تصمیم می گیرد و به دور از احساسات زودگذر و یا خشم و نفرت رخ می دهد. حالتی که در آن مغز کاملا هوشیار است و با در نظر گرفتن منطق نتیجه ای را رقم می زند. 

 

دکتر اریک برن بنیانگذار تحلیل رفتار متقابل از همان اوایل مطالعاتش متوجه تغییرات مداوم رفتار می‌شود. تغییراتی که از یک حالت به حالت دیگر در اشخاص صورت می‌گیرد، از طریق تغییر در طرز رفتار، صورت ظاهر، کلمات و اشارات شخص نمایان می‌شود.

والد ، بالغ ،کودک

 

تجارب و مطالعات تایید می‌کند که حالت والد و کودک – مانند نوارهایی ضبط شده در مغز ما از تجربیات واقعی دوران کودکی می باشد. این نوارها شامل رویدادهای خارجی (اصل وقایع گذشته) و رویدادهای داخلی (احساسات ما) هستند. این نوارها، در حقیقت در پنج سال اول زندگی ما ضبط و ثبت می‌شوند. جنبه سوم که ماهیتی کمی متفاوت از دو جنبه دیگر دارد را اریک برن با نام بالغ معرفی می‌کند.

کار بالغ چیست؟

 

«بالغ» اصولاً کارش این است که اطلاعات ، باورها و ارزشها را بازبینی می کند ، هنگامی که افراد قادر باشند به صورت منطقی رفتارهای خود را کنترل کنند و آن‌ها را بروز دهند، در حالت شخصیتی بالغ‌ قرار می‌گیرند و در شرایط مختلف قادر به گرفتن بهترین تصمیم‌ها و حل مشکلات هستند.این جنبه با «والد» فرق دارد، از این جهت که «والد» به طور تقلیدگونه ای قضاوت کننده است. «والد» عملا از مایه ها و معیارهایی که در گذشته شکل گرفته، عمل می‌کند. «بالغ» با «کودک» نیز فرق دارد بدین‌گونه که «کودک» ناگهانی و بی دلیل و برهان عمل می‌کند، و اصولا تابع احساسات است.

در این ویدئو (فیلم آتش بس) ، والد و کودک درون  محمد رضا گلزار طبق نظریه TA تحلیل شده است.

توضیحات مربوط به کودک لجباز و والد پرخاشگر را در لینک زیر بخوانید :

بررسی وجه شخصیت والد پرخاشگر و کودک درون لجباز -تحلیل رفتار متقابل TA

 

لازم به ذکر است ما نمی‌توانیم احساسات و اطلاعات ضبط شده را پاک کنیم، ولی می‌توانیم، اگر خواستیم، کلید را بزنیم و آنها را موقتاً متوقف کنیم!

 

شرایط بحرانی 

 

دختر جوان با رنگ زرد به خانه آمد و رو به پدر و مادرش گفت (من آبستنم )

آبستنی خارج از حیطه ازدواج !!!

در بیشتر مواقع جنبه شخصیت (والد) در پدر و مادر با سرکوفت و گاهی با ضرب و شتم صعود می کند و نه تنها مشکل را حل نمی کند بلکه به مراتب کار را بدتر میکند،
گاهی جنبه (کودک ) درون مادر با ترس به گریه می افتد و غمگین می شود (یک بدبختی دیگر !)

وگاهی حالت احتضار و قربانی شدن معصومانه پیدا می کند (چطور توانستی این کار را با ما بکنی دختر !)

بر اثر اعلام چنین خبری پدر و مادر چه می توانند بکنند ؟ شرم و ننگی را که به خانواده تحمیل شده و تصمیم گیری برای از بین بردن بچه ای که شاید قابل سقط نباشد!

اگر فقط (والد ) و(کودک ) درون آنها بایستند و دستها را به هم بمالند ، می توان گفت بالغ شخصیت رفته غاز بچراند ،
بالغ می تواند تصمیم بگیرد که در این وضعیت بحرانی چه جوابی سازنده و چه راه حلی صحیح می باشد!

در شرایط بحرانی زندگی ، کدام جنبه شخصیت شما تصمیم گیری می کند ؟ والد؟ کودک؟ یا بالغ !

وقتی بحرانی اتفاق می افتد و به زعم والدین آبرویی ریخته می شود ،نیاز است تا شناخت بیشتری از مسائل و بحرانهای مربوطه صورت پذیرد ، شاید بتوان با بالغ شخصیت تصمیم بهتر اتخاذ کرد و از هر کاهی ، کوه نساخت !

شناخت حقیقی از شخصیت سه‌گانه‌مان یا همان «والد، بالغ، کودک» می‌تواند به ما شناخت عمیق‌تری از خودمان بدهد. همچنین در بسیاری از روابط به کمک ما خواهد آمد. زیرا دلیل بسیاری از واکنش‌های آنی خود را درمی‌یابیم، واکنش‌هایی که برخواسته از «کودک» یا «والد» ما هستند.

در این ویدئو به ساختار شخصیت ” دیوید “کاملا دقت کنید :

 

دانلود ویدئو از آپارات

یکی از وظایف مهم «بالغ» آن است که  پیام های سرزنش کننده «والد» را بررسی‌کند و دیگر اینکه احساسات  «کودک» را هم وارسی کند. و تصمیم بگیرد که آیا آن احساس‌ها امروز مناسب‌اند یا به زندگی او لطمه وارد می کند ، در ویدئو بالا ، دیوید در جدال بین والد پرخاشگر و کودک طغیانگر، بالاخره احساسات کودک درونش غالب می شود و وارد ارتباطی ناسالم می شود.

 

هدف، کنار گذاردن یا حذف «والد» و «کودک» نیست، بلکه آزاد بودن برای بررسی اطلاعات آنهاست. «بالغ» حتی ممکن است در سنین پایین نیز اقدام به بررسی و امتحان کردن اطلاعات «والد» بکند. و از اینجاست که ساخت شخصیت‌ها قوام می‌گیرد.

 

اگر دستورات پدر و مادر همیشه براساس حقیقت و واقعیت باشد بچه نیز توسط «بالغ» خود به تدریج دارای مناعت‌طبع می‌شود و حس کامل بودن خواهد کرد. آنچه او محک زده و قبول کرده همیشه برایش معتبر خواهد ماند. اطلاعاتی که او از طریق امتحان و تجربه کسب‌کرده تبدیل به چیزهایی «دائمی» می‌شود که او می‌تواند همیشه به آنها اعتماد داشته‌باشد. آنچه او استنباط می‌کند و می‌فهمد به‌کمک آنچه به او یاد داده بودند تقویت و تثبیت می‌شود.

 

در ویدئو زیر توضیحات کاملی در خصوص سه وجه شخصیت (والد -بالغ- کودک ) ارائه شده است

دانلود ویدئو از آپارات

والد

«والد»  شامل انبوه بسیار عظیمی از سوابق رویدادهای خارجی در مغز است. این سوابق بدون سوال و حتی به زور، تقریباً در پنج سال اول زندگی فرد دریافت می‌شوند. دوره‌ای پیش از آنکه «تولد اجتماعی» فرد اتفاق بیفتد. (تولد اجتماعی با خروج کودک از خانه و ورود به دنیای اجتماعی چون مدرسه رخ می‌دهد.) آنچه در «والد» ضبط می‌شود، حاصل تمام ملاحظات والدین یا کسانی است که جانشین این نقش در زندگی هر کودک هستند. برای هر فرد جنبه «والد» کاملاً منحصربفرد است. زیرا نوارهای ضبط شده او از تجارب اولیه زندگی‌اش با کسانیکه نقش والدین و یا جانشین روانی او را داشته اند، یگانه است.

بیشتر اطلاعات والد در زندگی روزمره به صورت «چطور باید» ظاهر می‌شود. چطور باید ناخن گرفت. چطور باید رختخواب را مرتب کرد. چطور باید سوپ خورد. چطور باید تشکر کرد و غیره. کلمات دیگری که احتمالاً به دنبالشان کُدهای ضبط شده از والد می‌آیند عبارتند از: «هرگز»، «هیچوقت»، «همیشه» و «یادت باشد».

حالت والد ما از تعداد قابل توجهی از تکرارها و بازنواخت‌های ضبط شده‌ی پنهان و آشکار تشکیل می‌شود. حالت والد عموماً با اصطلاحات و نگرش‌هایی که با “چرا!!!”، “تحت هیچ شرایطی”، و “هیچ وقت یادت نره”، “دروغ نگو، تقلب نکن، دزدی نکن!” و … شروع می‌شود، (به طور کلی، هر آنچه که جنبه دستوری و امر و نهی دارد).

بجز پدر و مادر اصلی، منابع دیگری نیز برای کسب اطلاعات «والد» وجود دارند. بچه‌ای که ساعات متمادی جلوی تلویزیون می‌نشیند، هر آنچه می‌بیند یا می‌شنود را ضبط می‌کند. برنامه‌هایی که می‌بیند القا کننده «مفهوم یاد داده شده زندگی» می‌شوند. اگر محتوای برنامه‌ها بیشتر خشونت باشد، همین در والد او ضبط می‌شود. کودک نتیجه می‌گیرد: «همین طور است. زندگی همین است.» چنین کودکی در آینده، استعداد بیشتری دارد تا بخواهد با خشونت مسائلش را حل و فصل کند.

کودک

همزمان با ضبط اطلاعات رویدادهای خارجی در آنچه که ما آن را «والد» نامیدیم، ضبط دیگری نیز صورت می‌گیرد و آن ضبط رویدادهای «درونی» یا به عبارت دیگر، پاسخ یا عکس‌العمل انسان کوچک (یا احساس او) نسبت به آن چیزهایی است که می‌بیند و می‌شنود.

همین واحد از مجموعه اطلاعات «دیدن، شنیدن، احساس کردن و فهمیدن» است که ما آن را به عنوان جنبه «کودک» تعریف می‌کنیم. از آنجا که انسان کوچک در دوره بحرانی زندگی اولیه خود فاقد قاعده بیان است، بنابراین بیشتر عکس‌العمل‌های او به صورت «احساس» ضبط می‌شود.

بالغ

در درون هر کس نیرویی نهفته است که می توان  از آن به عنوان عقل، منطق و مصلحت برای برخورد با واقعیت ها نام برد، به این جنبه از شخصیت « بالغ » گفته می شود که ارتباطی به سن و میزان تحصیلات ندارد و شامل توجه به واقعیت موجود و جمع آوری اطلاعات، بررسی و نتیجه گیری منطقی می شود.

«بالغ»، در سال‌های اولیه زندگی بسیار شکننده و آزمایشی است، و به آسانی مغلوب فرمان‌های «والد»، یا اسیر ترس‌های «کودک» می‌شود. مادر درباره لیوان پایه بلند کریستال به بچه می‌گوید: «نه! نه! به آن دست نزن!» بچه احتمالاً دستش را پس می‌کشد و احیاناً گریه می‌کند. اما در اولین فرصت او به هر حال به آن شیء دست می‌زند تا ببیند موضوع از چه قرار است.

از حدود ده ماهگی به بعد، پدیده شگفت‌انگیزی در کودک به کار می‌پردازد. تا آن تاریخ زندگی نوزاد جز کارهای عاجزانه، غریزی، بی‌فکر و بی‌تفکر چیزی نیست. در او «کودک» و «والد» هست، اما آنچه در او نیست توانایی آن است که خودش کاری بکند و حرکات خود را از روی فکر انتخاب کند یا بتواند اطرافیان محیط خود را بسنجد. او هیچگونه قدرت حرکت برای کشف و رویارویی با زندگی را نداشته. تا کنون فقط به سادگی آنچه را که پیش آمده قبول کرده است.

کودک در ده ماهگی ناگهان متوجه می‌شود که می‌تواند کارهایی را با آگاهی و فکر خودش انجام دهد. این حالت خود-واقع‌بینی، شروع جنبه «بالغ» شخصیت است.

 

بیشتر بدانید :

 

آموزش تحلیل رفتار متقابل TA با تحلیل برشی از فیلم و سریال

دوره جامع تحلیل رفتار متقابل در 17 جلسه به شما کمک می کند تا با ساختار شخصیت خود به خوبی آشنا شوید و ارتباطات خود را با دیگران بهبود بخشید.

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اندر حکایت روابط بین عروس و مادرشوهر، حول وجود شازده پسر

گاهی در تحلیل روابط میان عروس‌ها و مادرشوهرها، محور بحث ، حول وجود شازده پسر می‌چرخد. شازده پسری که برای عروس خانم، شوهر و شریک زندگی است و برای مادر عزیزش پاره‌ ی تن و مونس جان.

 

مادر، فرزند خویش را دوست دارد و او را جگرگوشه ی خود می‌داند. مادر، پسرش را که حالا دیگر برای خود مردی شده و همسری انتخاب کرده است، باز هم همان پسرک خردسال، نوجوان و جوانک سال‌ها پیش می‌پندارد که در آغوشش پرورش یافته است.برخی از مادران ماه‌ها و بلکه سالها پس از ازدواج پسرشان ،همچنان دوست دارند همان روابط و خاطرات کودکی را با پسرشان حفظ کنند.

از سوی دیگر، عروس خانم با دنیایی از آرزوها، آرمان‌ها، رویاها و اندیشه‌ها ، مایل نیست که کس دیگری جز او به شوهرش چیزی بگوید، از او چیزی بخواهد و یا فکر و اندیشه او را حتی برای زمان کوتاهی به دور از چشم همسر در اختیار داشته باشد، ولو اینکه این فرد مادر عزیز شوهرش باشد.

بسیار جای خوشحالی ست که با شناخت وجه شخصیت خود و دیگران به راحتی می توانیم اینگونه روابط را مدیریت کنیم.

چگونه به روش TA روابط خود را مدیریت کنیم

از نگاه تحلیل رفتار متقابل TA همه ما انسانها سه وجه شخصیت داریم (والد – بالغ – کودک ) که بسته به پیش نویس زندگی خود در روابط خود با دیگران رفتار می کنیم .

برخی از مادران در نقش والد بیش حمایتگر هنوز نمی‌توانند نگرانی‌شان را از وضعیت فرزندشان پنهان دارند و حتی گاه نسبت به خوراک روزانه پسر نیز احساس نگرانی می‌کنند و چنین خیال می‌کند که عروس خانم نمی‌تواند غذای دلخواه پسرشان را تهیه کند .

اینگونه مادران خود به مهر و محبّت پسرش در هر شرایطی نیاز دارد و این نیاز به هنگام جدایی و تنهایی، ایّام پریشانی و بیماری و به ‌ویژه در دوران پیری و حمایت‌خواهی، بیش از پیش خودنمایی می‌کند. هر اندازه میزان وابستگی عاطفی مادر با پسر بیشتر و بیشتر باشد،واکنش او با شدت فراوان‌تری در فکر و اندیشه و کلام و رفتار مادر جلوه‌گر خواهد بود.

 

گاه بعضی ازمادران در  نقش والد پرخاشگر ، با دخالت مستمر در برنامه‌های زندگی زوج‌های جوان، احضار پی در پی پسر و ارائه توصیه‌ها ی ویژه و نسخه‌های خاص، در اختیار گرفتن بخش قابل توجهی از اوقات او و قرار دادن وی در موقعیت دوگانگی احساس و تعارض روانی و بعضاً بدخلقی‌ها، سردی‌ها و ستیزهای ناشی از آن، زمینه ی بدبینی و پیش فرض‌های نادرستی را در اذهان بسیاری از عروس خانم‌ها ایجاد می‌کند.

 

مادر به یقین دوست دارد که آرزوی دیرینه‌اش تحقق یابد و پسر عزیزش جامه ی دامادی به تن کرده، در کنار عروس دلخواهش زندگی مستقلّی را تشکیل دهد و آن را اداره نماید، امّا دلواپسی او در چگونگی ارتباط و پیوند مستمر عاطفی پسر با او و نیز نحوه ی رابطه ی عروس با دست پرورده‌اش، بسیار تعیین کننده روابط بین آنها می باشد.

 

از سوی دیگر، عروس خانم نیز سعادت، خوشبختی و آرامش زندگی مشترک را در گرو بذل محبّت و تعلق خاطر متقابل می‌‌داند. او همه ی توجه و محبّت، فکر و اندیشه و جاذبه همسر را برای خود می‌خواهد و دوست دارد با همه وجود در خانه دل همسر جادوانه جای بگیرد.

عروس خانم به رغم بسیاری از واقعیت‌ها نمی‌خواهد از جنبه بالغ شخصیت خود به این روابط نگاه کند و نمی‌تواند جایگاه اول همسرش را به عنوان«پسر» آن مادری که وصفش رفت شاهد باشد، او نمی‌خواهد شوهرش را آقا پسر همیشه ی مادر و یا «بچه ننه» ببیند، هر چند که مادر داماد چنین بیندیشد و چنین بخواهد!

عروس خانم دوست دارد و سخت مشتاق است که فکر و روان همسر را در اختیار داشته باشد و گاهی با رفتارهایی از وجه شخصیت کودک لجباز  دوست دارد نظر و مشورت او کانون خانواده را بیاراید و برنامه زندگی مشترک را تنظیم و اجرا نماید.

 

مشکل اینجاست که ما فکر می کنیم با بالغ شخصیت خود با دیگران ارتباط برقرار می کنیم ولی در بسیاری از اختلافات  ، افراد از وجه والد و یا کودک خود با دیگران ارتباط برقرار می کنند و همین باعث ایجاد اختلاف ، تعارض و تنش در رابطه می شود.

علت اینکه افراد بیشماری نمی توانند روابطی سرشار از تفاهم در کنار یکدیگر داشته باشند به دلایل گوناگون شخصی، اجتماعی و ویژگی‌های شخصیّتی  می باشد و تا زمانی که این ویژگی های شخصیتی را نشناسیم قطعا نمی توانیم با یکدیگر کنار بیایم.

گاه افراد  برای احتراز بر چسب‌ها، نگرش‌ها و اتهامات ناروای دخالتگری، ارتباط و مراوده ی خود را به حداقل رسانده، واز کنار همه ی مسائل با بی‌تفاوتی گذر می‌کنند و لب فرو می‌بندند و گاه به رغم میل باطنی ، سیاست در کنار بودن و جدایی و سکوت کردن را پیشه ی خود می‌سازند.

بیشتر بدانید :

— بررسی وجه شخصیت والد پرخاشگر و کودک درون لجباز -تحلیل رفتار متقابل

ولیکن جای خوشحالی است که تحلیل رفتار متقابل TA می تواند به افراد کمک کندتا با سه وجه شخصیت والد -بالغ – کودک آشنا شوند و به آسانی نحوه ارتباط موثر بادیگران را بیاموزند و در نهایت روابط صمیمی بالغانه بدور از تنش با دیگران برقرار نمایند.

–آموزش مبانی مقدماتی تحلیل رفتار متقابل TA-ویدئو آموزشی

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

 

15 تفکر اشتباه که مانع حال خوب شما می شود را به راحتی بشناسید

1- ذهن‌خوانی (mind reading)

 فکر می کنید، بدون شواهد کافی می دانید که دیگران به چه چیزی فکر می کنند. مثل :

”جواب سلامم را نداد، پس حتما از دست من ناراحت است.”

شما فرض را بر این می گذارید كه می دانید آدم ها چه فكر می كنند بی آن كه شواهد كافی در مورد افكارشان داشته باشید.

 

2-پیش‌گویی (furtune telling)

آینده را پیش گویی می كنید به اینصورت كه اوضاع بدتر خواهد شد یا خطری در پیش است.

پیش بینی می کنید که حوادث آینده، بد از آب در می آیند یا این که خطرات زیادی شما را تهدید می کند. مثل :

”در امتحان شکست می خورم”

”کاری گیر من نخواهد آمد”.

 

3- فاجعه‌سازی (catastrophizing)

معتقدید هر چه اتفاق افتاده یا خواهد افتاد به شدت افتضاح،دردناک ، ناخوشایند و غیر قابل تحمل است بطوری که شما نمی توانید آن را تحمل كنید.مثل :

 ”افتضاح می شود اگر در دانشگاه قبول نشوم”.

”زشت است که تا این سن نتوانستم ماشین و خانه بخرم”.

 

 

4-برچسب زدن (labling)

به خودتان یا دیگران، صفات کلی و منفی نسبت می دهید.مثل:

”کسی این کالا را نمی خرد”

“من آدم بی ارزشی هستم” 

“او بی لیاقت است”.

 

5- نادیده گرفتن جنبه‌های مثبت (discounting positive)

مدعی هستید که کار های مثبت خودتان یا دیگران پیش پا افتاده و ناچیز هستند مثل:

”این کار از عهده همه بر می آید” 

 ”قبول شدن در کنکور که کار مهمی نیست”.

”طراحی سایت را هر کسی می تواند انجام دهد”.

”همه مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد را به راحتی می گیرند”.

 

 

6- فیلتر منفی (negative filter)

تقریبا همیشه جنبه های منفی را می بینید و به جنبه های مثبت توجه نمی کنید.ذهن شما نکات منفی را بیشتر مورد توجه قرار میدهد. مثل:

”هیچ کس مرا دوست ندارد”

“من هیچ کاری از دستم برنمیاید”

“هیچکس مقاله من را نمی خواند”

 

 

7- تعمیم افراطی (overgeneralizing)

بر پایه یک حادثه، الگو های کلی و مشابه با آن حادثه را منفی استنباط می کنید. مثل:

”این اتفاق همیشه برای من روی می دهد”

”در همه کار ها شکست می خورم”

“هرگز کارم درست پیش نمی رود”

 

8-باید اندیشی (should)

به جای این که حوادث را بر پایه چیزی که هستند ارزیابی کنید ، بیشتر آن ها بر اساس چیزی که باید باشند، تفسیر می کنید. مثل :

”باید کارم را خوب انجام بدهم”

”باید در کنکور قبول شوم”.

”باید این هفته کتابم را به پایان ببرم”.

 

9- قضاوت‌ گرایی (judgment focus)

 به جای این که خودتان، دیگران و حوادث پیرامون را بپذیرید و درک کنید، اغلب آن ها را در قالب ارزیابی های سیاه و سفید می نگرید. دائم خودتان و دیگران را طبق یکسری معیار های دلبخواهی، ارزیابی می کنید و متوجه می شوید که خودتان و دیگران پایین تر از آن حدی هستید که باید باشید.مثل :

 ”در دوران دانشگاه خوب عمل نکردم”

”اگر تنیس بازی کنم، از پس آن بر نمی آیم”

 ”سارا چقدر موفق است، ولی من اصلا موفق نیستم”.

 

 

 

10- شخصی‌سازی (personalizing)

علت بروز حوادث منفی را به خودتان نسبت می دهید و سهم دیگران را در بروز مشکل نادیده می گیرید. مثل :

”ازدواجم بهم خورد، چون بیشتر من مقصر بودم”

“مادرم از شدت مریضی دوام نیاورد، چون خوب نتوانستم ازش پرستاری کنم “

“فرزندم به موفقیت نرسید چون من پول کافی برای فرستادن او به دانشگاه نداشتم “

 

 

11-سرزنش‌ دیگران (blaming)

دیگران را علت مشکلات و احساسات منفی خود می دانید و از طرفی مسئولیت تغییر رفتارتان را نیز فراموش می کنید. مثل :

”دیگران باعث عصبانیت من می شوند”

 ”والدینم باعث و بانی همه مشکلات من هستند”.

 

12- مقایسه‌های نا عادلانه (unfair comparisons)

حوادث را طبق معیار های ناعادلانه تفسیر می کنید. خودتان را با کسانی مقایسه می کنید که از شما برترند و به این نتیجه می رسید که آدم حقیری هستید. مثل :

 ”او خیلی موفق تر از من است”

”شاگرد اول کلاس در امتحان خیلی بهتر از من عمل کرد”.

 

13-تاسف‌گرایی -ای کاش ها –  (regret orientation)

به جای این که در حال حاضر به کاری فکر کنید که از دستتان بر می آید، بیشتر به این مسئله می اندیشید که ای کاش در گذشته بهتر عمل می کردید. مثل :

 ”اگر تلاش کرده بودم ، شغل بهتری پیدا می کردم”

”ای کاش این حرف را نمی زدم”.

 

14- چی می‌شد اگر (what if)

دائم از خودتان سوال می کنید چی می شود اگر چنین اتفاقی بیفتد و در آخر با هیچ جوابی راضی نمی شوید.مثل :

”چی میشد اگر زنگ میزد..”

یا “چی می شد اگر این حرف را نمیزدم”.

 

15- استدلال هیجانی (emotional reasoning)

از احساسات و هیجانات خود برای تفسیر واقعیت استفاده می کنید نه بصورت واقع بینانه . مثل :

”چون دلم شور میزند، پس اتفاق ناگواری می افتد.”

”چند شب هست که خواب بد می بینم، پس حتما اتفاق بدی می افتد.”

 

تمام 15 نکته ای که در بالا ذکر شد را یکبار مرور کنید و در مورد خودتان نمونه هایی را روی کاغذ بنویسید تا خودشناسی عمیق تری از خودتان پیدا کنید.

تنها راه رسیدن به زندگی ایدال، از مسیر خودآگاهی و خودشناسی می گذرد ، پس بهتر است تلاش کنیم آگاهی خود را افزایش داده تا عزت نفس بیشتری در بر خورد با اتفاقات و حوادث داشته باشیم.

افراد با هوش هیجانی بالا ، چرایی احوال و چرایی رفتار خود را بررسی می کنند و کنترل عمیقی بر افکار، احساس و رفتار خود دارند، لذا به راحتی قادرند حال خوبی برای خود ایجاد کنند .

 

 بیشتر بخوانید : 

 

8 روش کاربردی براي شفای کودک درون

 

قانون 10 به 90 استفان کاوی – روشی برای زندگی بهتر

 

۱۳ رفتاری که هرگز در افراد با اعتماد به نفس و عزت نفس نمی‌بینید

آموزش زندگی موفق با TA

 

لینک های آموزش رایگان تحلیل رفتار متقابلTA

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

 

 

 

8 روش کاربردی براي شفای کودک درون

کودک درون منبع الهام ، شهود، خلاقیت و نوآوری می باشد ،کودک درون، بخش شاد درون ماست، بخشی که اکثر ما گمش کرده ایم، این بخش از شخصیت درونمان، به ما انرژی و انگیزه و نیروی حیات می بخشد و زندگی ما را سرشار از طراوت و حس ناب زیستن می کند، اگر بتوانیم با او ارتباط برقرار کنیم

در اینجا 8 روش کاربردی برای شفای کودک درون در رسیدن به لذت ، شادی و یک زندگی با بهره وری بالا را بخوانید:

 

1-خود را در شرايط ناآشنا قرار دهيد: 

کارهايي انجام دهيد که واقعا برايتان تازگي دارد:مثل يادگيري زبان جديد يا نواختن يک ساز يا ورزشی مفرح مثل اسکیت و یا مسافرت به یک جای جدید!

گوپنيک؛ پروفسور فلسفه در دانشگاه برکلي مي گويد: با مسافرت به اماکن جديد، شناخت شما از محيط کمتر مي شود؛ ممکن است گم شويد، زبان آنجا را نمي دانيد. در نتيجه احساس مي کنيد تمامي اين اطلاعات جديد را يک باره دريافت مي کنيد، همان‍طور که کودکان دنيا را مي شناسند.

مغز کودکان مانند پلاستیک است. یعنی دائما درحال ایجاد روابط جدید با محیط می باشداو می گوید: شما می توانید در سنین بالا هم با قرار دادن خود در شرایط نا آشنا و انجام فعالیت های جدید خاصیت پلاستیکی مغز خود را فعال کنید (البته نه به اندازه دوران کودکی)

 

2-يادگيري ماجراجويانه را در پيش بگيريد:

گوپنيک مي گويد: ما در بزرگسالي سعي در حل کردن مشکلات کنوني خود داريم. کودکان و نوجوانان مشکلي ندارند، بنابراين انرژي آن ها صرف کشف موضوعات جديد مي شود.

به جای تمرکز روی مشکلاتی مثل گم شدن انگشترتان، خراب شدن ماشین وسط اتوبان، قسط های بلند مدت ، تمام انرژی تان را صرف یک ماجراجویی جدید کنید و همواره رو به جلو حرکت کنید و تنها به لحظه اکنون و خلق رویدادهای جدید بیندیشید.

3-در لحظه غرق شوید، نه در گذشته یا آینده

بچه ها همزمان چند فعالیت را انجام نمی دهند، بلکه فقط یکی را در لحظه انتخاب می کنند، در آن غرق می شوند و تا زمانی که تمامش نکرده اند سراغ چیز دیگری نمی روند. این خصلت آنها که با تمام وجود و توجه خود، غرق یک چیز در آن لحظه می شوند باعث شادی عمیق شان می شود. اما بیشتر بزرگسالان ترجیح می دهند همزمان چند کار را انجام دهند و برای همین هم تمرکز چندانی ندارند.

 

4-بنگريد

دنياي بزرگي اطراف ماست، اما خيلي راحت مي توان با پريدن از يک فعاليت به ديگري از آن غافل شد. برن استاين مي گويد: با بزرگ تر شدن، فراموش کردم به آسمان نگاه کنم. من روز خود را با نگاه کردن به صفحه تلفن همراهم شروع مي کردم و از يک کار به سوي ديگري مي شتافتم و اين امر باعث شد زندگي را فراموش کنم! از کودکان بياموزيد که استاد لذت بردن از اطرافشان هستند! گاه و بيگاه مکثي کنيد تا تمامي آنچه در اطرافتان در جريان است را ببينيد.

5- با کودکان وقت بگذرانيد

گوپنیک می گوید:من یک نوه دو و نیم ساله دارم و وقت گذرانی با او باعث می شود بفهمم دنیا چقدر زیبا و پر محتواست. درست است که به عنوان سرپرست کودکتان، همواره چنین فرصت هایی برایتان وجود ندارد، اما وقتی که فرصت داشتید “مکثی کنید و از آرامش بودن در کنا ر کودکان لذت ببرید.” گوپنیک می گوید:از این فرصت استفاده کنید!

او می گوید:بشمارید و ببینید یک کودک 2 تا 4 ساله طی 5 دقیقه چند آزمایش انجام می دهد. اگر من می توانستم این مقدار کاوش را طی یک سال انجام دهم، تبدیل به یک دانشمند می شدم.

 6-هر روز يک کار را با تمرکز کامل انجام دهيد

یکی از چیزهایی که بزرگسالان در کودکان تحسین می کنند این است که آنها با تمام وجود غرق در تجارب خود هستند و برای پذیرش نتایج آن آماده اند!

برای 90 دقیقه گوشی خود را به حالت سایلنت در کشوی میز خودبگذارید، اینترنت را خاموش کنید، تمام تمرکزتان را روی یک کار قرار دهید ، و در طول مدت انجام آن کار به هیچ چیز دیگری نیندیشید، بعد از 90 دقیقه می توانید به خودتان به مدت 20 دقیقه جایزه دهید، استراحت کنید، گوشی موبایلتان را چک کنید و یا یک بازی انجام دهید .

7- روزي يک کار دلخواهتان را انجام دهيد

گاهی فیلم دلخواهتان را ببينيد، با دوستانتان بگرديد، به پارک یا سینما بروید، کودکان همواره مشغول انجام کارهايي هستند که دوست دارند. شما هم روزانه يک کار را براي دل خودتان انجام دهيد! با خواسته هاي خود در ارتباط باشيد تا تجارب و يافته هاي جديدي به دست آوريد.

 

8-نکات مثبت را بنويسيد:

 کودکان از اتفاقات کوچکي که برايشان مي افتد شگفت زده مي شوند و تا روزها آن را به ياد دارند و براي والدين شان تعريف مي کنند. بکرفلپس مي گويد: هرشب 3 تجربه مثبتي را که در طول روز داشتيد بنويسيد. اين کار مي تواند به مهمي فارغ التحصيلي يا به سادگي ديدن پروانه اي روي يک گل باشد!

همچنین بخوانید :

7مرحله از فرایند خوددوستی و عزت نفس 

مراقبه کودک معنوی درون 

قانون 10 به 90 استفان کاوی -روشی برای زندگی بهتر 

 

اگر به این بهانه که سرتان خیلی شلوغ است و فرصت خیلی کمی دارید، خودتان را درگیر چندچالش همزمان کنید، یعنی قبول کرده اید که در لحظه نباشید. ضمنا بهتر است در مورد حوادث دیروز اینقدر فکر نکنید و ببینید در این لحظه در اطراف تان چه روی می دهد. دست از تفکر وسواس گونه به ضرب العجل های کاری و زندگی در آینده بردارید و همین الان برای همین لحظه کاری انجام دهید. نگران لیست های بی پایان بایدها نباشید و یکی را انتخاب کنید و تا زمانی که تمامش نکرده اید سراغ بعدی نروید.

اگر ذهن تان فقط درگیر کاری باشد که هم اکنون آن را در دست دارید، کیفیت عملکردتان بالا خواهد رفت. با تمرکز داشتن و پراکنده نبودن ذهن، انرژی ذهنی تان هم ذخیره شده و سرحال ترید.

کودکی خود را به یاد دارید؟ زمانی که همه چیز زیبا و مانند قصه ها بود و شما را غرق شگفتی می کرد؟ متاسفانه خواسته های ما از زندگی مانند کار، روابط انسانی ، پول و سلامتی باعث می شود تا همه ما کم کم این حس شگفتی ساز را از دست بدهیم. اما این به معنای نابودی این احساس نیست!

 لطفا کودک درون تان را که دوست دارد تفریح و لذت را هم چاشنی هر کاری بکند فراموش نکنید!

 

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

۱۳ رفتاری که هرگز در افراد با اعتماد به نفس و عزت نفس نمی‌بینید

عزت نفس احساس خوبی در مورد خود داشتن و اعتماد به نفس، باور به توانایی های خویش است. و این با خودشیفتگی متفاوت است. هرچند حس خود ارزشمندی اغلب با خودشیفتگی اشتباه گرفته می شوند.

افراد خودشیفته می‌خواهند، همه فکر کنند که آنها انسان‌های ویژه‌ای هستند. لذا تمام تلاش خود را می کنند که در نظر دیگران خوب و ارزشمند به نظر بیایند ، آنها به تحسین دیگران نیاز دارند و حس می‌کنند سزاوار تحسین و توجه دیگران هستند و این احساس، در ناامنی‌های عمیق آنها ریشه دارد؛

ولی عزت نفس واقعی هیچ ارتباطی با خودخواهی ندارد و این دوباهم کاملا با هم متفاوت هستند،  در این مقاله ۱۳ رفتاری که هرگز در افراد با اعتماد به نفس و عزت نفس  نمی‌بینید را برایتان عنوان خواهیم کرد:

 

 

 1- اهمیت‌دادن بیش‌ازحد به چیزهایی که دیگران می‌گویند

 

به دنبال تأیید دیگران بودن، این فکر را تقویت می‌کند که شما به تأیید و تصدیق بیرونی نیاز دارید، ولی حقیقت این است که عشق درونی شما به خودتان کافی نیست. برای اهمیت ندادن به حرف مردم و اینکه بتوانید شخصیت خودتان را بسازید،هدفی بلندمدت برای خود تعیین کنید وتمام تمرکزتان را روی رسیدن به اهدافتان بگذارید.

 

2-انتظارو توقع از دیگران

تلاش کنید تا جایی که می توانید نیازهایتان را شخصا برآورده نمایید، این باور را در خودتان تقویت کنید که من قادر به برآورده کردن تمام نیازهای مالی خودم هستم و خداوند مرا در خلق یک زندگی ایده آل یاری می کند، من از دیگران هیچ توقعی ندارم وحتی تا جایی رشد می کنم که می توانم به دیگران نیز کمک کنم .

 

3- درگیر خودگویی منفی شدن

 

همه ما انسانها، یک والد سرزنشگر درونی داریم که به محض اشتباه و خطا، ما را مورد بازخواست قرار می دهد ، افراد با عزت نفس در برابر واگویه های ذهنی خود می ایستند و به صورت مداوم با تکرار عبارتهای تاکیدی مثبت، ذهن خود را در جهت مثبت هدایت می کنند .

 

4- هدردادن زمان برای کارهای غیر ضروری

 

برای تقویت و بالا بردن اعتمادبه‌نفس، باید بتوانید مهارت ها و توانایی های خود را افزایش دهید. افراد با اعتماد به نفس بالا، به‌جای غرق‌شدن در سرگرمی‌های موقتی، مثل تلویزیون و شبکه های اجتماعی روی خودشان سرمایه گذاری می کنند و از زمان خود حداکثر استفاده را می برند.

 

5-  به گذشته فکرکردن

 

فرقی نمی‌کند که افراد چه شرایط خوب یا بدی در گذشته داشته‌اند، چون آن اتفاق‌ها قبلا رخ داده‌اند، مهم این است که  افراد با اعتماد به نفس توجه خود را به امروز معطوف می کنند و برای ساخت آینده‌ای بهتر هر روز تلاش می کنند .

 

6- خیال پردازی بیش از حد در مورد آینده

 

تنها راه رسیدن به آینده‌ای که می‌خواهید، این است که همین الان مفید و کارآمد باشید. خیال‌ها و رؤیاهایتان درمورد آینده ارزشی نخواهند داشت، مگر اینکه در همین لحظه دست‌به‌کار شوید و برای رسیدن به آنها تلاش کنید ، افراد با هوش هیجانی بالا می دانند که راه رسیدن به اهداف از مسیر برنامه ریزی و اقدام می گذرد و ذکر این نکته بسیار حائز اهمیت می باشد که افراد به رویاهایشان نمی رسند بلکه به اهدافشان می رسند.

 

7- نگرانی بیش از حد درمورد آینده

درست است که برای رسیدن به اهداف وخواسته هایمان باید طبق برنامه ریزی عمل کنیم ودورنمایی از آینده داشته باشیم ، ولی این بدان معنا نیست که بیش از حد نگران آینده باشیم ، تنها کاری که امروز باید انجام دهیم ، کار درست و دقیق در راستای استراتژی مزبورمی باشد،

یک قرارداد با خدای خود ببندید ، مبنی بر اینکه من کار خودم را کامل ودقیق انجام می دهم ،تو نیز کار خودت را در جهت تامین هزینه ها ،و تامین روزی به صورت کامل به انجام برسان . و ایمان داشته باشید که روزی شما از طریق غیب می رسد.

 

8- فکرکردن درمورد اشتباهات به‌جای تمرین قدرشناسی

 

بیشتر مردم دقیقا همان چیزی نیستند که می‌خواهند باشند. آدم های شاد و با اعتمادبه‌نفس، قدر خودشان و داشته‌هایشان را می‌دانند و این قدرشناسی باعث می‌شود که به رشد بیشتر و ساختن زندگی رضابت‌بخش برای خود ادامه دهند.

حتی در زمان هایی که اشتباهات مکرری مثل از دست دادن فرصتی داشته اید، تمرکز خود را روی نکته های مثبت وداشته هایتان قرار دهید تا سریعا در مدار مثبت قرار بگیرید.

 

9- پرسیدن نظرات دیگران قبل از بیان نظر خود

 

متخصص تجربیات و مکتب خود شوید و بیشتر اوقات موضع خودتان را داشته باشید. با پذیرابودن نسبت‌ به اطلاعات جدید، دیدگاه‌های دیگران راگوش دهید ولی  سعی کنید همیشه در جایگاهی منفعل و تسلیم قرارنگیرید ، افراد با عزت نفس، به ارزشها و نظام ارزشی خودشان پایبند هستند.

 

10- تمرکز بیش‌ازحد بر جزئیات وفکرنکردن به مسائل کلی

 

چشم‌انداز متعادلی داشته باشید تا بتوانید در کاری که انجام می‌دهید درگیر شوید، بدانید به کجا خواهید رسید و ببینید که چقدر پیش رفته‌اید.

افراد با اعتماد به نفس بالا ، تمام انرژی خود را روی هدف، متمرکز می کنند ، و جزییاتی که ممکن است انرژی آٰنها را هدر دهند رها می کنند.

 

11- به‌دنبال اشیاء (یا افراد یا چیزهای) بیرونی بودن، برای آرام‌کردن زخم‌های درونی

 

کسانی‌که واقعا عزت نفس دارند، از زخم های روح خود آگاه هستند و فعالانه با درمان این دردها یا دریافت آموزش‌های لازم برای رفع آنها تلاش می‌کنند و گرفتار مکانیسم‌های دفاعی و لذت‌های موقتی‌  نمی‌شوند که به برطرف‌کردن مشکل اصلی کمکی نمی‌کنند.

پس تلاش کنید به جای پاک کردن صورت مسئله، مشکل اصلی خود را بیابید تا زخم های درونی خود را هر چه زودتر درمان نمایید . به یاد داشته باشید که زخم های روح وقتی التیام می یابد که از درد به درس تبدیل شود.

 

12- استرس و نگرانی در مورد دیگران

 

افرادی که در مسیر خودشناسی قرار دارند می دانند که قادر به تغییر زندگی دیگران ، حتی نزدیک ترین عزیزان خود نیستند ، لذا به جای اینکه انرژی خود را صرف استرس و نگرانی در مورد آنها نمایند آن بر رشد فردی خودشان سرمایه‌گذاری میکنند،

افراد با عزت نفس می دانند که وقتی خودشان تغییر کنند، و در بالاترین حد رشد وکمال قرار گیرند، قطعا الگویی ارزشمند برای دیگران خواهند شد، وهمین می تواند انگیزه ای برای تغییر آنها باشد .

 

13- عدم مسئولیت پذیری

 

نکته آخر و بسیار حائز اهمیت ، این است که افراد با عزت نفس ،مسئولیت تمام و کمال زندگی خود را می پذیرند و به این درک می رسند که برای رشد وپیشرفت، نیاز به آموزش بیشتر در زمینه  خودآگاهی و خودشناسی دارند.

افراد با عزت نفس در مسیر رشد، هر روز روی خودشان سرمایه گذاری می کنند و با افزایش آگاهی ، نقاط ضعف خود را شناسایی و نقاط قوت خود را تقویت می کنند.

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.

 

 

 

 

 

 

قانون 10 به 90 استفان کاوی – روشی برای زندگی بهتر

قانون 10 به 90 چیست؟

در زندگی روزمره اتفاقات زیادی می افتد که بعضی از این اتفاقات، اصلا از قوانین خاصی پیروی نمی کنند یا قابل کنترل و قابل پیش بینی نیستند. این اتفاقات مثل خراب شدن ماشین، اشتباهی سهوی در محیط کار ،تأخیر در حرکت قطار یا هواپیما که در طول روز ممکن است برای هر فردی اتفاق افتدو تحت کنترل نمی باشد.

تمامی این اتفاقات می تواند تأثیر منفی بر روی فرد بگذارد و شاید تا ساعتها بر روی فرد اثر گذار باشد، ولی باید جلوی این تأثیرات منفی را گرفت و در هر شرایطی بهترین عکس العمل را از خود نشان داد. در مواجه با هر اتفاقی تبدیل بدترین شرایط به بهترین شرایط می تواند بهترین راه حل باشد.

به عنوان مثال، سر میز صبحانه نشسته‌اید که دختر شما با عجله میاید و به میز صبحانه می خورد و باعث می شود تا چای بر روی لباس شما بریزد.اتفاقی که اصلا قابل کنترل و پیش بینی نبود.

شما با عصبانیت سر دخترتان داد می کشید و به طبقه بالا برای تعویض لباس های خود می روید و زیر لب به همسرتان که چای را روی لبه میز گذاشته غر می زنید.

بعد از آن می بینید که دخترتان چون در حال گریه کردن بوده صبحانه نخورده و به سرویس مدرسه خود نرسیده است و به دلیل اینکه همسرتان عجله دارد و باید سریع به محل کارش برسد خودتان بایددخترتان را به مدرسه برسانید و مجبورید مسیر را با سرعت غیر مجاز بروید که متاسفانه جریمه می شوید و 15 دقیقه دیرتر به مدرسه می رسید.
بعد از رسیدن به مدرسه، دخترتان بدون خداحافظی می رود.

 

با نیم ساعت تأخیر به محل کار خود می رسید و متوجه می شوید کیف تان را نیاورده اید و همین روال برای بدترشدن روز شما ادامه دارد.

از محل کار خود به خانه می آیید و همچنان همسر و دخترتان از بابت رفتار صبح شما هنگام صرف صبحانه ناراحت هستند.

چرا روز شما به این بدی گذشت؟
مقصرچای بود که ریخته شد؟
مقصردخترتان بود که گریه می کرد؟
مقصر پلیس بود که بخاطر سرعت غیر مجاز جریمه تان کرد؟
مقصر خودتان بودید که عکس العمل خوبی نسبت به اتفاقات نداشتید؟

 

ریختن چای اصلا قابل پیش بینی نبود ولی عکس العمل شما می توانست بهتر باشد

اگه عکس العمل متفاوتی داشتید روزتان این گونه می شد:

چای از روی میز صبحانه بر روی لباس شما می ریزد  شما می‌ گویید «اشکالی ندارد عزیزم، دفعه بعد مراقب باش.»

سریع به طبقه بالا رفته و لباس خود را عوض می کنید و با کیفتان به پایین برمی گردید و می بینید دخترتان با سرویس به مدرسه می رود و برایتان دست تکان می دهد.شما هم 5 دقیقه زود تر به محل کار خود می رسید و روزخوبی را ادامه می دهید.

شاید 10 درصد اتفاقات خارج از کنترل ما هستند ولی 90 درصد کاملا به عکس العمل و نوع نگرش ما برمیگردد.

قانون 10 به 90 می تواند زندگی ما را تغییر دهد به شرط آنکه بخواهیم زندگی خوبی و نگاه متفاوتی به زندگی داشته باشیم.

شخصی که  هوش هیجانی EQ بالایی دارد قادر است به شکلی بالغانه احساسات خود را کنترل کند و در مواقع لازم واکنش مناسبی به اتفاقات نشان دهد.

محصولی متناسب با انتخاب شما یافت نشد.